< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق نیا

92/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف نفس
مرحوم ملاصدرا مباحث عقلي کتاب خود را بر طبق اسفار اربعه عرفاني تنظيم و مرتب فرمود. چهارمين سفر از اسفار اربعه عرفاني السفر من الخلق الي الخلق بالحق است مسافرين این سفر پيامبران اند؛ايشان با حق در ميان خلق سير و گردش مي کنند و مردم را ارشاد به سوي سعادت دنيا و آخرت مي کنند کما که حضرت علي (عليه السلام) نسبت به پيامبر اکرم فرمود:«‌ طبيبٌ دوّارٌ بطبّه»پيامبر طبيبي دوره گرد است. مرحوم صدرا مباحث و سير و تطورات و مراحل را طبق آيه « وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ اطوارا» مي باشد و اين مراحل از ماده آغاز مي شود يعني نفس در ماده متولد مي شود و در عالم ماده تطور پيدا مي کند و مراحلي را طي مي کند تا به لقاء الله و حق تبارک و تعالي رجوع می کند و مي رسد اين مباحث را ملاصدرا در برابر سفر چهارم از اسفار اربعه عرفاني قرار داده است لذا مي فرمايد:‌ سفر چهارم راجع به علم النفس است از‌ آغاز تکون نفس که از مرحله ماده شروع مي شود تا آخر مراتب نفس که به حق تعالي مي رسد و قرب به خداوند مي يابد اين سفر و علم النفس را در 2 جلد مطرح کرده است يعني جلد 8 و 9. و اين سفر مشتمل بر 11 باب است که 7 باب در جلد 8 است و 4 باب هم در جلد 9 مطرح مي گردد اين 7 بابي که در جلد 8 مطرح شده مباحث آن مربوط به خود نفس و قواي نفس است اما 4 باب جلد 9: ‌باب 8 آن در باب ابطال تناسخ است و باب 9 در شرح ملکات نفس انساني است و باب 10 در معاد روحاني و باب 10 در معاد جسماني است هر بابي مشتمل بر فصل هايي است باب اول که راجع به احکام عامه نفس است يعني احکام نفس اعم از نفس نباتي و حيواني و انساني که 2 مطلب را به به طور عموم نسبت به مطلق نفس بيان مي کنند و باب اول 2 فصل دارد فصل اول در تحدید و تعريف نفس به طور کلي است و باب دوم درباره ماهيت نفس است مطلقا.
فصل اول از باب اول،
في تعريف النفس
ابتدا صدرا مقدمه اي ذکر مي کنند که در آن ما به تعريف مطلق نفس خواهيم پرداخت و قبل از آن برهان بر وجود نفس هم اقامه خواهد شد براي روشن شدن مقدمه صدرا در فصل اول بيان 4 مطلب لازم است تا به برهان بر وجود و تحدید نفس برسيم.
مطلب 1: عرفا حق تعالي را فاعل بالتجلي مي دانند و تجليات حق را 3 قسم ذکر مي کنند،
تجلي اول: تجلي ذات به ذات است در مقام ذات
اين قسم اول اسم خاصي ندارد
تجلي دوم: تجلي ذات به ذات در مقام اسماء و صفاتاست يا فيض اقدس
تجلي دوم هم تجلي ذات به اسماء در صفات است در مقام خارج که به آن فيض مقدس مي گويند.
تجلي سوم: تجلی ذات خداوند به موجودات خارجی که به آن فیض مقدس گفته می شود
به تعبير روشنتر، تجلي خداگاه بر ذات است گاه تجلي بر اسماء‌ صفات است و سوم تجلي بر موجودات خارجيه است.
نتيجه فيض اقدس پيرايش 3 چيز است:‌
1- اسماء و صفات
2- ماهيات ممکنات يا همان اعيان ثابته به اصطلاح عرفا
3- لوازم و قابليات اعيان ثابته و ماهيات و ممکنات ظرفيتي که هر عين ثابت دارد:‌ که با تجلي فيض اقدس در مرتبه علم ربوبي اين 3 تا حاصل مي شود و تحقق پيدا مي کند هنوز ماهيات ممکنات به خارج نيامده اند و در مرتبه علم ربوبی تحقق پيدا مي کنند در ازل يعني پيش از وجود خارجي آن ها و با تجلي فيض مقدس ماهيات و ممکنات بر اساس استعدادات ظرفياتي که دارند از مرتبه علم ربوبي به مرتبه خارجي مي آيند و وجود خارجي پيدا مي کنند یعنی وجود خارجی پیدا می کند مولوی در مورد اين 2 تجلي مقدس و ا قدس مي گويند:
آن يکي جودش گدا آرد پديد**** وين اگر بخشد گدايان را مزيد
يعني تجلي فيض اقدس وجود اقدس گداياني را که اعيان ثابته است را در مرتبه علم ربوبي متحقق مي کند و پديد مي‌ آورد و تجلي و فيض مقدس اين گدايان را از مرتبه علم به خارج مي آورد و تعدادشان اضافه مي شود چون علاوه بر مرتبه علم به خارج هم مي آيند.
مطلب 2:‌ بنابر تحقيق حق تعالي فاعل بالعنايه است اين مطلب با قبلي منافاتي ندارد چون عنايتي که اينجا گفته مي شود، يک معناي عامي دارد که شامل فاعل بالتجلي عرفا هم مي شود.
معناي عناية، يک معناي خاص دارد که در حکمت مشا گفته مي شود و يک معناي عام دارد که شامل بالتجلي فاعل بالتجلي عرفا هم مي شود و اين معناي عام مراد اينجاست يعني:‌ علم حق تعالي به نظام احسن وجود منشأء پيدايش نظام احسن در خارج مي شود لذا علم خدا علم عنايي است و علم فعلی است يعني علمي است که معلوم آفرين است و علم او انفعالي نيست تا از معلوم سرچشمه گرفته باشد بلکه معلوم از علم سرچشمه گرفته است و علم موجب پيدايش معلوم در خارج شده است. نظام وجود نظام خاصی است يعني با ترتيب و چينش خاص در موجودات در خارج برقرار است که آن برابر با ترتيب الاشرف فالاشرف است يعني اول موجودي که شرافتش بيشتر است از حق تعالي مادر مي شود سپس موجودي که درجه شرافت کمتري دارد به تعبير حاجي سبزواري در منظومه حکمت:
قاهر اعلي مُثُل ذي شارقه**** فنفس کلء‌ مُثلٌ معلقةٌ
فالطبع فالصورة فالهیولی**** اختتم القوس بها نزولا
اول عقول طوليه از حق تعالي صادر مي شود و آن ها اشرف اند پس عقول عرضه سپس نوبت به مرتبه نفوس مي رسد نفس کلي که نفس کلي يا چيز ديگري است و سپس مُثل معلقه از عالم مثالي و بعد نوبت طبايع و قوی و صور نوعيه مي شود بعد صورت جسميه و آخر سر نوبت به هيولاي اولی مي رسد و قوس نزولي و سیر نزولي وجود در هيولي تمام مي گردد و اين نظام احسن است که طبق‌ آن موجودات در خارج متحقق شده اند و طبق آن علم عنايي حق تعالي به آن باعث پيدايش آن به اين شکل و ترتيب شده است.
علم حق تعالي نامحدود است چون علم او عين ذات اوست که ذات نامحدود است لذا علم حق هم پايان ناپذير است و پس علم او هم پایان ناپذیر است و به جايي نمي رسد که موجودي را خدا بلد نباشد ايجاد کند. نتيجه این می شود که کارخانه ايجاد هيچگاه تعطيل نمي شود که عقول کليه از خدا صادر شد و بعد نفوس فلکی و موجودات مثالي سپس عالم طبيعت که ابتدا صور نوعيه بعد صور جسمیه و آخر سر هم هيولي صادر شد، و بعد کارخانه ايجاد تعطيل گردد! و خدا موجود تازه اي بيافريند خیر چنين نيست. تازه اين اول کار نيست به تعبير استاد:‌ رخش هر لحظه در حُسني جديد است
دمادم چهره اش اندر تجلا است**** اگرچه کنز مخفي، سر اخفي است
رخش هر لحظه در حسني جديد است**** به غايت ظاهر و بس ناپديد است
«کل يوم هو في شأن» وهر لحظه خداوند دست اندرکار يک موجود جديد است و هر لحظه از هيولي يک موجود جديد متولد مي شود و هر زمان موجودات ديگری بوجود می آيد شروع به تکوين و پيدا شدن مي کنند و محقق مي شوند
هر دم از اين باغ بري مي رسد**** تازه تر از تازه تري مي رسد
و اين که در کارگاه ايجاد حق تعطيلي و توقف ندارد نتيجه نامحدود بودن علم حق تعالي است. حال سرنوشت اين موجودات چه مي شود.
مطلب 3: حق تعالي مبدأ و غايت موجودات است همانطور که خدا علت و فاعل همه موجودات است به خاطر توحيد و هکذا غايت موجودات است
«ان الي ربک الرُجعي و انَّ الي ربِّک المنتهي»‌ اما مبدأيت خدا اعم است از مبداییت با واسطه و بدون واسطه:‌ نسبت به موجودات اشرف و مرتبه بالاي وجود بدان واسطه است و نسبت به پاييني ها مبدايي با واسطه است وسايط آن موجودات بالاتر وجوداند. اين در سير نزولي است در سير صعودي هم که موجودات به سوي حق تعالي مي روند به همين صورت است. همه موجودات مستقيم و بدون واسطه به خدا باز نمي گردند رجوع موجودات بالاتر بدون واسطه و موجودات پايين تر با واسطه رجوع مي کنند. يعني رجوع ماده و هيولي به واسطه صورت جسمیه و رجوع هر دو به واسطه صورت نوعيه عنصريه است و رجوع صورت نوعيه عنصريه خود به واسطه صورت نوعيه معدنيه است و رجوع آن به واسطه صورت نوعيه نباتيه و رجوع نبات به واسطه صورت نوعيه حيوانيه و آن به واسطه صورت نوعيه انسانيه، يعني ماده بايد تبديل به عنصر بشود و عنصر تبديل به معدن و آن به نبات و نبات به حيوان و سپس به انسان تبديل مي گردد و انسان باب الابواب کمال هاست اين انسان هم مقابلات و منازلي را طي مي کند تا مورد خطاب:‌ «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ *ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي » قرار بگيرد.
طفره در هر دو قوس صعود و نزول محال است. طفره يعني، پرش و يک پله در ميان، در قوس نزول تا موجود شريف تر و نزديک تر از حق تعالي وجود پيدا نکند موجود خسيس و پست وجود نخواهد يافت در قوس صعود هم تا موجود مراتب قبلي و پايين تر را استيفا و تحصيل نکند محال است که به مراتب بالاتر راه پيدا بکند. طفره در هر دو قوس محال است.
مطلب 4: درست است که هيولي اولي در نهايت اظلام و تاريکي و کثافت و غلظت و ضخامت است چون هيولي قابليت صرف است و هيچ فعليتي ندارد در اين صورت که قبول محض و قابل صرف است و خيلي تاريک است و يک حجاب عظيم و پرده ضخيمي است بر روي هيولي و بين آن و مبدأ‌ وجود و غايت موجودات که سراسر فعليت و سنا و روشني است. چيزي که سراسر تاريکي است در مقابل يک موجودي که سراسر روشني است يک پرده ضخيم و يک حجاب عظيم مي شود که هر جا که آويخته شود و در هر موجودي باشد حجاب بزرگي بين او و حق تعالي پديد خواهد آورد درست است که هيولي اين گونه است اما همين هيولي راه کمال بي نهايت بر او باز است يعني فرا روي اين هيولي يک مسير کمال بي نهايت و يک افق روشن بي نهايت است يعني همين هيولي مي تواند استکمال پيدا کند و قدم بگذارد در مسير کمال بي نهايت به اين گونه که روي آن صورت جسميه بيايد چون هيولي اين قابلیت را دارد و صورت نوعیه عنصريه روي هر دو بيايد و عناصر تحقق پيدا کند در صورت معدن روي هر سه بيايد معدن و ساخته شود و صورت نبات روي هر چهار و نبات ساخته شود و صورت نوعيه حيوان روي هر پنج تا بيايد حيوان ساخته شود و صورت نوعيه انسان روي هر شش تا بيايد و انسان متولد شود و زاييده گردد يعني زادگاه اين انسان همين عالم ماده است خاستگاه انساني همين هيولاي بي ارزش است از همين هيولايي که قابل صرف و محض است ساخته مي شود و بعد اين انسان مقامات و منازلي را طي بکند تا رجوع به غايت قصوی و حق تعالي پيدا بکند که « إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» که لقاء‌ الله است نايل گردد. همین ماده است. چطور ماده اين تطورات و تکامل ها را بيابد؟‌ کواکب خصوصاً خورشيد بتابد و در ماده تأثير بگذارد و ماده نضج پيدا کنند و پخته شود و سپس غِذا بشود و همين ماده مهيا شود براي قبول حيات و روح و نفس پيدا کنند سپس روح نباتي که از مرحله صورت نوعيه نبات اصطلاحاً نفس ناميده مي شود صورت نوعيه نبات را نفس نباتي و صورت نوعيه حيوان را هم نفس حيواني گويند روح حيواني پيدا کند سپس روح و حيات انساني پيدا کند سپس مقامات و مدارجي را طي کند تا رجوع الي الله پيدا کند اين قابليت در ماده و هیولی هست.
حال، توجه به اين 4 مطلب صدرا مي فرمايد:‌ صورت نوعيه نباتيه که روي جسم آمد که اصطلاحاً نفس نباتي گويند، اين نفس مبدأ‌ براي حيات نباتي مي شود که حيات تغذيه و نمو و توليد مثل است وقتي صورت نوعيه حيواني روي آن آمد و به اين مرتبه از کمال رسيد اين نفس حيواني مبدأ‌ براي حيات حيواني مي شود که حيات حس و حرکت است احساس تحرک ارادی پيدا مي کند و بعد صورت نوعيه انساني که بيايد مبدأ‌ براي حيات انساني مي شود که حيات علم و تميز عقلي است و هر کدام از اين نفوس قوايي دارند که نفس نباتی قوه غاذيه و ناميه و مولده دارد باز قوه غاذيه خود 4 خادم و قوه دارد که قواي جاذبه، دافعه، ماسکه و هاضمه باشد نفس حيواني براي خود قوايي دارد قواي ادراکي و تحريکي و باز خود قواي ادراکي ظاهري و باطني است و قوه محرکه دو قسم شوقيه و عامله است و نفس انساني هم براي خود 2 قوه دارد عقل نظري و عملي که حاجي سبزواري دارد:
للنفس قوّتان عقل نظري**** و عمليَّ ان تشا فعبّري


حال ملاصدرا گويد:‌ ما در اين فصل اول از باب اول بنا داريم تا برهاني بر وجود نفس به طور کلي اعم از نفس نباتي و حيواني و انساني اقامه کنيم و نفس را به طور کلي تعريف کنيم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo