< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مغایرت نفس با مزاج
مرحوم ملا صدرا 9 برهان آورده که نفس غیر از مزاج است مزاج عرض است و نفس جوهر است برهان نخست در این باره بود که حافظ شیی نمی تواند عین شیی باشد. نفس حافظ مزاج است و بعد از مفارقت نفس از بدن مزاج از بین می رود سپس صدرا فرمود شک هایی درباره این برهان وجود دارد که تحت عنوان 6 " منها " مطرح می شودو به آنها جواب می دهد. اما پیش ازبیان شک نخست متعرض حاشیه ای از حاجی سبزواری می شویم.
حاشیه؛ ایشان می فرمایند: حدوث نفس موقوف بر وجود مزاج است و تا مزاج ساخته نشود نفس به بدن تعلق نمی گیرد و حادث نمی شود اما بقای مزاج و حفظ آن موقوف بر نفس است و مزاج تا زمانی باقی و محفوظ است که نفس تعلق به بدن داشته باشد و به محض مفارقت نفس از بدن مزاج نیز نابود می شود.
شک نخست- نفس حافظ مزاج نیست بلکه یک قاسری که حرکت فلک است موجب می شود تا عناصر دور هم جمع شوند و اختلاط مزاج و ترکیب پدید آید و مزاج هم تا یک زمانی محفوظ باقی بماند. این دور هم جمع شدن عناصر و تشکیل مزاج قسری و بر خلاف طبیعت عناصر می باشد چون طبیعت عناصر از هم گریزان اند و قاسری که طبیعت فلک است مانع تفرق و جدا شدن عناصر از هم می شود. گفتیم از روی قسر نه از روی جبر چون فاعل بالجبر علم به فعل خود ندارد ولی فاعل باقسر به فعل خود علم دارد این نوع فاعل در مقابل فاعل بالطبع است که فعل خود را از روی میل و طبیعت خود انجام می دهد اما فاعل قسری از سر اجبار کاری را انجام می دهد و اراده ای نسبت به فعل خود ندارد.
به هرحال نفس نگه دارنده و حافظ مزاج نیست حرکت فلک است که مزاج را حفظ می کند.
جواب- ملاصدرا در پاسخ می فرماید: در دو صورت می تواند این ترکیب عناصر بدون نفس طبق این شک مذکور باقی باشد اما هیچ یک از این دو فرض اینجا نیست؛
فرض اول: اینکه یک دژ مستحکم و با صلابت مانع تفرق و جدایی عناصر از یکدیگر باشدمثلا عنصر آتش و هوا که قدما به آنها خفیفین می گفتند برای اینکه این دو با هم ترکیب نشوند باید مانع قویی باشد آتش و هوا و دود و بخاری که در دل زمین وجود دارد بخاطر صلابت و سفتی زمین با هم ترکیب نمی شود و وقتی آتش و بخار زمین قوی می شود زلزله و رانش زمین بوجود می آید حاجی سبزواری می گوید: «زلزلة الارض لحبس الابخرة » اما در مورد مزاج چنین دژ مستحکم و مانع قوی ای وجود ندارد تا آن را از تفرق و از هم پاشیدگی حفظ کند.
فرض دوم- این آتش و هوایی که در مزاج است کم باشد به آن مقدار که نتواند کار رها سازی را انجام دهد و اندکی مقدار آتش و هوا موجب ناتوانی آن در رها سازی گردد مانند روغنی که با آب آمیخته شده باشد و این روغن از نظر کمیت آن قدر اندک است که نمی تواند خود را از آب رها سازد. اما در مورد مزاج این طور نیست وو مقدار هوا آتش و دود و بخار زیاد است.
شک دوم- این تردید با لفظ سلّمنا در ادامه شک اول می آید و می گوید: قبول کردیم که قاسری در کار نیست ولیکن چه اشکالی دارد که کوچکی عناصر و اجزا و شدت چسبندگی ای که اجزا دارند مانع رهایی آنها باشد؟
جواب- اگر آن آتش و هوایی که در نطفه انسان است غرق در آب زیادی می بود کوچکی اجزا می توانست موجب رها سازی عناصر گردد اما چنین چیزی وجود ندارد و اگر نطفه انسان در خارج از رحم قرار گیرد غلظت آن از بین می رود پس معلوم می شود که آب زیادی در کار نیست.
نتیجه این است که: مزاجی که در نطفه انسان است حافظ آن نفس است و آن را حفظ و ابقا می کندلذا اگر نطفه انسان در معرض سرما یا گرما یا در رحمی بیمار قرار گیرد به سرعت رقیق و فاسد شده و از بین می رود در حالی که در سرما باید منجمد و بسته شود حال اینکه سرما آن را نابود می کند و این نفس است که حافظ مزاج می باشد همان طور که جسم مرکب تام یعنی معدن و نبات و حیوان مزاجی دارند و حافظ مزاج آنها نفس ایشان است. همیچنین کل عالم یک مزاج و اجتماع و ترکیبی دارد که حافظ آن نفس نبی و ولی خداست. حاجی سبزواری در منظومه حکمت می فرمایند: کل عالم بدن و جسد برای نفس نبی و ولی خداست و او حافظ همه موجودات است؛ «بیمنه رُزق الوری و بوجوده ثبتت السماء ان یقع علی الارض...»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo