< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه پاسخ شبهات
برهان نخست بر این که نفس غیر از مزاج است بیان شد و بر آن چند اشکال مطرح شد این اشکال ها باعنوان 6 "منها" طرح شده است.و اکنون نوبت آخرین شک در این برهان که پنجمین اشکال است می رسد
شک پنجم- اگر نفس حافظ مزاج و ترکیب بدن است پس چرا بدن پس از مفارقت نفس باقی می ماند؟
جواب نخست- نسبت نفس به بدنی که پس از مرگ باقی می ماند نسبت بنّا است به بنا و ساختمانی که ساخته است. بنایی که مرده و ساختمانی از خود به جای گذاشته است نسبتش با آن بنا این است که بنّا علت بعیده برای آن است و علت قریب است برای ایجاد اصل ساختمان یا به عبارت دیگر علت قریب برای ساخت و ساز است و علت بعید برای بقای ساختمان که اکنون با وجود مرگ بنّا باز هم پا برجا و باقی است و علت بقای آن خشکی عناصر تشکیل دهنده آن ساختمان است حال در خود بدن هم چیزی است شبیه همان خشکی و پیوست بین اجزای آن که باعث حفظ وبقای بدن پس از مفارقت نفس از آن می شود حال اگر بدنی فربه باشد و بیشتر در ماده فرو رفته باشد زمان بیشتری طول می کشد تا از هم بپاشد و متلاشی گردد و در این روند نیز ابتدا اجزای ناری و هوایی از بدن جدا می گردد و سپس اجزای خاکی و مایی از بدن جدا می شود اما پیش از آن باید سببی برای حفظ بدن از تفرق باشد که همان نفس است.
جواب دوم- این بدنی که بعد از مرگ باقی می ماند غیر از بدنی است که در زمان حیات وجود داشت. چون آن بدن خواص و آثاری داشت که این بدن پس از مفارقت نفس ندارد پس این دو بدن غیر از هم اند و قابل قیاس به هم نمی باشند.
جواب سوم- مرحوم حاجی سبزواری پاسخ دیگری در حاشیه اسفار بیان می کند و می فرماید: حق این است که مرگ موجب قطع کلیه علایق بین نفس و بدن نمی شود و سبب حفظ بدن پس از مرگ همان نفس است لذا در شریعت مقدس اسلام سفارش به زیارت قبور وارد شده است چون نفس به طور کلی با بدن قطع ارتباط نمی کند و هنوز علقه هایی بین آن ها باقی است.
سپس می فرماید: همان طور که مرتبه طبع و جسمانیت طلیعه نفس است و نفس با طبع آغاز می شود،مرحله پس از مرگ هم مرتبه ای از نفس است که با ایت مرحله نفس ظهور می یابد و این مرتبه تتمه نفس است . در مرحله جسمانیت که مرتبه نازله نفس است ابتدا جسم تحقق می یابد و مثال نفس در اینجا همانند ثخونت و تجمر ذغال است که در مجاورت حرارت ابتدا داغ می شود بعد اخگر می شود و سپس شعله ور می گردد و وقتی تبدیل به آتش می شود دیگر دود ندارد و آتش خالص است نفس نیز همین مراحل را به نسبت خود می پیماید از مرحله جسمانیت گرفته تا مرتبه مثال و عقل و سپس با مفارقت نفس ازبدن، بدن باقی می ماندمانند دیواری که خورشید آن را گرم کرده است و پس از غروب هم تا مدتی گرمای دیوار باقی و محسوس است.
شک ششم- ماده تا استعداد پذیرش نفس را پیدا نکند نفس حادث نمی شود و برای این منظور باید مزاج صلاحیت داشته باشد تا نفس را بپذیرد ابن سینا در طبیعیات شفا مزاج انسانی را به خاطر اعتدالی که داردوکر ولانه نفس می داند پس اول باید مزاج درست شود تا نفس وجود گیرد و اگر قرار باشد نفس علت مزاج باشد دور پیش می آید مزاج خود علت مُعدّه برای نفس است و زمینه وجود آن را فراهم می کندهر چند که علت مُعدّه بالعرض علت است نه بالذات اما در عین حال تقدم بر نفس دارد یعنی اول باید مزاج حادث گردد و سپس نفس وجود گیرد. و اگر نفس بخواهد علت پیدایش مزاج باشد دور پیش می آید و دور نیز عقلا باطل است. چون وجود نفس متوقف بر وجود مزاج می شود و وجود مزاج متوقف وجود نفس می گردد و این موجب توقف شییئ بر خود است و بالضروره باطل می باشد.
جواب- حاجی سبزواری پاسخ داده که دور منتفی است چون جهت توقف در نفس و مزاج باهم فرق می کند و لذا دوری پیش نمی آید چون حفظ مزاج متوقف بر وجود نفس است نه وجود مزاج اما از طرف دیگر وجود نفس متوقف بر وجود مزاج است اما از این سو حفظ مزاج مطرح است نه وجود آن پس دوری در کار نیست.
ملاصدرا می فرماید: از این شبهه این طور جواب داده شده است؛ نفس والدین علت پیدایش اصل مزاج است سپس در مرحله میانی نفس مادر حافظ این مزاج استو سپس که نفس مولود حاصل شد نفس نوزاد هم حافظ این مزاج می شود در مرحله پایانی حفظ مزاج که در اصل نفس ابوین سبب حفظ آن بود تا اعضای حیوانی تکون یابد و به نطفه منضم گردد.
بعد ملاصدرا می فرماید: در اینجا کلام متاخرین مضطرب است در این که حافظ و جامع مزاج نطفه یکی است یا بیشتر است یعنی علت اصل وجود و علت مُبقیه کیست و در هر دو صورت جامع و حافظ نفس ابوین است یا نفس مولود؟ پس سخن ایشان در دو مرحله اضطراب دارد.
فخر رازی می گوید جامع نفس ابوین است و حافظ نفس مولود است.
سپس صدرا می افزاید: فخر رازی در رساله ای که در جواب سوالات مسعودی نگاشته است سخنس را از ابن سینا نقل می کند که : بهمنیار شاگرد شیخ الرئیس نامه ای به او نوشت و پرسید: چه برهانی دارید بر این که جامع و حافظ مزاج در نطفه یکی است؟ و شیخ الرئیس جواب داد: چگونه برهان بر مطلبی بیاورم که وجود ندارد!یعنی نوزاد نفس ندارد تا حافظ مزاج او شود و در مرحله نطفه بودنش حافظ نفس ابوین است در ابتدا و بعد حافظ آن تا پیش از پیدایش نفس ناطقه،قوه مصوره در بدن و جسم است زیرا برخی برای نبات قوه چهارمی به نام مصوره هم برمی شمارند و آن را سبب پیدایش خطوط و نقش های زیبای بدن می دانند و اشراقیون زیبایی های صورتگری شده در بدن را به قوه مصوره مستند می کنند، غزالی در کتاب شرح الانوار، آن را منسوب به ملایکه می داند اما خواجه طوسی قوه مصوره را قبول ندارد و می فرماید: «المصورة عندی باطلة» ، حاجی سبزواری هم می فرماید:
وقوةٌ تفعلُ شکلاً و خُطط ****طبعاً لدیهم و لدی شططٌ
ایشان هم قبول ندارد که یک قوه جسمانی مادی عدیم الشعور این چهره پردازی های زیبا را انجام دهد؛
دهد نطفه را صورتی چون پری****که کرده است بر آب صورتگری؟
به هر حال ابن سینا می فرماید جامع نطفه نفس ابوین است سپس تا نفس ناطقه پیدا نشده جامع قوه مصوره است و بعد که جنین استعداد لازم را پیدا کرد تا نفس به آن افاضه گردد خود نفس حافظ بدن خواهد بود.
این مطلب را فخر از شیخ برای تایید سخن خود می آورد و می افزاید: این قوه مصوره که حافظ است یکی نمی باشد بلکه متعدد است یعنی به تناسب و اختلاف استعداداتی که جنین می یابد قوه مصوره هم متعدد می گردد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo