< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان دیگری از نظریه ملا صدرا در سبب عروض موت
ثم نقول: الموجودات التامة باقية لأنها لم توجد لأن تكون مادة أو وسيلة لموجود آخر و لذلك انحصر نوعها في شخصها و أما الموجودات الناقصة فهي خلقت بالطبع لأن يتكون عنها موجود آخر فهي أسباب معدة لموجودات أخرى- فلو فرض دوامها لم تكن ناقصة بل تامة و قد فرضت ناقصة هذا خلف و اعلم أن الموت طبيعي‌ لا لأجل أن الأجسام لا يحتمل الدوام لما عرفت أنها ممكنة الدوام على سبيل التبدل و الإمداد الفوقاني و لا لأجل أن القوة الغاذية لا تورد الغذاء دائما بحسب الكيفية أو الكمية لما عرفت وهن هذه القواعد و أشباهها بل لأن القوى و النفوس دائمة التوجه و الانتقال من مرتبة في الوجود إلى مرتبة أخرى و قد بين في العلم الإلهي إثبات الغايات للحركات و الأفعال الطبيعية و قد برهن في مباحث العلل على أن الغاية الحقيقية التي يترتب على الفعل لا بد و أن يستكمل بها ذات الفاعل بذاته و جوهره- فالغاية بالحقيقة هي راجعة إلى الفاعل و الغاية العرضية هي التي من توابع الغاية الحقيقية- من المنافع المترتبة عليها كحصول الولد للقوة الشهوية و حصول المواليد للقوى الفلكية- و هذه غايات عرضية و الغاية الحقيقية إما لقوى النبات فصيرورتها غذاء للحيوان- و إما لقوى الحيوان فلحصول الأغذية و غيرها للإنسان و إما لقوى الإنسان فغاية القوة المحركة البدنية تحصيل مادة الغذاء و النماء للبدن و غاية القوة المدركة تحصيل مادة القوة العاقلة أو القوة النفسانية من المتخيلات و الموهومات و أوائل العقليات فالنفس‌ الإنسانية إذا خرجت من القوة إلى الفعل إما في السعادة العقلية الملكية أو في الشقاوة الشيطانية أو السبعية أو البهيمية انتقلت عن هذه النشأة إلى نشأة أخرى بالطبع و إذا ارتحلت عن البدن عرض الموت و هذا هو الأجل الطبيعي المشار إليه في الكتاب الإلهي- «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ » و هو غير الآجال الاخترامية التي تحصل بعروض الأسباب الاتفاقية و القواطع القسرية.

برای بیان بخش باقی مانده از این فصل 7 مطلب باید خاطر نشان گردد:
مطلب نخست: هر حرکتی مقصد و غایتی دارد و مقصد یکی از شش چیز است که در حرکت لازم است:
و کلُّ شیئٍ غایةً مستتبع****حتی فواعل هی الطبایعُ

هر فاعلی غایتی دارد حتی فاعل های طبیعی:
قطره ای کز جویباری می رود****از پی انجام کاری می رود

مطلب دوم: غایت دو گونه است:
1- غایت بالذات: این نوع غایت به فاعل بر می گردد و ذات و جوهر فاعل بوسیله آن کامل می گردد
2- غایت بالعرض: منفعت و فایده ای است که بر غایات ذاتیه مترتب می شود.
مثال1: حصول ولد برای قوه شهویه که غایت عرضی قوه شهویه است وقتی این قوه به غایت ذاتی خود رسید حصول ولد هم یکی از غایات عرضی اوست و برایش حاصل می گردد
مثال2: حصول موالید یا اجسام مرکبه تامه که سه تاست:
1- معدن
2- نبات
3- حیوان که انسان هم از همین نوع است.
به این ها موالید ثلاث یا اربع و اجسام مرکبه تامه می گویند و حصول و تحقق آن ها غایت عرضی برای نفوس فلکیه است غایت ذاتی نفوس تشبه به عقول است این نفوس اجرام فلکی را به چرخش و حرکت در می آورند غایت ذاتی آن ها تشبه به عقول در کمال فعلیت است در این صورت که غایت ذاتی برای نفس فلکی حاصل شد حصول موالید و اجسام مرکبه تامه به عنوان یه منفعت و فایده ای که بر آن غایت ذاتی مترتب می گردد هم محقق می گردد.
مطلب سوم: موجودات مادیه به چه غایت و برای چه خلق شده اند؟ غایت خلقت آن ها این است که ماده و وسیله و ابزار موجود مجرد باشند عالم ماده را خدا ایجاد کرده تا کارخانه ایجاد مجرد باشد که همان نفوس حیوانی و انسانی است و در کارخانه مادیات ساخته می شود اما موجودات مجرده به چنین غایتی ایجاد نشده اند و عقول ایجاد نشده اند تا ابزار و وسیله دیگر موجودات شوند لذا نوع عقول منحصر در فرد و شخص است.
نکته: اگر موجودات مادی که برای چنین غایتی خلق شده اند دائمی باشند خلاف فرض لازم می آید این فرض که؛ غایت موجودات مادی این است که وسیله و ابزار موجودات دیگر باشند و تبدیل به موجود مجرد بشوند و این خلاف غایت مفروض برای موجودات مادی است که دائمی و همیشگی باشد.
-غایت نباتات این است که غذای حیوان بشوند و به حیوان تبدیل بشود
-غایت ذاتی حیوان این است که به مرحله انسانیت برسد حالا یا انسان مثالی و یا انسان عقلی بشود چون همه به تجرد عقلی نمی رسند.
غایت ذاتی که حاصل شود حصول ولد به عنوان منفعت و فائده آن بر قوه شهویه مترتب و محقق می شود.
مطلب چهارم: ملا صدرا انسان را بر حسب باطن نوع اخیر نمی داند نه بر حسب ظاهر و جسمانیت که نوع اخیر است، اما بر حسب باطن انسان را جنسی می داند که 4 نوع در تحت آن مندرج است:
فباعتبار خلقه الانسانُ****ملک او اعجم او شیطانُ

انسان به اعتبار اخلاقی که در باطن او حکمفرماست 4 نوع پیدا می کند:
1- ملک و فرشته: اگر خلق و خوی طهارت و پاکی در انسان باشد
2- شیطان: اگر خلق و خوی مکر و حیله در باطن انسان باشد
3- بهیمه: اگر خلق و خوی بهائم باشد که همّ و غمش اقتصاد است و تنها برایش شکم مهم است بهیمه خواهد شد
4- سَبُع: وقتی است که بر باطن انسان خوی درندگی و توحش حاکم شود از نوع سبع می شود.
در آخرت هم با همین صورت های باطنی حشر انسان ها صورت می گیرد:
سیرتی کان بر وجودت غالب است****هم بر آن تصویر حشرت واجب است

مطلب پنجم: درباره انواع مرگ است که بر دو نوع می باشد؛
1- مرگ طبیعی
2- مرگ اخترامی یا ناگهانی
ملای رومی گوید:
این جهان همچون درخت است ای کرام****ما بر او چون میوه های نیم خام

فرق بین موت طبیعی و اقترانی: موت طبیعی مانند این است که میوه وجود انسان برسد و از درخت به صورت طبیعی جدا گردد وقتی انسان به کمال غائی خود رسید حال در شاخه سعادت یا بر شاخه شقاوت و آن هم به سعادت عقلی برسد یا به کمال شقاوت شیطانی و بهیمی و سبعی رسد مانند میوه رسیده از درخت جدا می گردد این مرگ طبیعی برای انسان چنین است که:
ماه کنعانی من مسند مصر آنِ توشد****وقت آن است که بدرود کنی زندان را

و این گونه روح از بدن کوچ می کند.
اما در موت اخترامی و ناگهانی این است که کسی در تصادف بمیرد و مَثَل آن، این شعر است:
جان قصد رحیل کرد گفتم: که مرو****گفتا: چه کنم خانه فرو می ریزد
بحث سبب موت را در جلد 9 صفحه 52 می توان پی گرفت
مطلب ششم: جهنم باطن دنیا است «انَّ الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما انما یأکلون فی بطونهم نارا » قیود و علایق و تعلقات مادی سبب سوختن بعد از مرگ در جهنم می شود آتش جهنم که به 70 آب شسته شده و تازه آتش دنیا شده است افزون بر این که آتش دنیا ظاهر اجسام را می سوزاند ولی آتش دوزخ؛ « نار الله الموقدة التی تطلع علی الافئده » آتشی که بر جان می زند و از درون انسان را می سوزاند. و این که ما آن را در نمی یابیم از این روی است که در عالم دنیا مستی و خواب مادی ما را فرا گرفته است و اشتغالات مادی و پرداختن به جسم ما را از درک باطن باز داشته و نمی دانیم در باطن ما چه خبر است و نمی دانیم چه بر سر خود آورده ایم
این جهان را چون به صورت قائم است****گفت پیغمبر که حلم نائم است

« الناس نیام و اذا ماتوا انتبهوا » ما خوابیم و وقتی به هوش می آییم که دیگر ظاهری در کار نباشد و ما باشیم و باطنمان و بدنی در کار نباشد و تمام توجه ما به باطن متوجه باشد و در این صورت توجهات و علائق به صورت آتش در باطن ما شعله می کشد و می سوزیم، « و حیل بینهم و بین ما یشتهون » آنان که اهل سعادت اند و به لذات بیرون از وصف مشغول اند:
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب****سروش عالم غیبم چه وعده ها داده است

اسیر لذت تن مانده ای و گرنه تو را****چه عیش ها که در ملک جان مهیا نیست

اما آنان که گرفتار این تعلقات مادی اند باید پاک و تصفیه شوند تا وجودشان از این تعلقات و زنگار های مادی پاک نشوند محکوم به سوختن با آتش جهنم اند
مطلب هفتم: اختلافی در باره کفار و مشرکین است؛ در این که کفار مخلد در جهنم اند اختلافی نیست صریح قرآن است که ؛ « و ما هم بخارجین من النار » اما اختلافی میان محیی الدین و ملا صدرا است – البته ملا صدرا در این بحث ذات اقوال است- اختلاف در این است که ایشان خالد در عذاب هم هستند یا این که پس از این که دوره های طولانی عذاب شدند با عذاب کنار می آیند و چاره ای جز صبر ندارند.
عده ای هم می گویند تا ابد در عذاب می مانند و هرگز با عذاب کنار نمی آیند و عذاب عذب ایشان نمی شود. قرآن در این بحث استثنائی دارد که قابل توجه است: « خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء الله » در آخرین بحث جلد 9 همین بحث به طور مفصل بیان می شود.
محیی الدین گوید: عذاب همیشگی نیست اما صدرا در آن جا مخالفت می کند البته علامه و حاجی سبزوارری هم نظراتی دارند که بعد می آید.
آن چه ملا صدرا برای ضرورت موت بیان نمود این بود که حرکت پایانی دارد و تمام می شود و وقتی سبب مادی و طبیعی از بین رفت بدن هم از بین می رود. در این جلسه می فرماید:« ثم نقول » حاجی سبزواری گوید: همه این ها یک وجه واحد است و ملا صدرا نمی خواهد وجوه متعددی بیان کند.
ثم نقول: حرکت غایت دارد حرکتی که عین ذات جسم و عین وجود آن است و وجود جسم یکپارچه حرکت بسوی کمال است در این صورت وقتی جسم و بدن به غایت کمال خود رسید و در شاخه سعادت و سقاوت در حق وی فعلیت پیدا کرد نفس از بدن کوچ می کند و بدن ویران و نابود می گردد وجوهی هم که قبلا ذکر شد هیچ کدام تمام نبود مثلا در وجه نخست بیان شد: فاعل جسمانی متناهی التأثیر است این وجه تمام نیست چون با توجه مداوم نفس به بدن همین فاعل جسمانی می تواند نا متناهی التأثیر باشد اما نفس رو به غایت دارد و به آن توجه دارد نه این که توجه مداوم به بدن داشته باشد حتی چنان چه حاجی در حاشیه فرمود: اگر فاعل جسمانی غیر متناهی التاثیر بود باز هم چون توجه نفس به غایت و رو به جلو است و باز هم نفس نابود می شد.
در وجه دوم هم گفته شد: به لحاظ کمی بدل ما یتحلل جبران نمی شود و در وجه سوم بیان شد: به لحاظ کیفی بدل ما یتحلل جبران نمی شود همه این ها غلط است و درست آن است که ملا صدرا فرمود: «حرکت جوهری از باب اثبات غایت» این جمله خلاصه نظریه ملا صدرا است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo