< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت غذا و مراتب هضم و نقد سخن طبیعیون
متن درس:
فصل (3)
في أن هذه القوى في بعض الأعضاء مضاعفة و في حقيقة الغذاء و مراتب الهضم يشبه أن يكون ما قاله بعض الطبيعيين حقا
و هو أن هذه القوى الأربع توجد في المعدة مضاعفة فإن التي تجذب غذاء البدن من الخارج إلى تجويف المعدة غير التي تجذب «1» من جوف المعدة إلى نفسها ما يصلح منه لها و كذا التي تمسكه هناك و هي التي تغيره إلى ما يصلح أن يكون دما و هو الكيلوس و التي تدفعه إلى الكبد غير التي تمسك في جوهر المعدة ما ينجذب إليها من الكبد من الدم الصالح للغذاء بالفعل و التي تغيره إلى أن يصير غذاء و التي تدفع الفضول منها و كذلك الكلام في الكبد لأن التغير إلى الدم غير التغير إلى جوهر الكبد كما أن التغير إلى العصارة غير التغير إلى جوهر المعدة و التحقيق «2» أن هذه القوى الموجودة في جميع الأعضاء على اختلاف جواهرها هي التي تفعل أفعال الغاذية بالذات- و هي المحصلة للغذاء تحصيلا أوليا و أما المعدة و الكبد فيوجد فيهما تلك الأربع مع أربع آخر مشبهة بتلك و هي التي تفعل فعلها للإعداد لا لتحصيل الغذاء أولا و بالذات و لا يبعد أن يوجد مثل هذه الأربع المعدة في غير المعدة و الكبد أيضا كالفم و المري و الأمعاء و العروق و الطحال «1» و الأنثيين و المرارة من الأعضاء الخادمة.
و اعلم: أن حقيقة الغذاء ما يقوم بدل ما يتحلل عن الجسم بالاستحالة إلى نوعه- و الغذاء إما أن يكون بالقوة كالحنطة و الخبز و إما أن يكون بالفعل و هو الذي لم يحتج إلى شي‌ء غير الالتصاق و قد يقال له غذاء عند ما صار جزء المغتذي شبيها به «2» بالفعل- و الغذاء بالمعنى الأول هو جوهر جسماني جزئي لا محالة أما الجوهرية فلأن غير الجوهر لا يمكن أن يصير جوهرا أو جزء جوهر و أما الجسمانية فلأن المجردات لا تنقلب أجساما و أما الجزئية فلأن الكلي من الجسم لا وجود له في الخارج فثبت أن غذاء كل بدن شخصي جسم شخصي و المشهود أن غذاء الحيوانات لا يكون أجساما بسيطة- فلا تغتذي إلا بالمركبات لبعد المناسبة في البسيط و قربها في المركب و لا ينتقض «3» هذا بالنبات كما توهم هذا ما ذكروه.
به نام ایزد پاک
در این فصل مرحوم ملا صدرا دو مطلب را از علمای طبیعیون نقل و نقد کرده و تحقیق خود را بیان می کنند لذا درباره سخن ایشان می فرماید:« يشبه أن يكون ما قاله بعض الطبيعيين حقا» یعنی این سخن ایشان در این دوباب قریب به حق است و حق تام و تمام نیست بعد خود صدرا بیان حق می فرماید.
مطلب نخست: قوای چهارگانه؛ جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه که خوادم غاذیه اند در برخی از اعضاء مانند معده و کبد مضاعف اند یعنی دو چندان اند و معده و کبد دو تا قوه جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه دارد اما بقیه اعضاء فقط یکی دارند. سپس بحث از حقیقت غذا است و در پایان فصل هم مطلبی راجع به مراتب هضم دارند.
در تیتر فصل آمده است:
مسأله اول: «في أن هذه القوى في بعض الأعضاء مضاعفة»
مسأله دوم: « في حقيقة الغذاء»
مسأله سوم: « و مراتب الهضم»
اشکال: این تیتر در حاشیه حاجی سبزواری مورد اشکال شده است که باید طبق این عنوان سخنی از طبیعیون درباره مراتب هضم بیان می شد که این گونه نیست و فقط ملا صدرا مطلبی در پایان فصل درباره مراتب هضم می آورد و این با عنوان فصل همخوانی ندارد باید نظر طبیعیون را بیان کند و بعد بفرماید:« يشبه أن يكون ما قاله بعض الطبيعيين حقا» و بعد نظر تحقیقی خود را ایراد بفرمایند.
به هر حال حاجی سبزواری در این مورد می فرماید: « ولکنّ الامر هیّن» یعنی این اشکال مهمی بر ملا صدرا نیست.
نظر حکمای طبیعی: ایشان درباره قوای چهارگانه در بعضی از اعضاء می گویند: این قوا در معده و کبد مضاعف است اما در سایر اعضاء فقط یکی است؛
قوه جاذبه در معده:
جاذب اول در معده: یک قوه جاذبه در معده غذا را از مری و حلق جذب می کند تا معده هضمی روی غذا انجام دهد و شیره معده که کیلوس است ساخته شود. کیلوس جوهری شبیه آب کشک غلیظ است. بعد کیلوس به کبد برود.هضم دوم روی کیلوس انجام می شود تا کیموس و اخلاط اربعه، از جمله دم و خون ساخته شود سپس به عروق و رگ ها برود و هضم سوم روی آن صورت بگیرد و درنهایت به اعضاء برود و هضم چهارم صورت بگیرد تا غذا به عضو تبدیل گردد.
جاذبه دوم معده: یک قوه جاذبه دیگر در معده است که از عروق جوف معده و از رگهای داخل معده، خون برای خود معده جذب می کند چون خود معده هم غذا می خواهد و بدل ما یتحلل معده هم بایستی با غذا جبران شود.
قوه هاضمه در معده: در معده دو تا قوه هاضمه وجود دارد؛
هاضمه اول معده: غذایی که از مری و حلق جذب شده به معده می رود تا معده آن را هضم کند و کیلوس و شیره معده ساخته شود و به کبد برود.
هاضمه دوم معده: خونی که قوه جاذبه دوم برای خود معده از عروق جوف آن جذب می کند را هضم کرده تا بدل ما یتحلل خود معده و جزء معده شود.
ماسکه در معده: این قوه هم در معده دوتاست:
ماسکه اول: غذای جذب شده از مری و حلق را در معده نگه می دارد تا هضم گردد
ماسکه دوم: خونی که جاذبه دوم از رگ های مجاور معده جذب کرده را نگه می دارد تا هضم روی آن واقع شود.
قوه دافعه در معده: این قوه هم در معده مضاعف است
دافعه اول معده: شیره معده را به کبد می فرستد تا هضم دوم روی آن انجام شود و در نهایت به اعضاء تبدیل گردد
دافعه دوم معده: فضولات حاصل از خونی که برای خود معده جذب شده را دفع کند.
قوای مضاعف کبد: به قول طبیعیون قوای کبد نیز دوگانه است
هاضمه اول کبد: کیلوس و عصاره و شیره معده حاصل از هضم غذا در معده است و به کبد می آید تا هضم شود و کیموس و اخلاط اربعه از جمله خون ساخته شود.
هاضمه دوم کبد: با هضمی که روی خون انجام می دهد خون را به خود کبد تبدیل می کند.
این سخن بعضی از طبیعیون راجع به مضاعف بودن قوا در معده و کبد بود اما ملا صدرا سخن ایشان را نقد می کند و تحقیقی در این جا دارد.
تحقیق ملا صدرا: حق این است که سایر اعضاء؛ غیر از معده و کبد، تنها قوای چهارگانه محصل غذا را دارند یعنی هر عضو 4 قوه دارد که غذای آن را تحصیل می کند اما معده و کبد علاوه بر قوای چهارگانه تحصیل غذا قوای چهارگانه مُعدِّة یا مشبّه دارند که شبیه همان مُعدة 4 قوه قبلی اند ولی اولا و بالذات محصل غذا نمی باشند بلکه مُعدّ اند و زمینه را برای انجام کامل فرایند تغذیه فراهم می سازند. حق این است که ملا صدرا فرمود نه آن که بعضی از طبیعیون می گویند قوا مضاعف نیست و کار ایشان فرق دارد کار آن ها تحصیل غذا برای معده و کبد است و 4 تای دیگر شبیه آن 4 تای محصل غذا اند و مُعدِّ اند تا سایر اعضاء برای خود تأمین غذا کنند و این 4 تا هم ثانیا و بالعرض محصل غذا می شوند.
بنابرین، این مطلب اختصاص به معده و کبد ندارد در مری و دهان و امعاء و روده ها و طحال و بیضتین و کیسه صفراء و عروق و رگ هایی که کیلوس را از معده به کبد منتقل می کنند و معروف به ماساریقایند، هم موجود است و همه این اعضاء بستری را فراهم می کنند تا سایر اعضاء بتوانند جذب را انجام دهند. طحال مقداری از سوداء را دفع می کند تا به دهانه معده بیاید و شخص احساس گرسنگی کند و به تعبیری می گوید: تلخ کردم یعنی احساس گرسنگی می کنم. یا مراره که کیسه صفراست مقداری از صفرا را که گزنده است را به سوی روده ها می فرستد تا روده ها را بگزد تا احساس قضای حاجت به او دست دهد.
مطلب دوم: حقیقت غذا چیست؟
تعریف طبیعیون از غذا: ایشان بر این باورند که حقیقت غذا هر چیزی است که جایگزین بخش تحلیل رفته عضو می شود؛ «مایقوم بدل ما یتحلل عن الجسم».
تقسیم غذا: غذا در یک تقسیم به دو نوع است:
غذای بالقوه: مانند گندم و نان به نسبت عضو تحلیل رفته است؛ غذای بالقوه، جوهر جسمانی جزئی است یعنی:
1-جوهر است: چون قرار است مقوم و جزء جوهر و عضو و جسم شود و جوهر است که می تواند مقوم جوهر باشد
2-جسمانی باشد: چون مجرد نمی تواند به جسم منقلب شود و بدل به آن گردد
3-جزئی باشد: تا در خارج موجود باشد زیرا کلی وجود خارجی ندارد.
غذای بالفعل: همان که نیاز به هیچ چیز جز التصاق به جسم و عضو ندارد و فقط مانده تا به عضو بچسبد.
اطلاق دوم: گاهی غذای بالفعل به غذایی می گویند که جزء و شبیه عضو شده است و عملیات چسبیدن به عضو هم انجام شده است.
نحوه غذای حیوان: سپس ملا صدرا در پایان فرموده اند: مشهور این است که غذای حیوانات اعم از انسان باید جسم مرکب باشد و جسم بسیط نمی تواند غذای حیوان شود چون خود حیوان جسم مرکب تام است. و غذایش باید با آن تناسب داشته باشد تا به جسم حیوان تبدیل گردد.
اشکال: پس چطور غذای نبات، آب است که جسم بسیط می باشد؟
جواب: غذای نبات آب مخلوط شده با خاک است نه صرف آب تنها و بسیط
تحقیق ملا صدرا در حقیقت غذا: اجسام حیوانات و نباتات - که غذای آن ها باید جسم مرکب باشد - موجود اند و هر موجودی واحد و بسیط است چون وحدت و وجود مساوق هم اند پس جسم نبات و حیوان باید واحد و بسیط باشد و فعل فاعل واحد، واحد است بنابرین صورت غذائیه ای که نفس نبات و نفس حیوان آن را در ماده بدن نبات و حیوان به تدریج افاضه می کند - فعل تغذیه و تحصیل غذا در این جا نمی تواند مرکب باشد - این اجسام غذائی که نبات و حیوان آن را می خورند زمینه را فراهم می کنند تا نفس نبات و حیوان صورت غذای بالفعل که همان صورت عضو است را علی الاتصال به ماده بدن نبات و حیووان افاضه کند. صورت غذائی فعل واحد است و با مجاورت اجسام غذائی با جسم نبات و حیوان را دخیل در تغذیه و نمو نمی شود، بلکه این ها مُعدّ است. تغذیه ما با خوردن نان و آب تمام نمی شود بلکه این غذا بستری را اعداد و مهیا می کند تا صورت غذا و عضو را به این ماده بدن به نحو اتصال که افاضه کند. و در این بین هیچ گسست و انقطاعی وجود ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo