< فهرست دروس

درس اسفار استاد اسحاق‌نیا

87/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه نقد برهان های محقق خفری در اثبات واجب

و أما الوجه الثالث:‌

فقوله: مجموع الموجودات؛

     إن أراد به كل واحد واحد فلا نسلم أنه ليس لها مبدأ بل لكل منها مبدأ على التقدير المذكور

     و إن أراد به المجموع بما هو مجموع فنقول: كما مرّ أنه ليس لها مجموع موجود وجوده غير وجودات الآحاد على نعت الكثرة فكما ليس هناك وجود غير وجودات الآحاد كذلك ليست هناك حاجة إلى علة غير علل الآحاد.

و أما الوجه الرابع‌:

فالذي يلزم منه أن يكون حيثية الوجود غير حيثية الإمكان و اعتبار كون الشي‌ء موجودا غير اعتبار كونه ممكنا و هو كذلك[1] لأن الموجود بما هو موجود يستحيل أن يصير معدوما محضا لأن فيه ضرورة بشرط المحمول (مادام موجودا)‌ بخلاف الموجود بما هو ممكن إذا لم يعتبر تقيده بالوجود فيصح أن يصير معدوما محضا بحسب ذاته و لا يلزم من ذلك أن يكون للموجود فرد حاصل لا يكون هو ممكنا.

فالحاصل: أن حيثية الوجود يخالف حيثية الإمكان و لا يلزم منه اختلافهما في الموضوع فالمطلوب غير لازم و اللازم غير مطلوب فالأولى الاستعانة في هذه الوجوه بإبطال التسلسل ليتمّ الكلام و إلا فغير تمام إلا إذا ثبت أن جميع الممكنات في حكم ممكن واحد في كونه مفتقرا إلى علة خارجة عن ذاته و هو متوقف على أن يكون للجميع صورة وحدانية و حقيقة ذاتية غير صور الأعداد و حقائق الآحاد- و قد علمت ما فيه‌.

 

نقد برهان سوم محقق خفری: عرفا موجود حقیقی را منحصر در واجب تعالی می دانند که مبدأ ندارد

موجود توئی علی الحقیقة    باقی نِسَب اند و اعتبارات

 

موجود حقیقی واجب است و نسَب مراد اضافات اشراقیه است و عارف ممکنات را انکار نمی کند و راه سفسطه را نمی پوید بلکه کثرات و ممکنات را در حد نسبت های اشراقی قبول دارد و وجود ممکنات تجلی و اشراق به حق است

و اگر سخن محقق خفری در حیطه مفهوم بوده و مراد مجموع ممکنات باشد دیگر واجب را در این دایره نمی تواند گنجانید و الا مصادره می شود شما در سدد این هستید که واجب را با همین برهان ثابت کند و این مجموعه موجودات من حیث هو موجود بدون مبدأ است یعنی چه؟ ملا صدرا می فرماید: این سخن تا این اندازه مبهم است مجموع ممکنات یا موجوداتی که شما می گوئید؛

     کل آحادی مراد است: این که مبدأ دارد و همان علل آحاد موجودات مبدأ آن است شما که 1000 ممکن را فرض کنید هر کدام علت و مبدأ دیگری است

     یا کل مجموعی من حیث هو مجموع مقصود است: این فرض اصلا وجود ندارد و اعتباری و در ذهن است و تحققی در خارج ندارد تا بخواهد مبدأ داشته باشد

نقد برهان چهارم محقق خفری: مجموع موجودات من حیث هو موجود یعنی ممکنات از آن نظر که وجود دارند معدوم نمی شوند و قابل عدم نیستند و موجود ارتفاع از مطلق مراتب نفس الامر نمی یابد و نقیض به نقیض بدل نمی شود اما مجموع ممکنات از حیث ذات و ماهیت و من حیث هو ممکن قابلیت عدم دارد زیرا ممکن قابل وجود و عدم است زیرا «الماهیة من حیث هی لیست الا هی لا موجودة و لا معدومة» از حیث ذات و امکان و ماهیت عدم بر ممکنات روا است و قبول عدم می کند حال مجموع ممکنات از حیث وجودشان قابل عدم نیستند با ضمیمه کردن این دو قضیه وجود واجب ثابت می شود؛

     مجموع موجودات از نظر وجودشان عدم را قبول نمی کند و واجب است

     مجموع ممکنات از نظر ذاتشان قابل عدم است و واجب نیست

در نتیجه: واجب چیزی غیر از ذوات ممکنات است و نمی تواند از زمره ممکنات باشد ودرنتیجه واجب ثابت می شود

ملا صدرا اشکال می کند: نتیجه برهان این می شود که ممکن دو حیث دارد که از یک حیث واجب است و از حیث دیگر ممکن است و نتیجه برهان اثبات واجب بالذات نیست و تنها این استفاده می شود که هر ممکنی را حساب کنید از حیثی واجب است که از حیث وجودش واجب بالغیر است و از حیث ذات و ماهیتش هم ممکن است زیرا ممکن تا وجود یافت وجود ضرورت به شرط محمول می یابد یعنی هر ممکنی به شرط وجود وجود برایش ضروری است حتی اگر ممکن یک لحظه وجود بیابد در همان آن و لحظه وجود برایش ضروری است و این ضرورت که لاحق است مانند ضرورت سابق ضرورت بالغیر است نه بالذات و حاجی سبزواری فرمودند: «فبالضرورتین حُفّت ممکنٌ» وجود هر ممکنی محفوف و پیچیده ی دو ضرورت است؛

     ضرورت و وجوبی که سابق بر وجود ممکن است که همان «الشیئ ما لم یجب لم یوجَد» است یعنی علت باید ابتدا تمام انحاء و راه های عدم را معلول خود سد کند به گونه ای که وجود معلول ضرورت بیابد تا بعد به آن وجوب بدهد

     بعد از آن که ممکن حتی در یک لحظه وجود یافت ضرورتی به آن ملحق به وجود ممکن می شود که ضرورت به شرط محمول است یعنی مادامی که ممکن موجود است در همان ظرف وجود خودش وجود برای او ضروری است و لو یک آن باشد

هر دوی این ضرورت ها از علت است نه از ذات ممکن و از ذات ممکن نمی جوشد «الانسان موجود بالضررورة بشرط الوجود» و مادامی که موجود است و لو این که یک لحظه باشد و از حیث واجب بالغیر است ولی ممکن از حیث ذات و ماهیت و از حیث خود عدم بر او جایز و روا است.

این مفاد این برهان است و از این برهان اثبات وجود واجب بالذات در نمی آید و این اشکال ملا صدرا بر محقق خفری است.

حاشیه علامه طباطبائی: مراد مستدل از برهان 4 همان روشی است که ما در تقریر برهان صدیقین داشتیم و محقق خفری در سدد این است تا بگوید: حقیقت موجود و وجود خارجی (البته علامه بجای وجود، واقعیت گذاشتند) و واقعیت خارجی واجب است زیرا اسمش را با خود دارد و واقعیت نمی تواند لا واقعیت باشد زیرا از رفعش وضعش لازم می آید و تا می گوئی: واقعیت، واقعیت ندارد وجود آن را اثبات کرده اید زیرا از نفی آن اثباتش لازم می آید و اعتراف به واقعیتی می کنید. و برهان 4 در سدد بیان این مطلب است.

بعد علامه می افزایند: ضرورت به شرط محمول در مورد چیزی است که وجود زاید بر ذاتش باشد مانند ممکن و انسان که ضرورت وجود او به شرط محمول است یعنی «الانسان موجودٌ بالضرروة بشرط الوجود و مادام موجوداً» و مقید به قیدی است که وجود باشد اما در مورد موجودی که وجود عین ذات آن است«و الحق ماهیته انیته» که وجود عین ذات خدا است و ذاتی غیر از وجود ندارد که همان اصل واقعیت و صرف وجود است در این صورت ضرورت وجود در آن ضرورت ازلی است که مقید به هیچ قیدی نیست و بالاترین اقسام ضرورت است و وقتی می گوئی: «الله تعالی موجودٌ» یعنی موجود به ضرروت ازلیه است یعنی حتی مشروط و به شرط وجود و مقید به مادام موجوداً هم نیست در او مادام و زمان معنا ندارد او ذاتی جز وجود ندارد مادام موجودا درباره ممکن معنا دارد که ذاتی غیر از وجود دارد که بگوئی: مادامی که این ذات وجود دارد وجود برایش ضرورت دارد و درباره ی اصل و صرف وجود معنا ندارد

تعلیقه ی آیت الله جوادی به نقل از آیت الله انصاری شیرازی: این سخن علامه مقصودشان عینیت نیست وبلکه مقصود قرب است یعنی این وجه چهارم نزدیک روشی است که ما در برهان صدیقین داشتیم زیرا یکی از مقدمات تقریر ما این بود که «مجموع ممکنات لیس یمتنع ان یصیر لا شیئاً محضا» عدم بر ممکن رواست و این یکی از مقدمات بود که در روش علامه در تقریر برهان به روش علامه نیازی به آن نیست که ممکن جایز العدم است را علامه کاری ندارد ایشان بر اصل و اساس واقعیت خارجی برهان را تقریر می فرمایند و با اصالت وجود و اصالت ماهیت کاری ندارد و کلٌ علی مذهبه با هر دو مسلک این برهان جایز الاجراء است.

بعد ملا صدرا می گوید: این برهان های 4 گانه محقق خفری تمام نمی شود مگر این که پای تسلسل به میان بیاید

در برهان نخست؛ تحقق موجوٌما متوقف بر ایجادٌ ما است و آن هم بر تحقق موجودٌ مای دیگری و آن بر ایجادٌ مائی ... وتسلسل تعاقبی خواهد شد اگر پای تسلسل محال به میان کشیده نشود که لاجرم باید سلسله ی ممکنات به واجب ختم شود زیرا براهین تسلسل را ابطال می کند نمی توان یک مجموعه ی نا متنهاهی از ممکنات داشته باشیم و به واجب ختم شود مثل این که مجموعه ای از صفر ها داشته باشیم هیچ گاه به عدد نمی رسیم و تا واجبی در کنار مجموعه ممکنات نباشد و ابطال دور و تسلسل نشود اثبات وجود واجب هم نخواهد شد؛

نرسد کار عالمی به نظام    گر نه پای تو در میان باشد

 

باید از تسلسل و ابطال آن کمک گرفت تا برهان های 4 گانه تمام شود.

بله آن برهانی که سهروردی در مطارحات اقامه کرده که؛ مجموع ممکنات در حکم ممکن واحد است و علت می خواهد که خود و جزء آن نمی تواند علتش باشد و باید واجبی باشد که خارج از آن است اما این برهان هم تمام نبود زیرا مجموع من حیث هو مجموع وجودی غیر از آحاد ندارد.

البته این سخن و استدراک ملا صدرا را حاجی سبزواری برایش 3 وجه بیان می دارد؛

     این برهان یا فقط در برهان سوم است که گفته شد مجموع ممکنات مبدأ ندارند

     یا بعلاوه برهان 3 در برهان اول هم پیاده می شود که بگوئی: مجموع موجودٌما و ایجادٌما مبدأ ندارد

     یا این که فرمایش ملا صدرا بنا بر تغلیب است و آن وجوهی که در آن ها حرف از مجموع به میان می آید مانند وجه 3 غلبه داده اند یا در وجه اول به این شرط که بگوئی: مثل ان یُراد بموجودٍما و ایجادٍ ما المجموع و مجموع ممکنات و موجودات مقصود باشد.


[1] - ممکن یک حیث وجودی دارد که از این حیث وجود برایش ضرورت غیری به شرط محمول دارد ویک حیث امکانی دارد که از جنس ذات و ماهیت است وجایز العدم است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo