< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل آخر طبیعیون بر اثبات واجب به بیان مشاء

تقريره: أن النفس الإنسانية مجردة عن الأجسام حادثة بما هي نفس مع حدوث البدن؛

     لامتناع التمايز أولا بدون الأبدان

     و استحالة التناسخ كما سيجي‌ء

فهي ممكنة مفتقرة في وجودها إلى سبب غير جسم و لا جسماني؛

     أما الجسم: بما هو جسم فلا علية له للنفس و إلا لكانت الأجسام كلها ذوات نفوس كذلك

     و أما القوة الجسمانية: سواء كانت؛

    1. نفسا أخرى

    2. أو صورة جسمية

    3. أو عرضا جسمانيا

فاستحال كونها علة لنفس لأن تأثيراتها بتوسط الوضع فلا وضع لها بالقياس إلى ما لا وضع له.

و أيضا: الشي‌ء لا يوجد ما هو (نفس) أشرف منه و لا شك أن النفس أقوى تجوهرا- و أشرف وجودا من سائر القوى الجرمانية فموجدها (نفس مجرد حادثه) لا محالة شي‌ء مقدس عن المواد و الأجرام فهو الواجب جل ذكره إما بلا واسطة أو بواسطة شي‌ء من عالم أمره و كلمته.

و هاهنا إشكالان‌:

أحدهما: أن قولهم إن القوى الجسمانية لا تفعل و لا تنفعل إلا بتوسط الوضع مستلزم لأن لا ينفعل و لا يوجد جسم و لا صفة له من المبادي المفارقة إذ لا يتصور وضع بين المادي و المفارق.

و ثانيهما: أنه يلزم أن لا يؤثر البدن و أحواله في النفس لتجردها عنه.

و الجواب عن الأول: أن الأجسام و المواد نفسها هي الموجودة المنفعلة عن المبادي لا المنفعلة عنها بتوسط أوضاعها فالمحال[1] غير لازم و اللازم[2] غير محال.

و أما عن الثاني: فالنفس عندنا غير متأثرة عن البدن من حيث تجردها عنه بل من حيث تعلقها به و تمام هذا البحث يطلب من كتابنا المسمى بالمبدإ و المعاد[3] .

 

برهانی که طبیعیون از راه نفس بر اثبات واجب تعالی اقامه می کنند این است که نفس مجرد و حادث با حدوث بدن است این بنا بر نظر مشهور حکماء که مشائیان هستند

حدوث نفس مع حدوث بدن به این معنا است که وقتی جنین 4 ماه می شود زمانی که خلقتش در رحم مادر تمام شد خداوند نفس ناطقه را به عنوان یک موجود مجرد ابداع می کند و نفس به جنین تعلق می گیرد.

اما در حکمت متعالیه گفته می شود النفس حادثة بحدوث البدن نه مع حدوث البدن و این که؛

النفس فی الحدوث جسمانیه    و فی البقاء تکون روحانیة

 

نفس و بدن در آغاز عین هم و یکی اند و نفس همان بدن و بدن و هم مرتبه ی نازله نفس است که با حرکت جوهری بدن کمال ذاتی و ارتقاء ذاتی یافته و مجرد می شود در این صورت دلیل در صورت پیدایش نفس مجرد که در بقاء است دلیل از همان موقعی که نفس مجرد پیدا می شود و آنگاه مطالبه ی علت آن می شود.

اما این دلیل طبق مبنای مشائین است که نفس حادث با حدوث بدن در 4 ماهگی است که نفس به عنوان یک موجود مجرد ابداع شده و به بدن تعلق می یابد

علت حدوث نفس همراه حدوث بدن: این دو دلیل دارد؛

دلیل نخست: نفس بدون بدن تمایزی ندارد و حادث باید ممتاز باشد بنابرین نفس به همراه حدوث بدن است

دلیل دوم: تناسخ باطل است و نفس قبل از این بدن به بدن دیگری تعلق داشته باشد و با آن تعلق ممتاز باشد و بعد از آن بدن مفارقت بیابد و به بدن جدید تعلق بگیرد محال است وباطل

حال که نفس مجرد و حادث با حدوث بدن است علت آن مطالبه می شود که علت این نفس چیست؟

     جسم؟ خیر این نمی تواند علت باشد زیرا اگر جسم علت نفس باشد باید هر جسمی دارای نفس باشد اما این طور نیست

     جسمانی؟ این هم علت نفس نمی تواند باشد به دو دلیل؛

دلیل نخست: خود نیاز به مقدمه ای دارد در باره انواع جسمانی؛

مقدمه: جسمانی خود 3 چیز است؛

     نفس: که متعلق آن ماده و جسم است

     صورت نوعیه یا همان قوا و طبایع: زیرا محل آن جسم و ماده است و خود جسم مرکب از ماده و صورت جسمیه است

     عرَض: جسم محل صورت نوعیه و عرض است با این تفاوت که؛

نسبت به عرض جسم محلی است که در وجود و تنوع احتیاج به این حال و عرض ندارد

اما درحالّی که صورت نوعیه است جسم در تنوعش محتاج صورت نوعیه ای است که روی جسم می آید

حال دلیل نخست این است که حاجی سبزواری می فرماید:

و لیست ایضا اثّرت الا بأن    منفعلٌ الا بوضعٍ اقترن

 

تأثیر جسم و جسمانی مشروط به وضع است یعنی باید بین مؤثر جسمانی و متأثر یک ربط ومحازات و نسبت خاصی برقرار شود تا جسمانی بتواند تأثیر گذار باشد هنگامی آتش آب آن کتری را گرم می کند که نزدیک آن باشد در حالی که موجود مجردی مانند نفس وضع ندارد زیرا نفس نه ماده دارد و نه هیچ کدام از اعراض تسع را لذا جسمانی به هر سه قسم آن نمی تواند علت نفس مجردی باشد که مجرد از وضع است

دلیل دوم: هیچ گاه چیزی نمی تواند علت موجودی اشرف از خود باشد اخس را یارای آن نیست تا علت اشرف از خود باشد و نفس مجرد اشرف از جسمانی و هم از نفس متعلق به ماده و بدن و هم از صورت نوعیه حالّ در جسم و ماده و هم از عرض در ماده و موضوع

     موجود مجردی مانند حق تعالی یا موجود مجردی که مبادی عالیه است که وسایط فیض واجب تعالی اند: وقتی جسم و جسمانی نتوانست علت باشد علت نفس حق یا مبادی عالیه به اذن حق تعالی خواهد بود

سپس ملا صدرا 2 اشکال مطرح می نمایند؛

اشکال نخست: اگر در تأثیر و تأثّر جسمانی وضع معتبر است و باید بین متأثرو مؤثر وضع و محازاتی باشد لذا موجود جسمانی نمی تواند علت موجود مجردی باشد، در این صورت موجود مجرد ماده و جسم را ایجاد می کند و چطور مبادی عالیه و مبدأ اعلی ماده و جسم را می آفریند؟ زیرا موجود مجرد که وضع و محازاتی با ماده ندارد و جسم هم هنوز ایجاد نشده تا وضعی داشت باشد و در آن اثر بگذارد و آن را یجاد کند؟

اشکال دوم: اگر تأثیر جسمانی و جسم وضع و محازات لازم است چطور بین نفس و بدن تأثیر و تآثر متقابل است؟ نفس که هیچ یک از عوارض ماده را ندارد اما چطور نفس در بدن و بدن در نفس تأثیر می گذارد؟

     تأثیر نفس در بدن: قرآن در سوره زمر می فرماید: «تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ» کسانی که خشیت دارند از شنیدن آیات قرآن لرزه بر اندامشان می افتد و چه بسا این تأثیر تا جائی باشد که فردی از خشیت و خوف جان بدهد در این مورد ثعالبی کتابی دارد به نام "قتل القرآن" که حکایت کسانی است که با شنیدن آیه ای از قرآن جان به جان آفرین تسلیم داشته اند و چنین متأثر شده اند و همین طور کتاب "قوارع القرآن" سیوطی نیز در همین باره است

     تأثیر بدن در نفس: ضرب العسل معروفی است که «عقل سالم در بدن سالم است» و ابن سینا در نمط 10 در اسرار آیات و حاجی سبزواری هم از ایشان نقل نموده اند که از عده از اتراک حکایت شده: وقتی ایشان به کاهن خود برای پیشگوئی می آمدند کاهن حرکت تندی انجام می داد مثلا سخت می دوید به طوری که زبان از دهانش بیرون می افتاد و بعد حالت غشوه ای بر او عارض می شد و در همان حال آنچه به خیالش می گذشت را به زبان می آورد و عده ای هم همان را ضبط و حفظ می کردند و بعد کار های خود را با همان سخنان تنظیم می کردند

جواب اول از اشکال نخست: در بحث خلقت و ایجاد جسم ذات ماده منفعل و متأثر است بدون وضع زیرا اگر بخواهد تأثیر مبادی عالیه در باب ایجاد و خلقت به وساطت وضع باشد وضع ماده می خواهد و اگر در باب ایجاد ماده خود ماده باشد لازم می آید وساطت شیئ برای خود و تقدم شیئ بر خودش و ماده نمی تواند واسطه و متقدم بر ایجاد خود باشد لذا خلقت و ایجاد مبادی عالیه برای ماده ذات ماده بدون وضع منفعل است

جواب دوم از اشکال نخست: حاجی سبزواری در حاشیه می فرمایند: ایجاد و خلقت از قبیل اضافه ی اشراقیه است نه اضافه ی مقولیه یعنی در باب ایجاد هر ممکنی آن ماده با ایجاد تحقق می یابد زیرا مضاف با خود اضافه در اضافه ی اشراقیه تحقق می یابد نه مقولیه که مبادی عالیه باشد و ماده باشد و با نسبت و اضافه ی بین آنها موجود مادی به وجود آید اما در اضافه ی اشراقیه پیش از ایجاد ماد ای نیست تا وضعی داشته باشد

جواب سوم از اشکال نخست: حاجی سبزواری در حاشیه می فرمایند: ذوات اوضاع و اجسام و مواد نسبت به موجودات مجرده وضع ندارند وضع اجسام نسبت به خودشان است و نسبت به مجردات قرب و بعدی ندارند و نسبت ها علی السویه است چنان چه زمان در اجسام نسبت به خود اجسام است و نسبت به مجردات کالآن هستند و همین طور مکان هم نسبت به خود اجسام است و همه ی اجسام برای مجردات مانند نقطه می باشند.

جواب اول از اشکال دوم: تأثیر و تأثر بین نفس و بدن بین بدن و نفس مجرده نیست بلکه بین بدن و نفس متعلق به بدن است که خود جسمانی است اما نفس بدون بدن در اینجا نیست تا وضعی داشته باشد و تأثیری بگذارد و الا نفس مرده که در بدن تأثیری نمی گذارد.


[1] - این که بین مادی و مفارق وضع و محازاتی باشد محال است.
[2] - ذاتشان بدون نفس منفعل باشد.
[3] - ر.ک. جلد 3 اسفار اربعه عقلیه بحث قِدم و حدوث ص271، مبدأ و معاد طبع جدید ص19 تا ص21.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo