< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکال بر میر غیاث الدین منصور

الثاني: أن قول الحكماء إن موضوع العلم الكلي‌ هو الموجود المطلق‌لم يريدوا به نفس هذا المفهوم الكلي بل إنما أرادوا به الموجود بما هو موجود في نفس الأمر من غير تخصيص بطبيعة خاصة أو بكمية فإن الإنسان كما يصدق عليه أنه موجود جسماني طبيعي كذا يصدق عليه أنه موجود مطلق لا بقيد الإطلاق و لا بقيد التخصيص أيضا فالبحث عن الشي‌ء بما هو مصداق للموجود المطلق حري بأن يذكر في الفلسفة الأولى و الذي هو مستغن عن الإثبات لأنه بديهي الثبوت هو فرد الموجود المطلق بما هو فرد له مطلقا لما يشاهد من الموجودات لا نفس هذا المفهوم الكلي الذي لا يوجد إلا في الذهن.

الثالث: أن الذي تصوره[1] و صوره في الفرق بين الواجب لذاته و الممكن لذاته مما لا تعويل عليه فإن كون ذات الباري مما لا يمكن تعقله و لا له وجود ذهني مبني على أنه عين الوجود البحت لا أن كونه‌ كذلك يبتني على كونه غير متعقل.

و أيضا: يكفي في كون الشي‌ء قابلا للتحليل كونه بحيث لو حصل في العقل كان للعقل أن يُحلّله و إن امتنع حصوله في العقل فإذن الفرق بين الواجب و الممكن في كون الموجود المطلق عين أحدهما و زائدا على الآخر ليس كما تصوره بل الحق في الفرق بينهما أن يقال: إن الممكن قابل للتحليل إلى حيثيتين؛

     حيثية كونه موجودا

     و حيثية كونه أمرا آخر يخالف الموجودية

بخلاف الواجب فإن جميع حيثياته هي بعينها حيثية الموجود البحت إذ لا جهة نقص فيه و كلُّ ممكن يوجد فيه جهة نقص أو جهات نقائص هي غير جهة الوجود و الوجوب مثلا الفلك ليس محض الوجود إذ حيثية كونه ناقص الوجود مفتقرا إلى مكان أو حيز محتاجا إلى سبب و محرك و كذا حيثية حمل كثير من السلوب و الأعدام فيه التي بإزاء الكمالات و الملكات ليست بعينها حيثية كونه موجودا و أما الواجب؛ فهو محض حقيقة الوجود الخاص الذي يحمل عليه هذا العنوان و كثير من العنوانات الكمالية التي مصداقها كلها حيثية الوجود الخاص و موجوديته بنفس هويته العينية لا بذلك المفهوم المطلق فهو موجود بنفسه‌ سواء حمل عليه الموجود المطلق أم لا لكن يلزم أن يكون ذاته بذاته بحيث يكون في نفسه مصداقا لهذا المفهوم و صدقه (موجود مطلق) على ذاته لا يوجب أن يوجد فيه حيثيتان متغايرتان- فإنّ كونه هذا الموجود و كونه موجودا مطلقا شي‌ء واحد لا فرق إلا بالتعين و الإبهام كما أنّ كون زيد هذا الموجود و كونه موجودا لا بعينه لا يوجب التركيب فيه و الذي يوجب ذلك (ترکیب) فيه (زید) كونه موجودا و كونه قابلا للعدم و النقص و الشر و كذا كونه بالفعل إنسانا و كونه بالقوة كاتبا أو عالما يوجب التكثر في ذاته.

و الحكماء إنما حكموا بكون كل ذي ماهية معلولا لأن حيثية الماهية و الإمكان يخالف حيثية الفعلية و الوجود فبالحيثية الأولى يستدعى علة و يفتقر إليها و بالحيثية الثانية قد[2] يستغنى عنها كما في الواجب لذاته جل ذكره.

تذييل و تسجيل‌:

و بالجملة؛ فالقول بأن ذاته تعالى هو الموجود البحت صحيح؛

     إذا أريد به حقيقة الوجود فإن للوجود حقيقة و هو بنفسه موجود و غيره به موجود- كما أن للبياض حقيقة و هو بنفسه أبيض و غيره به أبيض

     وأما إذا أريد بالموجود أو الوجود نفس هذا المفهوم و الحكاية دون المحكي عنه بهما فلا شك في بطلانه.

 

ملاصدرا بر جواب های میر غیاث الدین منصور ایراد دارد؛

اشکال نخست: میر غیاث گفت: مفهوم موجود در خارج موجود است زیرا بر خودش بالضرورة حمل می شود او اشکال کرد این حمل اولی ذاتی است نه حمل شایع صناعی که موضوع فرد و مصداق محمول در خارج است اما حمل موجود بر خودش حمل اولی ذاتی است هیچ مفهومی فرد از برای خودش نیست فرد بودن چیزی برای یک مفهوم دو شرط درد؛

    1. صدق آن مفهوم بر آن فرد است

    2. ترتب آثار بر فرد

مثلا زید فرد انسان است یعنی اولا انسان بر زید حمل می شود وبر آن صدق می کند و در ثانی آثار انسانیت بر زید مترتب می شود از قبیل کتابت وعلم و... هیچ مفهومی فرد خودش نیست زیرا آثار بر آن مترتب نمی شود وصدق مفهوم بر فرد به تنهایی کفایت نمی کند مهم ترتب آثار است آثار انسانیت هرگز بر مفهوم انسان مترتب نمی شود و مفهوم انسان نمی خندد وتعقل نمی کند.

اشکال دوم: میر غیاث برای همین مطلب که مفهوم موجود در خارج موجود است شاهدی ذکر کرد که؛

     از طرفی حکما موضوع علم اعلاء وحکمت الهی را موجود مطلق می داند

     و از طرفی موضوع علم اعلی را بی نیاز از اثبات می دانند و بر این باور اند که ثبوت ووجودش در خارج بیّن و بدیهی

     در نتیجه؛ موجود مطلق که همان مفهوم موجود است در خارج موجود است

نقد: ملاصدرا بر این شاهد و تنظیر اشکال می کند که؛ این که حکما موضوع علم اعلی را موجود مطلق می دانند وثبوتش را هم در خارج بدیهی وبیّن می دانند مرادشان مصداق موجود مطلق است نه خود موجود مطلق که ثبوتش در خارج بدیهی است

توضیح: انسان هم مصداق موجود مقیدیی است که جسم باشد وهم مصداق موجود مطلقی است که اعم از جسم و غیر جسم باشد همین انسان در خارج مصداق موجود مقید وجسمانی است یعنی موجود با تخصص جسمیت و هم مصداق موجود مطلق است یعنی موجود اعم از جسم وغیر جسم وموجود بدون تخصص جسمی یا تخصص کمّی

حال همین انسان؛

     از آن جهت که مصداق موجود مقیدی است که جسم باشد موضوع علم و حکمت طبیعی است

     از آن نظر که موضوع موجود مطلق است اعم از جسم و غیر جسم موضوع حکمت الهی و علم اعلی می شود

یا مثل خط و سطح و حجم وعدد؛

     مصداق موجود مقیدی که کم است از این جهت موضوع علم ریاضی

     مصداق موجود مطلق است از این نظر موضوع علم اعلی و حکمت الهی است

این مطلب در خارج بیّن الثبوت است به دلیل موجوداتی که در خارج می بینیم

اشکال سوم: میرغیاث نسبت به آن تشقیقی که علامه دوانی کرد که؛ موجودیت حق به ذاتش است یا به این که فرد مفهوم موجود است، وی اذعان داشت؛ حق تعالی در ذهن نمی آید تا به دو چیز (ذات ومفهوم موجود) تحلیل شود و بین آن دو نسبت سنجی و رابطه سنجی گردد واجب تعالی ذاتش به ذهن نمی آید بر خلاف ممکن الوجود که به ذات و ماهیت ومفهوم موجود تحلیل می شود

اشکال: ملاصدرا بر میر غیاث ایراد می کند که؛ موجود بحت بودن ذات حق را به دلیل معقول ومعلوم واقع نشدن و در ذهن نیامدن ذات دانست یعنی چون ذات به ذهن نمی آید و تصور نمی شود و معلوم نمی شود لذا موجود بحت است و به ذات ومفهوم موجود تحلیل نمی شود اما وجود بحت بودن واجب این نیست که به ذهن نمی آید بلکه برعکس است یعنی چون وجود بحت ومحض است به ذهن نمی آید نه برعکس

اشکال چهارم: این که واجب تعالی به ذهن نمی آید دلیل بر این نمی شود که واجب به دو چیز تحلیل نشود در تحلیل فرض آمدن در ذهن کفایت می کند بنابرین این که واجب وجود بحت است اما ممکن موجود بحت نیست جهت و علتش این نیست که ممکن تحلیل پذیر و واجب تحلیل ناپذیر در ذهن می باشد علتش این است که واجب به دو چیز متغایر ومتخالف تحلیل نمی شود اما ممکن به دو حیثیت و مفهوم متخالف تحلیل می شود هر دو تحلیل می شوند وصرف فرض آمدن در ذهن برا تحلیل ذهنی کفایت می کند اما واجب به دو حیثیت و مفهوم متختلف تحلیل نمی شود زیرا واجب وجود صرف ومحض وکامل است وهیچ نقص و کاستی در آن نیست وتمام مفاهیمی هم که واجب به آن تحلیل می شود همه بازگشتشان به وجود بوده و همه از سنخ وجود هستند لذا این مفاهیم گوناگونی که واجب به آنها تحلیل می شود مثل مفاهیم متکثر اسماء و صفات کمالیه هیچ تخالفی با هم ندارند وهمه از سنخ وجود اند وبه وجود باز می گردند

اما ممکن به دو حیث متخالف تحلیل می شود یکی وجود و دیگری ماهیت که در خود ذات عدم است یا انسان به دو مفهوم ذات و صفات تحلیل می شود که یکی فعلیت دارد و یکی هم قوت دارد انسان بالفعل انسان است وبالقوه عالم و کاتب است این دو مفهوم که یکی فعلی و یکی از سنخ قوه است با هم متخالف اند به این علت که ممکن وجودی ناقص است وصرف دارایی نیست بلکه نواقصی دارد

بعد می افزاید: جهت این حکم حکما که میگویند: هر صاحب ماهیتی معلول است، جهتش همین تحلیل ممکن به دو مفهوم متخالف است یعنی مفهوم وجود و مفهوم ماهیت که در حد ذات معدوم است و حکماء به جهت همین مفهوم ماهیتی که عدم ومعدوم است ودارای قوت و امکان است حکم می کنند که هر صاحب ماهیتی معلول است

اما راجع به این که موجودیت حق به ذاتش است یا این که فردی از مفهوم موجود است؟ می گوید: موجودیت حق به وجود خاص خارجی آن است واین وجود خاص خارجی هم مصداق فرد مفهوم موجود است وهم موجودیت بالذات دارد اما این ها دو چیز متخالف نمی باشند موجودیت بالذاتی که وجود خاص خارجی دارد با مفهوم موجودی که بر آن حمل می شد دو چیز متخالف نمی باشند که دوانی می گفت: لازم می آید واجب دوبار موجود باشد وجود خاص واجب که موجودیت بالذات دارد همان موجود مطلق است مثل این که وجود زید با وجود مطلق دو تا نیست بله ماهیت زید با وجود زید دو چیز است اما وجود زید با وجود مطلق متخالف نمی باشد.

در پایان، از اشکالاتی که ملاصدرا بر میر غیاث الدین منصور مطرح کرد یک خلاصه گیری می کنند؛

     اگر مراد از وجود بحت بودن این باشد که خداوند عین مفهوم موجود است درست نمی باشد

     واگر مراد از موجود بحت بودن این باشد که خداوند حقیقت وجود است که موجودیت آن به خودش است وموجودیت غیر او که ماهیات وممکنات باشند به خود اوست مثل حقیقت بیاض که ابیض بودنش به خودش است وابیضیت جسم به واسطه اوست این سخن درستی است.


[1] . میر غیاث الدین منصور فرزند سید سند.
[2] . "قد" هنا للتحقیق.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo