< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ده دلیل ارسطو در نقد نظریه بقراط

الأول: أن المشاكلة قد تقع في الظفر و ليس يخرج منها شي‌ء-
الثاني: أن المولود قد يشبه جدا بعيدا و ليس يبقى له زرع و حكي أن واحدة ولدت من حبشي بنتا بيضاء ثم إن تلك ولدت سوداء.
الثالث: أن الزرع ليس يرسله الأعضاء المركبة من حيث هي آلية و يقع فيها مشاكلة.
الرابع: لو كان المني بالصفة الموصوفة لكان حيوانا لأنه فيه من كل عضو جزء- و تلك الأجزاء إن كانت موضوعة وضعها الواجب فالمني إنسان صغير و إن لم تكن مترتبة فما الذي رتبها.
الخامس: أن المرأة إذا أنزلت عند إنزال الرجل فيكون في الرحم منيان هما إنسانان.
السادس: ما المانع من أن تولد المرأة إذا أنزلت وحدها إذا كان في منيها هذه الأعضاء مفصلة.
السابع: أن الإنسان قد يولد الذكران ثم يتغير فيصير يولد الإناث و ذلك‌ بسبب استحالة المزاج و تغيره و ليس لأن العضو تارة خرج منه و فيه عضو الذكور- و تارة خرج و فيه عضو الإناث و إذا جاز أن يكون ذلك في الذكورة و الأنوثة جاز أن يكون في سائر الأجزاء بسبب المزاج لا بسبب نقل الجزء.
الثامن: أن كثيرا من الحيوانات يتولد من غير جنسه فلا يمكن أن يكون ذلك كما قالوه.
التاسع: قد يسفد الحيوان سفادا واحدا فيتولد منه حيوانات أكثر من واحد- و ربما كانوا ذكورا و إناثا.
العاشر: الغصن من الشجر الذي لم يثمر بعد و يغرس فيثمر و كان يجب أن لا يثمر لأن الشجرة التي اتخذ منها لم يثمر و الأجزاء المأخوذة منها يجب أن تكون غير مثمرة- اللهم إلا أن يقال أجزاء الثمرة مخلوطة بأجزاء الغصن على ما يقوله أصحاب الخليط- فإن كان هكذا فلا يبعد أن يكون في الحيوان كذلك و على هذا لا يحتاج أن يجي‌ء البذر و المني من كل جزء بل جزء شي‌ء واحد من البدن يكفي في ذلك إذ فيه جميع الأجزاء- فثبت بهذه الوجوه أن المشابهة ليس سببها الفاعلي اختلاف صور المادة بل القوة المصورة بحسب استعداد المادة الحاصلة من إعداد القوة المغيرة.
فهذه وجوه نقلها الشيخ عن المعلم الأول دالة على أن المني جوهر متشابه الأجزاء- و للبحث في أكثرها مجال كما فعله العلامة الشيرازي في شرح الكليات و لعل غرض المعلم الأول من تلك الوجوه ليس إيراد الكلام على نمط البراهين على هذا المطلب بل غرضه مقابلة الوجوه المذكورة في عدم تشابه أجزاء المني بوجوه أخرى مشاركة معها في المأخذ و الطرق على أن المني متشابه الأجزاء.
أقول: و الحق عندنا ما ذهب إليه بالبرهان و البرهان أفاد أزيد من ذلك و هو أن‌ المني ليس في ذاته جوهرا تام الجوهرية في تحصله النوعي و في صورته الطبيعية- كسائر الجواهر المعدنية و غيرها و لذلك لا يبقى على ما هو عليه ساعة كسائر الرطوبات الفضلية فحكمه حكم المادة الأولى في قصور تجوهرها عن التمام إلا بما ينضاف إليها من الصور فيصير بها شيئا نوعيا يتحد بها و ينقلب إليها.

طبق آن چه در شفا و در شرح علامه شیرازی بر کلیات قانون نقل شده ارسطو با ده وجه قول بقراط را رد کرده است و خواسته این نتیجه را بگیرد که اجزاء منی و نطفه تغایری ندارد بلکه اجزاء منی تشابه دارد . قول بقراط این بود که اجزاء منی و نطفه با هم تغایر دارند مبنی بر این که نطفه از تمام بدن جدا می شود و هر جزئی از نطفه از هر عضوی از اعضاء بدن که جدا می شود شبیه همان عضو است.
وجوه ده گانه ارسطو در نقد نظریه بقراط حکیم:
وجه نخست: گاهی اوقات فرزند به والدین خود در ناخن و مو شباهت دارد در حالی که بنا بر قول بقراط هیچ عضوی از ناخن و موی پدر و مادر جدا نمی شود چون ناخن و مو از فضولات هضم رابع است و از فضولات اجزاء منی، عضوی امتثال نمی یابد و خارج نمی شود پس چطور فرزند در مو و ناخن شبیه پدر و مادر خود می شود؟
وجه دوم: گاهی اوقات شباهت فرزند به جد دور اوست در حالی که فرزند از نطفه جد بوجود نمی آید در همین رابطه نقل شده: زنی حبشی و سیه چرده ای، فرزند سفید پوستی از او متولد شده و باز از آن فرزند کودک سیه چرده ای به دنیا آمده است.
وجه سوم: بعضی از اوقات شباهت فرزند به والدین در ترکیب اعضاء است خصوصا اگر شباهت در آحاد اعضاء نباشد چنان که حاجی سبزواری در حاشیه فرموده است.
اگر شباهت در تک تک اعضاء باشد باز هم این وجه به قوت خود باقی است مانند این که بینی والدین بر آمده است اما بینی فرزند تخت است اما در ترکیب دهان با بینی بین فرزند و والدین شباهت است. و در هر دو ایشان نوک بینی در موازات دهان قرار دارد و شباهت در ترکیب اعضاء است. یا در چشم و ابرو شباهتی نیست اما در فاصله چشم و ابرو شباهت است بنا بر قول بقراط اجزاء منی از آحاد اعضاء انفصال می یابد نه از ترکیب منی پس چطور شباهت در ترکیب اعضاء است.
وجه چهارم: همان اشکال ملا صدرا است که به عنوان محال آخر بر قول بقراط وارد کردند که؛ باید منی حیوان تام الاعضاء بالفعل باشد و این امکان ندارد چون مستلزم دور و تسلسل است و آن نیز محال است این وجه این است که؛ بنا بر قول بقراط باید منی یک حیوان تام باشد با تمام اعضاء تامه آن چون این اجزاء منی که هر کدام از یکی از اعضاء والدین امتثال پیدا کرده و جدا شده است اگر این اجزاء آن ترتیب لازم را دارا می باشند در این صورت باید منی خود یک انسان کوچک و آماده باشد و اگر آن ترتیب را ندارند پس چه نیرویی آن ترتیب را ایجاد می کند؟ پس باید یک قوه مصوره ای باشد تا کار صورتبندی اعضاء و ترتیب بین اعضاء را بوجود آورد.
وجه پنجم: اگر هم زمان با مرد، زن هم انزال شود در این صورت باید دو نطفه در رحم زن پیدا شود و دو تا انسان در رحم زن بوجود بیابد در حالی که این طور نیست.
وجه ششم: اگر زن به تنهایی و بدون آمیزش مرد انزال کرد در این صورت باید از منی زن فرزند ساخته شود بنا بر قول بقراط در صورتی که از منی تنهای زن فرزندی بوجود نمی آید.
وجه هفتم: گاهی برای کسی ابتدا فرزند پسری متولد شود و بعد مزاجش تغییر کند و دختری برایش متولد شود در این صورت اگر منی متخالف الاجزاء است و اجزاء آن از اعضاء جدا می شود همیشه باید یکی از این دو صورت محقق گردد و همیشه آن نطفه ای که اجزاء آن از اعضاء جدا می شود یا پسر است و یا دختر است. پس تولد پسر و دختر انفصال و جدایی اجزاء منی از اعضاء والدین نیست بلکه سبب آن مزاج است و چون مزاجش تغییر کرده است گاهی پسر برایش متولد می شود و با تغییر مزاج، دختر برایش متولد می شود.
وجه هشتم: قاطر از آمیزش اسب و الاغ پدید می آید و اگر بگویی اجزاء منی از اعضاء انفصال می یابد و خارج می شود و هر جزئی از منی شبیه همان عضوی است که از آن جدا شده است چطور قاطر از اسب و الاغ متولد می شود؟ و شباهت تام به به هیچ کدام منحصرا ندارد.
وجه نهم: گاهی از یک آمیزش چند فرزند چند قلو زاده می شود و گاهی بعضی قل ها پسر و برخی دیگر دختر است در فرض بقراط که اجزاء منی از اعضاء جدا می شود نوزادان باید یا پسر باشد و یا دختر و یک فرزند باید به دنیا بیاید نه چند فرزند.
وجه دهم: درختی بار نمی دهد یک شاخه آن را قلمه زده و آن درخت به بار می نشنید این شاخه قلمه از ماده اصلی در درخت اصلی است و این میوه و ثمره از کل آن درخت می باشد آن درخت که میوه نمی داد و این قلمه جدید بار می دهد پس از همه اجزاء ماده اصلی نمی تواند بوجود آمده باشد بلکه از یک عضو درخت که همان قلمه بارور است میوه و ثمر بوجود می آید.
مگر این که کسی به نظریه خلیط یا کمون و بروز قائل باشد.
نظریه خلیط یا کمون و بروز: این است که: «کل شیئ فی کل شیئ» یعنی همه چیزی در هر چیزی هست و برای اثبات حرکت کیفی باید ابتدا قول به کمون و بروز ابطال گردد مثلا در این نظریه گفته می شود: وقتی آب در مجاورت آتش قرار می گیرد این طور نیست که در کیفیت آب که برودت است حرکتی واقع گردد و در آب حرارات پیدا شود خیر بلکه این طوری است که آتش هم در خود آب هست اما به صورت کمون و با قرار گرفتن آتش در مجاورت آب، ذرات ناری که کمون و خفا دارند بروز می یابند منتها این حرارت از خود آب است و تنها شرط بروز ذرات ناری در آب مجاورت با آتش است.
اشکال: حال اگر کسی بگوید: از باب کل شیئ فی کل شیئ اجزاء میوه در اجزاء شاخه ای که بار نمی دهد وجود دارد منتها این اجزاء در کمون و نهان است و شرط بروز و ظهورش قلمه زدن این شاخه است که در این صورت بروز می یابد.
جواب: ملا صدرا می فرماید: اگر هم این حرف را کسی بزنند این طور جواب می دهیم که؛ در این صورت لازم نیست اجزاء منی از کل بدن جدا شود بلکه اگر از یک عضو بدن که همان اُنثیین است جدا بشود باز هم "کل شیئ فی کل شیئ" است و همه اجزاء بدن در همان جزئی که از اُنثیین جدا می شود هست و نیاز به قول بقراط نیست تا قائل شویم که اجزاء منی از تمام اعضاء بدن جدا شود.
این ها وجوه ده گانه ارسطو است که در رد قول بقراط بیان کرده است. ملا صدرا می فرماید: بسیاری از این وجوه مواجه با اشکال است همان طور که علامه شیرازی در شرح قانون هم اشکال کرده و حاجی سبزواری هم در تعلیقه مورد اشکال قرار داده است.
ملا صدرا می فرماید: با توجه به اشکال داشتن بسیاری از این وجوه، احتمالا غرض ارسطو اقامه برهان نبوده است و نمی خواسته با این وجوه برهان برای خود و رد بقراط اقامه کند بلکه غرض او این بوده که از همان راه هایی که بقراط به اثبات قول خود پرداخته از همان راه ها سخن بقراط را رد کرده و قول خود را اثبات کند و در واقع وی قصد داشته یک نحوه مقابله به مثل بکند و نظیر سه وجه بقراط، وی نیز از همان راه سخن او را رد کند.
برهان در رد بقراط: ملا صدرا می فرماید: برهان بر رد بقراط همان است که ما قبلا گفته ایم. این که بقراط می خواهد صور اعضاء را به ماده منی استناد دهد برهان رد او این است که؛ ماده ابهام داشته و بدون صورت تعینی ندارد و چطور ماده مبهمه غیر متحصله می تواند موجب اختلاف صور اعضاء باشد؟ بنابرین قوه مصوره در منی و اعصاء صورتگری می کند آن هم با کمک مغیره اولی که به آن مفصله هم می گویند این قوه از قوای مولده است و کارش این است که اجزاء منی را برای پذیرش صورت اعضاء مختلف مهیا می کند این هم که به آن "اولی" می گویند در مقابل قوه مولده ثانیه از قوای غاذیه است و کار شبیه سازی غذا به عضو را به عهده دارد این که اولی به این قوه مفصله می گویند از این روست که ابتدا این قوه در بدن مولود پیدا می شود و بعد آن قوه مولده ثانیه که از قوای غاذیه است پیدا می شود. قوه مغیره هر جزئی از منی را برای پذیرش یک عضوی آماده می کند و سپس قوه مصوره صورت و ترتیب و ترکیب آن عضو را به اذن الله تعالی افاضه می کند.سپس ایشان نظر فخر رازی را نقل و نقد می کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo