< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکالات علامه طباطبائی بر تقریر ملا صدرا

2) ممنوع أما أولا: فلأن الواجب على تقدير كونه ذا ماهية له مرتبة خاصة لا يوجد في غيرها و هي مرتبة ماهيته الممتازة عن سائر الماهيات لذاتها و تتعين بها مرتبة وجوده- التي هي أعلى المراتب من الحقيقة المشككة فوجوده محصور في مرتبته و أما سائر مقامات الوجود فإنما وجوده فيها بمعنى الاستلزام لكونه علة أولى يستلزمه كل معلول بافتقاره لا لوجوب وجوده.

و أما ثانيا: فلجواز أن يدعي الخصم أن الذي ذكره من خواص الماهية الإمكانية لا مطلق الماهية حتى الماهية المفروضة للواجب.

و أما ثالثا: فلأن ما ذكره من أن للأشياء صورا معلومة عند المبادي أنما نتسلمه في العلم الحضوري و المعلوم حينئذ وجوداتها لا ماهياتها و أما العلم الحصولي الذي معلومة الماهية الكلية فالذي ذكره في أبحاثه السابقة في كيفية تحقق المعقولات الكلية في الذهن يقضي أن لا يتحقق علم حصولي في الموجودات المجردة ذاتا و فعلا فلا تغفل.

و يمكن تقريب كون ماهيته إنيته بمعنى الماهية عنه بوجه آخر و هو أن لازم فرض وجوب الوجود بالذات ثبوت الوجود له على أي تقدير فأي موجود قدرنا وجوده كيفما قدرنا فهو موجود معه و لو لم نقدر شيئا و هو أيضا تقدير فهو موجود فله الوجود من دون قيد أو شرط إذ لو كان وجوده مقيدا بقيد أو مشروطا بشرط لارتفع على تقدير ارتفاعه- و المفروض ثبوته على أي تقدير هذا خلف فهو مطلق غير محدود فلا ماهية له إذ لو كانت له ماهية لامتازت عن غيرها من الماهيات و ارتفعت بالضرورة مع ثبوتها و هي ثابتة على أي تقدير هذا خلف فواجب الوجود بالذات لا ماهية له، ط مد ظله‌.

 

بر بیان دوم ملا صدرا در این باره که واجب ماهیت ندارد و این ممکن است که داری ماهیت است، علامه طباطبائی 3 ایراد بر این بیان ایشان کرده اند؛

اشکال نخست علامه: این بیان در مورد ماهیت نداشتن واجب تعالی مبتنی بر توحید شخصی است که عرفا می گویند نه توحید تشکیکی که حکماء می گویند و اگر کسی به توحید عرفانی یعنی وحدت شخصیه ی وجود قایل شود به این معنا که وجود فقط یک شخص دارد آن هم حق است و ممکن سهمی از وجود ندارد و در این صورت وجود هر ممکنی ظهور حق تعالی می شود و شما در هیچ منطقه وجودی را نمی توانی بیابی که خالی از وجود واجب باشد و واجب ماهیت و حد بیابد یعنی محدود به منطقه ی خاص بشود اما اگر کسی قایل به وحدت تشکیکی وجود شد و بر این باور بود که وجود حقیقت واحد مشککه است و مراتبی دارد که مرتبه ی بالای آن واجب و مراتب پایین تر آن ممکنات اند اگر چه مرتبه بالا جامع مرتبه پایین تر است اما هیچ گاه مرتبه بالا در مرتبه پایین تر وجود و حضور ندارد به عنوان مثال نردبامی را در نظر بگیرید که فاصله پله اول تا زمین نیم متر و فاصله ی پله دوم تا پله ی اول هم نیم متر است اگر چه هر دو نیم متر اند واما این دو تا در هم نیستند بلکه جدایند هر چند فاصله دوم سیطره بر اولی دارد اما فاصله اول در فاصله دومی نیست

توحید تشکیکی این گونه است یعنی وجود مراتبی دارد که پله ی بالا از واجب است و پله های پایین تر هم از ممکنات است و پله های پایینی معلول پله ی بالاتر است و آن علت این هاست اما هیچ گاه وجود واجب در حوزه وجودی ممکنات نیست و واجب با این بیان حد و ماهیت می یابد یعنی واجب بر اساس توحید تشکیکی حدی می یابد که حدش لا حدی است زیرا مافوق و جامع همه ی ممکنات است اما به هر حال عدم محدودیت حد آن است و باید بالا باشد و از بالا نباید به مرتبه ی پایین بیاید و این حد بشرط لا است. یعنی حکماء فقط به زبان می گویند: واجب غیر محدود است اما لب و محتوای سخنشان این است که واجب محدود است.

این اشکال نخست علامه بر ملا صدرا است که توحیدی که ایشان بیان داشته توحید شخصی است وبا توحید تشکیکی نمی سازد و این اشکالی مبنایی است و اگر بگویند: ملا صدرا خلاف مبنای خود سخن می گوید، علامه در حاشیه ای دیگر فرمودند: نظر نهائی ملا صدرا در باب توحید همان توحید شخصی است و در مبحث علت و معلول در جلد 2 هم این را گفته و این توحید تشکیکی نظر متوسط ایشان است.

اشکال دوم علامه: این مطلبی که ملا صدرا گفت از خواص ماهیت ممکن است نه مطلق ماهیت حتی ماهیت واجب. این که فرمودند: از نبودن وجود مرتبه پایین تر در مرتبه بالاتر ما ماهیت انتزاع می کنیم و لذا ممکن دارای ماهیت می شود و چون مرتبه ای نیست که واجب در آن مرتبه نباشد لذا نمی توان برای او ماهیتی انتزاع کرد اما این از خواص ممکن است و چه اشکال دارد که واجب ماهیتی داشته باشد اما به سبک و سیاق دیگری باشد.

جواب: ما هم دنبال همین مطلب هستیم که بگوییم: ماهیت ممکن را واجب ندارد یعنی ماهیت به معنائی که در ممکن است در واجب نیست اما این که واجب ماهیتی داشته باشد غیر از این معنا که ایرادی ندارد و ما تنها می خواهیم نفی ماهیت امکانی را از واجب بنماییم و الا کاری به این نداریم که واجب به معنای دیگری دارای ماهیت باشد ماهیت ممکن به معنای محدودیت و حد است و حد شیئ نفاد شیئ است و ما وقتی از این مرتبه ی وجود ممکن بالاتر آمدیم و ممکن در آن نبود همین حد و ماهیت آن خواهد بود.

اشکال سوم علامه: ملاصدرا که گفت: همان ماهیتی که در مرتبه بالاتر برای وجود ممکن در مرتبه پایین انتزاع می شود آن ماهیت معلوم مبادی وجود ممکن پیش از وجود ممکن است و حال اشکال این است که علم مبادی ایی مانند واجب و مجردات به معول خود حصولی نیست و در علم حصولی است که معلوم ماهیت کلی است که آن هم به این معناست که معقول است زیرا مدرک مفاهیم کلیه و کلیات قوه ی عاقله است لذا به مفهوم کلی معقول می گویند مانند علم ما به ماهیت کلی انسان است.

حال چرا علم مبادی به معلول خود علم حصولی نیست به خاطر مبنای خود ملا صدرا در علم به کلیات دارد که ایشان علم به کلیات را به رؤیت ارباب انواع عن بُعدٍ است یعنی مشاهده رب النوع از دور است یعنی در همین عالم ماده که نفس تعلق به بدن دارد از همین جا رب النوع را مشاهده بکند

حاجی سبزواری هم می افزایند: نفس از مشاهده رب النوع عکس برداری می کند و آن عکسی که از آن باقی می ماند را مشاهده کرده و به کلی علم می یابیم.

اقوال در ادراک کلی:

    1. متکلمین: انتزاع مفهوم کلی از محسوسات که زید و عمرو و بکر را ادراک کرده و مشخصات آن را حذف کرده و مفهوم کلی را ادراک می کنیم

    2. مشاء: همین انتزاع مفهوم کلی از محسوسات است به ضمیمه اتصال نفس به عقل فعال است و هرگز در نظریه ایشان سخن از اتحاد نیست زیرا ایشان از راه تفاوت بین صورت سهو و نسیان اثبات کرده و قایل به این اند که عقل فعال خزانه کلیات و معقولاتی است که قوه عاقله دارد همان طور که هر کدام از حواس باطنه را خزانه ای دارند؛

     حس مشترک صور محسوسه را ادراک کرده و به خیال تحویل می دهد

     واهمه معانی جزئیه را ادراک کرده و به حافظه می دهد

     عاقله هم که کلیات را ادراک می کند و به عقل فعال تحویل می دهد که موجود مجردی است

    3. اشراقیون: ادراک کلی به رؤیت ارباب انواع و شهود یک موجود عقلی است که البته ارباب انواع همان عقول عرضیه اند و درک مفهوم کلی انسان به معنای درک رب النوع انسان است

    4. ملا صدرا: ادراک ارباب انواع عن بعد است زیرا ما هنوز به عالم عقل متصل نشده ایم و نفس به ماده و بدن هنوز تعلق دارد و علت این که مفهوم کلی انطباق بر کثیرین دارد همین است که مشاهده کلی از دور است مانند این که شبحی را از دور می بینی احتمال می دهی انسان یا حیوان باشد جلوتر می آید احتمال می دهی زید یا عمر و .... باشد

    5. حاجی سبزواری: همان نظر ملا صدرا را می پذیرند افزون بر این که این مفاهیم کلی اظلال و عکوس همان ارباب انواعی است که نفس مشاهده می کند و عکس ذهنی آن ها همین مفهوم کلی است که ما ادراک می کنیم.

فرق اساسی نظریه ملا صدرا با مشهور حکما در ادراک کلی: در نظریه مشهور حکمای قبل از صدرا، معلوم بالا می آید و از سطح محسوسات بالاتر آمده به مرتبه کلی می رسد و ارتقاء می یابد زیرا معقول از همین محسوسات انتزاع می شود لذا مدرَک است که بالا می رود اما در نظر ملا صدرا عالم است که بالا می رود و مدرِک است و با حرکت جوهری بالا رفته و هم افق با عقول می شود

رو مجرد شو مجرد را ببین    دیدن هر چیز را شرط است این

 

البته ادراک کلی و عقلی کار هر کسی نیست و اوحدی از مردم به این مرتبه می رسند و تجرد عقلی می یابند و ادراک کلی می کنند به نظر ملا صدرا غالبا هم در سن 40 سالگی است و آیت الله جوادی از علامه پرسیدند: شما به ارداک کلی رسیده اید؟ فرمودند: تا حدی!

آنچه ما از کلی ادراک می کنیم فرد منتشر است که بین افراد پخش است و آنچه مشاء از کلی ادراک کرده، به قول ملا صدرا خیال منتشر است نه ادارک کلی عقلی

علامه فرماید: طبق نظر ملا صدرا کلی همان ماهیت است مانند انسان و مبادی نمی تواند علمش حصولی باشد زیرا ادراک کلی به ادراک ارباب انواع عن بعد است و این برای نفوس است نه عقول و مجردات.

جواب: کسی نمی خواهد بگوید که ماهیت ممکن در مرتبه ی بالاتر است برخی پنداشته اند: اعیان ثابته ای که عرفا می گویند از این جهت است که می خواهند قایل به اصالت ماهیت بشوند علامه خود در کتاب هایی بدایه و نهایه اشکال به اعیان ثابته را از همین طریق دارد که با اصالت ماهیت سازگار است اما عرفا که از اعیان ثابته سخن می گویند: نمی خواهند بگویند که خود این ماهیت در آنجاست بلکه وجود آن در آنجاست یعنی این ماهیت با یک وجود بالاتری در آنجاست ماهیت را ما برداشت می کنیم و انتزاعی و اعتباری است و ماهیت این ممکن در آن بالا نیست بلکه وجود مرتبه ی بالاتر است که حاوی و جامع این وجود پایین تری است و وجود مرتبه پایین تر به وجود جمعی و علمی در مرتبه بالا تر است نه به وجود عینی و خارجی و خاص خود و علم هم علم حضوری است و او احاطه به مرتبه پایین تر دارد و این را ذهن ما برداشت می کند و ما تحلیل می کنیم که حد وجود پایین تری در اینجاست و الا کسی نمی گوید: این ماهیت معلوم مبادی است ماهیت چیزی نیست تا معلوم آن ها باشد و صرف اعتبار و انتزاعی است.

بعد علامه بیانی دارند که که واجب ماهیت ندارد؛

نظریه علامه در ماهیت نداشتن واجب: واجب بالذات آن موجودی است که علی ایّ تقدیر و بر هر فرض و شرط و صورتی وجود دارد و وجود دارد و وجود از آن خود اوست و اگر موجودی با او فرض شود واجب موجود است و اگر موجودی با آن فرض نشود باز هم موجود است و اگر واجب بالذات ماهیتی داشته باشد که ممتاز از بقیه باشد یعنی حد داشته باشد دیگر موجود علی ایّ تقدیر نخواهد بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo