< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی خوادم قوه غاذیه
متن درس:
و أما الخادمة: فهي قوى أربع تخدم الغاذية- و هي الجاذبة و الماسكة و الهاضمة و الدافعة
أما الجاذبة: فوجودها في بعض الأعضاء- كالمعدة و الرحم معلوم بالمشاهدة و في غيرها معلوم بالقياس.
أما الأول: فالإنسان إذا كان منقلبا حتى يكون رأسه إلى السفل و رجلاه إلى فوق أمكنه أن يشرب الماء و يزدرد الطعام و حركة الطعام و الشراب لكونهما جسمين ثقيلين إلى فوق ليست طبيعية بل قسرية و الحركة القسرية إما بجذب جاذب أو دفع دافع- و الثاني باطل في هذا الوضع فبقي المعدة تجذبها بقوة جاذبة فيها.
و أيضا إنا نجد للمري و المعدة وقت الحاجة الشديدة تجذبان الطعام من الفم- و كذا نجدهما عند تناول الأغذية اللذيذة تجذبانها بسرعة حتى أن الكبد أيضا يجذبها من المعدة للذاذتها و قربها من طبيعة القوة و أيضا متى تغذي الإنسان غذاءا و تناول بعده غذاء حلوا و استعمل القي‌ء يجد أن الحلو يخرج أخيرا و ذلك بجذب المعدة إياه إلى قعرها و كذا حال الرحم في جذب المني بل الإحليل عند خلوه عن الفضول و شدة اشتياق المرأة إلى الوقاع و لذلك أن قوما من الفلاسفة سموا الرحم حيوانا مشتاقا إلى المني و ذلك لشدة جذبه له.
و أما الثاني: فنقول: إن الدم إذا تكون في الكبد كان مخلوطا بالفضلات الثلاثة الأخر أعني الصفراء و السوداء و البلغم ثم إن كل واحدة منها يتميز عن الآخر و ينصب «1» إلى عضو معين و لو لا أن في كل «2» من تلك الأعضاء قوة جاذبة لذلك النوع من الرطوبة الخلطية لاستحال أن يتميز تلك الرطوبات بعضها عن بعض بنفسها و لاستحال أن يخص كل عضو منها رطوبة معينة اختصاصا «3» أكثريا فهذا قاطع في إثبات القوة الجاذبة لجملة الأعضاء.
و أما القوة الماسكة: فوجودها في المعدة و الرحم مشاهدة بالتشريح و في غيرهما معلوم بالبرهان أما المعدة فإنا إذا أعطينا حيوانا غذاء رطبا أو يابسا ثم شرحنا في ذلك الوقت بطنه وجدنا المعدة محتوية على غذاء لازمة ضامة له من جميع الجوانب و أما الرحم فإذا اجتذب إليه المني يرى منضما إليه انضماما شديدا من جميع الجوانب منطبق الفم بحيث لا يمكن أن يدخل فيه طرف الميل و لو أنك شققت من الحيوان الحامل من أسفل السرة إلى نحو الفرج و كشفت عن الرحم وجدت الرحم كما ذكر.
و أما الحجة: على وجود الماسكة في غيرهما من الأعضاء فهو أن الأجسام الغذائية أجسام ثقيلة لغلبة الأرضية و المائية عليها و لا بد في إمساكها في زمان الانهضام فهو حركة استحالية واقعة بعد الجذب إلى مواضع الأعضاء من قوة ممسكة إلى غير طبيعة الغذاء و الشراب لأنها لرطوبتها و ميعانها و رقتها لا يقف بطبعها في تلك المواضع المزلقة- و أما الهاضمة فهي التي تحيل ما جذبته الجاذبة و أمسكته الماسكة إلى قوام مهيإ لفعل المغيرة فيه و إلى مزاج صالح للاستحالة إلى العضوية بالفعل و هذه القوة غير الغاذية عند المحققين قيل في بيان الفرق بينهما إن القوة الهاضمة يبتدى‌ء فعلها عند انتهاء فعل الجاذبة- و ابتداء فعل الماسكة فإذا جذبت جاذبة عضو شيئا من الدم و أمسكته ماسكة ذلك العضو فللدم صورة نوعية و إذا صار شبيها بالعضو فقد بطلت عنه تلك الصورة و حدثت له صورة أخرى فيكون كونا للصورة العضوية و فسادا للصورة الدموية و هكذا الكون و الفساد إنما يحصلان بأن يحصل من الطبخ ما لأجله يأخذ استعداد المادة للدموية في النقصان و للعضوية في الاشتداد و هكذا لا يزال الأول في الانتقاص و الثاني في الاشتداد إلى أن يبطل الصورة الدموية و يحدث الصورة العضوية فهاهنا حالتان سابقة و هي التي تزيد استعداد قبول الصورة العضوية و لاحقة هي حصول الصورة العضوية فالأولى فعل القوة الهاضمة و الثانية فعل القوة الغاذية فهذا ما قيل في الفرق بين هاضمة كل عضو و غاذيته.
به نام ایزد پاک
قوه غاذیه مخدوم 4 قوه است به نام های؛ جاذبه که جذب غذا را انجام می دهد، ماسکه که غذا را روی عضو نگه می دارد، هاضمه که غذا را هضم می کند و دافعه نیز فضولات حاصل از هضم را دفع می کند. این 4 خادم برای هر عضوی موجود است منتها وجود این قوه ها برای برخی از اعضا بالمشاهده معلوم است و برای بعضی از اعضا هم به حجت و دلیل و برهان معلوم می شود. ملا صدرا از قوه جاذبه شروع می کند.
اثبات قوه جاذبه: قوه جاذبه برای معده و رحم وجود با مشاهده معلوم است و برای دیگر اعضا با دلیل روشن می گردد. ملا صدرا برای بخش نخست 4 مورد را بیان می کنند که در آن ها جذب غذا از ناحیه معده را می توان مشاهده کرد و دید؛
مورد نخست: اگر انسانی واژگون باشد و سرش به طرف زمین و پاها به طرف بالا باشد و در همین حال آب و غذایی تناول کند این خوراکی که او می خورد از ثقیلان و سنگین است و به اقتضای طبعشان باید به طرف پایین بیاید و باید از دهان پایین بریزد اما بر خلاف میل و طبیعتشان به طرف بالا می روند چون معده در بالا قرار گرفته است و این حرکت آب و غذا قسری است چون حرکتی برخلاف میل و طبیعتشان است حال این حرکت؛
-یا به خاطر این است که معده غذا را به طرف بالا جذب می کند
-و یا باید به جهت دفع و فشار از طرف دهان این حرکت قسری تحقق پیدا کند.
اما دفع و فشاری در دهان در کار نیست پس این معده است که این غذا و آب را جذب می کند و به سمت خود می کشد.
مورد دوم: حالت گرسنگی شدید است مری لوله ای است و حلق را به معده وصل می کند در گرسنگی شدید مری و معده غذا را جذب می کنند فردی که خیلی گرسنه است با حالتی عجیب غذا می خورد، به قول سعدی:
ای سیر! تو را نان جوین زشت نماید*****معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است
جذب غذا توسط معده و مری را در حالت گرسنگی شدید می توان دید.
مورد سوم: وقتی است که سور و ساطی مهیا گردد و غذای لذیذی بر سر سفره نهاده شود سور چران ها بر سر این سفره چنان می نشینند و دست به طعام می برند که گویا:
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید*****یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید!
معده این غذای گوارا را جذب خود و سپس راهی کبد می کند.
مورد چهارم: اگر انسان غذایی بخورد و از این باب که مشهور اهل شکم! و عبدالبطن هاست 70 لقمه روی سیری مستحب است! رو این غذا باز خوراکی شیرینی تناول کند بعد انگشت به دهان ببرد تا قی کند اول باید حلوایی که پس از غذا خورده را پس دهد و بعد آن غذایی که خورده است. اما این جا برعکس است و ابتدا پیش غذای و سپس حلوا را بالا می آورد چون معده غذای شیرین را جذب کرده و به قعر خود کشیده است.
پس با این موارد می توان وجود قوه جاذبه را در معده مشاهده نمود.
در مورد رحم هم که جذب منی و نطفه می کند نیز می توان این مطلب را مشاهده کرد. لذا ملا صدرا می فرماید: برخی از فلاسفه اذعان نموده اند: رحم یک حیوان مشتاق منی است و به جهت آن شدت جذبی که نسبت به منی دارد در قدیم که در خانه ها حمام شخصی نبود و مرد و زن در زمان های تعیین شده به حمام های عمومی و خزینه ها می رفتند اگر در محلی که زن می رفت منی وجود داشت امکان باردار شدن او بود چون از یک سو رحم جاذب منی است و از طرفی هم اسپرم ها موجوداتی شناور و در حال حرکت می باشند که 48 ساعت قابلیت بارور کردن دارند.
در معده و رحم می توان قوه جاذبه را مشاهده کرد اما نسبت به سایر اعضا با دلیل و برهان قوه جاذبه معلوم می شود
هضوم اربعه: در طبیعیات قدیم می گفتند 4 هضم روی غذا صورت می گیرد و هر هضمی هم فضولاتی برای دفع دارد؛
هضم نخست: این هضم در معده است و حاصل آن "کیلوس" است که جوهری شبیه آب کشک غلیظ است و از هضم غذا در معده حاصل می شود. فضولات این هضم از طریق روده ها دفع می شود.
هضم دوم: کیلوس از معده وارد کبد می شود و در این جا هضم دوم صورت می گیرد و حاصل هضم کبدی "کیموس" است کیموس همان خلط است و کیموسات اربعه همان اخلاط چهاررگانه بدن می باشند و عبارتند از؛ دم، صفرا، سوداء و بلغم که حاصل هضم غذا در کبد اند.
وقتی هضم در کبد صورت می گیرد:
- شیئ پخته ای در کبد پیدا می شود که همان خون است
-یک شیئ خامی پس از هضم کبدی پدید می آید که بلغم است
-یک کَفَکی مانند سرشیر بالا می آید که صفرا است
-و دُردی هایی هم ته نشین می شود که همان سوداء است.
صفرا و سوداء از فضولات هضم دوم یعنی هضم کبدی اند به اضافه بول و ادرار. صفرا و سوداء هردو تلخ مزه اند صفرا به مراره یا کیسه صفرا می رود و سوداء هم به سپرز یا طحال می رود اما بلغم را از فضولات هضم دوم نمی دانستند به دو جهت:
1-بلغم با رطوبت که دارد باعث می شود در حرکتی که در اعضا انجام می شود اعضا خشک نشود.
2-در وقت قحطی و گرسنگی از بلغم استفاده غذایی می شود چون بلغم نپخته است و می توان آن را دوباره استفاده کرد.
بول هم از طریق کلیه ها وارد مثانه شده و از مجرایش دفع می گردد.
برهان بر وجود قوه جاذبه: اگر جاذبه در اعضا نباشد تمیّز بین این اخلاط حاصل نشده و اخلاط از هم جدا نمی شوند؛
-اگر قوه جاذبه در مراره نباشد تا صفرا را جذب کند
-و اگر جاذبه در سپرز نباشد تا سوداء را جذب کند
-و اگر جاذبه در رگ ها نباشد تا خون را در رگ ها جذب کند
-اگر جاذبه در کبد و طحال و کیسه صفرا و خون و رگ نباشد؛
اخلاط اربعه از هم تمایز پیدا نمی کنند.
دیگر این که؛ اختصاص هر عضوی به یکی از اخلاط تحقق نمی یابد مانند این که مراره به صفرا و طحال به سوداء و رگ ها به خون اختصاص نمی یابد.
هضم سوم در رگ ها انجام می شود و فضولات آن هم از طریق عرق دفع می شود. هضم چهارم در خود اعضا صورت می گیرد و خون تبدیل به عضو شده بدل ما یتحلل می شود و عضو تحلیل رفته را ترمیم می کند فضولات هضم چهارم هم ناخن و مو و منی و ... است.
قوه ماسکه: از دیگر خادم های غاذیه ققوه ماسکه است این قوه را نیز مانند جاذبه در برخی از اعضا مانند معده و رحم می توان مشاهده کرد و در سایر اعضا هم با دلیل شناخته می شود.
ماسکه در معده و رحم: اگر به حیوانی غذا بدهند و سپس آن را تشریح کرده و معده آن را باز کنند ملاحظه می کنند که غذا از همه طرف به معده چسبیده و گویا معده آن غذا را نگه داشته است. یا مثلا حیوانی را پس از جذب منی تشریح کنند و رحم آن را در آورده و بنگرند، در می یابند که منی از هر طرف به رحم چسبیده و دهانه رحم هم چنان بسته شده که به اندازه سر میل هم داخل دهانه رحم نمی شود.
برهان بر وجود ماسکه در سایر اعضا: به خاطر غلبه ارضیت و مائیت در غذا و عناصر و اجزاء ارض و آب موجود در غذا غلبه بر اجزای هوایی و ناری دارند، اجزای مائی و ارضی هم از ثقیلان است و به طرف پایین می افتد حال اگر قوه ای نباشد تا غذا را روی عضو نگه دارد تا هضم صورت بگیرد غذا پایین می افتد و روی عضو باقی نمی ماند پس وجود قوه ماسکه ای که غذا را روی عضو نگه می دارد لازم است تا هاضمه هضمش را انجام دهد.
این قوه ماسکه، طبیعت خود غذا نمی تواند باشد چون این غذا میعان دارد و مرطوب و مایع و رقیق و نازک است از طرف دیگر هم غذا از روی عضو می لغزد و سُر می خورد پس باید در عضو قوه ماسکه ای باشد تا هاضمه هضم خود را بر روی غذا انجام دهد.
قوه هاضمه: این قوه غذا را تغییر حالت به صورت عضو می دهد و با کمک قوه مُغیره که از قوای غاذیه است غذا را به صورت عضو در می آورد.
قوه مُغیّره: پیشتر بیان شد که قوه غاذیه در سه مرحله کار خود را انجام می دهد؛ خون سازی و عضو سازی و شبیه سازی. شبیه سازی خون به عضو را قوه مغیره انجام می دهد.
بنابرین قوه هاضمه غیر از غاذیه است هاضمه خادم است و غاذیه مخدوم است.
تفاوت قوه هاضمه با قوه غاذیه : ملا صدرا گوید: برخی بیانی درباره تفاوت قوه هاضمه و غاذیه ذکر کرده اند که در واقع دلیل اثبات قوه هاضمه می باشد و اعتراضی هم بر آن شده و ملا صدرا بیان ایشان با اعتراضی که بر آن شده را ذکر کرده و به آن جواب می دهد.
دلیل وجود قوه هاضمه: برخی برای اثبات وجود هاضمه که از خوادم غاذیه است این گونه استدلال کرده اند: این غذا پس از جذب و نگه داشته شدن روی عضو توسط ماسکه، باید پخته گردد تا اندک اندک صورت دموی و خونی آن زایل گردد و صورت عضو پیدا کند این غذا باید پخته شود و نُضج بیابد تا این که استعدادش نسبت به صورت دموی کم شود و از طرفی استعدادش به صورت عضوی افزایش پیدا کند تا تبدیل به عضو گردد. آن قوه ای که باعث افزایش ماده غذا نسبت به صورت عضوی می شود قوه هاضمه است به تعبیری؛ حصول صورت عضو بر روی ماده غذایی کار قوه هاضمه است.
دو اعتراض به این دلیل شده است.






BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo