< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظریات مختلف درباره توحید ذاتی

برای برطرف شدن تهافت ظاهری در کلام دوانی که قایل به اصالت ماهیت و یا وجود بود یک بازنگری اجمالی در نظر ایشان می کنیم؛

دوانی در صفحه 65 بعد از 2 مقدمه گفت: وجود در مورد واجب اصیل ودر خارج است ودر ممکنات منسوب به واجب است ودر ممکنات ماهیت اصیل است بعد 2 اشکال و جواب مطرح کرد و خلاصه گیری نمود که وجود امر واحد موجود فی نفسه و حقیقت خارجی در واجب است بعد می گوید: کلام حکما که گویند: وجود عین ذات واجب است، را بر این نظریه دوانی حمل شود این اشکال بر ایشان وارد نمی شود که با اعتباری بودن وجود وآنچه در مورد وجود تصور می شود چگونه عین ذات واجب می شود آیا ذات واجب اعتباری می شود؟ پس باید سخن حکما را بر نظریه دوانی حمل کرد تا لازم نیاید ذات واجب را اعتباری دانست.

این سخن دوانی کار را خراب کرده و بهانه به دست ملاصدرا داده که شما وجود را اعتباری می دانید

در اشکال 6 ملاصدرا گفت: شما که باور داری که وجود را حکما معقول ثانی و اعتباری می دانند پس از کجا دانستی که وجود در واجب اصیل است؟ ووقتی وجود اعتباری باشد چطور ذات واجب را در خارج محقق و اصیل می دانید؟

ملاصدرا در صفحه 75 در اشکال هشتم ،گفت: دوانی اصالتی برای وجود مطلقا قایل نیست نه در واجب و نه در ممکن واصالت وجود در واجب که ایشان بدان باور دارد واین که واجب را موجود می داند منظورش این است که واجب حقیقتی است که در خارج متحصل بالذات است نه این که وجود اصیل است بلکه وجودی است که فاعلی ندارد وخودش تحصل به ذات دارد.

قبله عشق یکی آمد و بس    هست دو بینی از هوس

 

حکیم سبزواری در حاشیه اشکال 6 می گوید: معنا ندارد که وجود در جایی اصیل باشد و در جایی نباشد اگر وجود اصیل است در همه جا است نه این که در ممکن ماهیت اصیل باشد.

ملاصدرا بعد از 10 اشکال بر دوانی اعتذاری می آورد که چرا ایشان را به باد انتقاد و ایراد گرفتند این نظریه به ذایقه خود دوانی و دیگران زیادی خوش آمده و برخی پنداشته اند که این سخن عرفانی است و سطح بالایی دارد واز جنس سخنان معمولی نیست

در باب توحید 4 نظریه کلی وجود دارد که آشیخ محمد تقی آملی در کتاب دُرَر الفواید حاشیه شرح منظومه در

باب توحید در بحث وحدت و کثرت حقیقت وجود این انظار مختلف را بیان کرده اند؛

    1. کثرت وجود وکثرت موجود: این توحید عوام و توحید عامی است مانند مشائیان ونوع مردم بر این باور هستند زیرا مشاء قایل به تباین حقایق وجودات می باشند؛ «وعند مشائیة حقایق تباینت» لذا وجود را کثیر می دانند که یک فرد هم واجب تعالی است وهر وجودی گونه ای و فردی متمایز ومتباین است موجود هم کثیر است یکی واجب و یکی هم وجودی که ممکن دارد و آن هم موجودی منحاز است به هر حال وجود و موجود هر دو کثیر است

    2. وحدت وجود ووحدت موجود: که نظریه صوفیه و عرفا ونقطه مقابل مشائیان است ایشان بر این باور اند که وجود وموجود فقط یک فرد و مصداق دارد که خدا است این وجود واحد، تجلیات و ظهورات و اطوار وشؤونات وتشؤّنات مختلف دارد که همین ممکنات و ماهیات اند وهمه به یک حقیقت اشاره دارند

عباراتنا شتی و حسنُک واحد    وکلٌ الی ذلک الجمال یُشیر

 

در واقع؛

به در یا بنگرم دریا تو بینم    به صحرا بنگرم صحرا تو بینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت    نشان از قامت رعنا تو بینم

 

این وجود واحد وموجود واحد که حق تعالی است به صورت های گوناگون در می آید؛

هر لحظه به شکلی بت عیار در آمد    دل برد و نهان شد

 

به صورت انسان وملک و فلک وآسمان و زمین و... خدا در آمده وهمه تجلی اوست

در این جا دو نظریه وجود دارد؛

     جهله صوفیه: این رویکرد سر از انکار واجب در می آورد واین حساس ترین نقطه بحث است که از راه توحید به انکار واجب برسد این جا مرز توحید و الحاد ولغزشگاه بزرگ بین اوج توحید وانکار واجب در قیافه عرفان می باشد ایشان غیر از مرتبه تعینات مرتبه ذاتی برای وجود واحد قایل نمی باشند همه چیز را در همان وجود واحد خلاصه می کنند و می گویند: «فی السماء سماء وفی الارض ارض وفی الانسان انسان و... » ومرتبه اصل و پشتوانه ای برای موجود واحد واجب قایل نمی باشند واین انکار واجب است و از آن تعبیر به مرتبه بشرط لا می شود یعنی مرتبه منهای مظاهر و ظهورات ومجالی و.. که اکابر به آن قایل اند و جهله صوفیه خیر

     اکابر صوفیه: ایشان بر این باو راند که غیر از این مرتبه ظهورات یک مرتبه اصل وذات است وآن علت و اصل برای ظهورات است خدا یک مرتبه ذات دارد که اصل و اساس وعلت است و یک مرتبه ظهورات و تجلیات دارد که همین مرتبه ممکنات و تعینات است وخدا می فرماید: «هو الذی فی السماء الهٌ وفی الارض الهٌ» یعنی همان وقتی که در زمین تجلی می کند باز اله است و چون در آسمان تجلی و ظهور بیابد باز هم ذات اله آن ثابت است

جمله ای معروف محیی الدین در فتوحات آورده که اسباب انتساب به کفر و زندقه او شده است «سبحان من اظهر الاشیاء وهو عینها» که "مَن" کنایه از مرتبه ذات است وهو عینها به قرینه اظهر یعنی در مرتبه ظهور عین آن ها می شود.

سوال: اگر اکابر صوفیه برای واجب دو مرتبه ذات و مظاهر قایل اند در این صورت نظر ایشان چه فرقی با فهلویون وحکما می یابد؟

الفهلویون الجود عندهم    حقیقة ذات تشکک تعم

مراتباً غنیً وفقراً تختلف    کالنور حیث ما ارتفع و ما ضعف

 

وجود مراتبی دارد که یکی ذات واجب و یکی هم مرتبه مظاهر وممکنات است و این دو سخن از عرفا و حکمای اشراقی مانند هم است پس فرق چیست؟

جواب: فرق در این است که اکابر عرفا وجود در هر دو مرتبه را واجب می دانند در عرفان سند وجود را کاملا به نام حق می زنند این اعتقادشان است که وجود را مطلقا به واجب نسبت می دهند نه به ممکن ولی برای ممکن هم حصه و سهمی از وجود قایل هستند اما هرگز سند وجود را به نام ممکن وماهیت نمی زنند اما فهلویون وجود را برای ممکن ثابت می کنند در صورتی که در عرفان وجود ممکن را هم از آن واجب می داند ومی گوید: «انا لله و انا الیه راجعون» و «لله ما فی السموات و ما فی الارض» این لام ملکیت است که حقیقتی می باشد و ملکیت حقیقی هم از آن وجود است ولی ممکن مالک وجود خودش نیست.

عارف بر این باور است که وجود در مرتبه ظهورات وابسته به وجود در مرتبه ذات واجب تعالی است ووجود ذات را اصل و اساس وپایه علت برای وجودات مظاهر می داند

اشکال: شما وجود در هر دو مرتبه را واجب می دانید از طرفی وجود مرتبه ذات را اصل دانسته و وجود در مرتبه ظهورات را محتاج بدان می دانید اما احتیاج با واجب جمع نمی شود!

جواب: آن احتیاجی که با مرتبه وجوب نمی سازد احتیاج به غیر است نه احتیاج به خود واشکالی ندارد که واجب در یک مرتبه از وجود خودش به یک مرتبه دیگر از وجود خود احتیاج داشته باشد یعنی واجب در مرتبه ظهوراتش به مرتبه ذات خودش محتاج باشد

این نظریه اکابر صوفیه را ملاصدرا در مباحث علت و معلول در جلد 2 اسفار اربعه عقلیه پذیرفته است اما نظر نهایی ایشان نمی باشد

    3. وحدت وجود وکثرت موجود یا به تعبیری اصالت وجود در واجب و اصالت ماهیت در ممکنات: که نظریه منسوب به ذوق تأله وبزرگانی چون محقق دوانی و میر داماد وملاصدرا در برهه ای از زمان در تحت تاثیر استادش میر داماد است در این نظریه بر این باور اند که؛ وجود یک فرد بیشتر ندارد و آن هم واجب است اما موجود کثیر است یکی وجودی که خدا است و یکی هم ماهیات ممکنات که در خارج اصیل اند

کسی به این نظر قایل نشده است واین قول منسوب به ذوق تألّه را توحید خاص الخاصی می گویند کما این که به توحید عرفانی را توحید خاصی و توحید مشاء را توحید عامی گویند

    4. وحدت وجود و موجود در عین کثرت آن ها است: و توحید اخص الخواصی که قول عرفای شامخین و عرفای متألهین است و برترین اقوال می باشد و نظر نهایی حکمت متعالیه صدرایی هم هست وملاصدرا وحکیم سبزواری بار ها آن را تبیین نموده اند.

در اصطلاح وحدت در کثرت و کثرت در وحدت که از ابتکارات ملاصدرا می باشد ودر 2 جای حکمت متعالیه کابرد دارد؛

    1. بحث نفس وقوای نفس

    2. بحث وجود ومراتب وجود

در حقیقت در دو جای که کاربرد دارد؛

    1. در حق و مظاهر حق است که قیصری در فص اول مقدمه خود می گوید: «الفصل الاول فی الوجود و انه الحق»

    2. دیگر در نفس که شاه کلید معرفت رب می باشد «من عرف نفسه فقد عرف ربه»

در مورد نفس: نفس مراتبی دارد که؛

     بالاترین آن تعقل و ادراک معانی کلیه است

     وپایین تر از آن توهم است که ادراک معانی جزئیه می باشد

     پایین تر از آن تخیل است که ادراک صور جزئیه می باشد

     پایین تر از آن احساس است ادراک صورت شخصی وجزئی می باشد

فرق تخیل و احساس: به حضور و غیاب مدرک خارجی در پیشگاه حواس است اگر ظاهر باشد احساس است ولی در تخیل مدرَک خارجی از پیشگاه حواس غایب می باشد

در نظام مراتب قواعدی وجود دارد از آن جمله؛

    1. آن چه دارای مراتب است بالاترین مرتبه همیشه ذات آن چیز می باشد ذات نفس خود مرتبه تعقل است

    2. مراتب پایین ظهورات و مظاهر مرتبه بالا هستند

    3. مراتب بالا علت برای مراتب پایین است در اصطلاح عرفانی باید ظاهر و مظهر گفت علیت تعبیر فلسفی است ودر تعبیر روایی وقرآنی نشانه وآیت گفته می شود و در عرفن نیز به آن تجلی می گویند

    4. مراتب بالا اصل است و مراتب پایین فرع اند

    5. تا مراتب بالایی پیدا نشود مراتب پایین تر محقق نمی شود مراتب بالا تقدم رتبی بر مراتب پایین دارد

    6. مرتبه بالا جامع مراتب پایین است تا بتواند آن ها را ایجاد کند

تمام مراتب حس وخیال ووهم در مرتبه تعقل جمع می باشد طبق قاعده وحدت در کثرت یعنی ذات واحده و مرتبه تعقل نفس در همه مراتب زیرین ظهور دارد ویک چیز است که در حس و خیال ووهم ظهور دارد طبق قاعده کثرت در وحدت همه این مراتب سه گانه در تعقل وجود دارند منتهی جمع اند یعنی به وجود جمعی در آن مرتبه هستند نه به وجود تفصیلی وفردی

اما در مورد وجود ومراتب وجود: وجود مراتبی دارد که؛

    1. بالاترین آن، مرتبه غیب الغیوب یا ذات مطلقه یا هویت غیبیه است وهیچ کسی به آن دسترسی ندارد

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست    آنقدر هست که بانگ جرسی می آید

 

این مرتبه قابل وصول نیست؛

     نه وصول علمی وبا علم حصولی وعقل نظری

     نه وصول کشفی وشهودی وبا عقل عملی

دیگر مراتب وجود؛

    2. مرتبه بعدی احدیت است

    3. مرتبه بعدی واحدیت است

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo