< فهرست دروس

درس تفسیر استاد الهي زاده

91/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: تفسیر آیۀ 85
 «فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنين» مائده/85
 در آیات 85-83 اوصافی ذکر شده که مقایسۀ آن با همدیگر به فهم آیه کمک می کند. واژه های صالحین، شاهدین و محسنین. عده ای از مسیحیان از خدا درخواست کردند که خداوند آنها را جزء این گروهها قرار دهد. قبل از این که انسان بخواهد شاهد یا صالح باشد باید محسن باشد. در سورۀ یوسف مقاماتی را که برای حضرت یوسف بیان کرده، بعد از بیان آنها می فرماید: «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين» یوسف/14 اگر ما این مُلک و کتاب و حکمت و علم تأویل احادیث را به یوسف دادیم به خاطرمحسن بودن او بوده. از احسان به والدین شروع کرد تا احسان به برادران و زندانیان. نبیین، صدیقین،شهداء و صالحین همه جزء اولیاء الله هستند، زیرا برترین نعمت، نعمت ولایت خدا ست که به آنان داده شده است. اما علت اینکه چهار تا هستند، نبی کسی است که از عالم غیب خبر آورده، صدّیق تصدیق کنندۀ انبیاست.
 معنای صِدّیق
 دربارۀ معنای صِدّیق دو وجه ذکرشده است:
  1. کثیرالصدق(مبالغۀ در صدق): که شامل صدق قولی، فعلی و قلبی است. قولش مطابق باواقع است. ایمان و حالات قلبی او مطابق واقع است. صدق اعتقادی یعنی جهان بینی و اعتقاداتش با واقع مطابقت دارد. پس چون در همۀ مراتب صادق است می شود صدیق. علامه در المیزان این وجه را ترجیح داده اند و دلیل ایشان این است که صیغۀ مبالغه از باب های مزید به ندرت می آید. بنابراین «صدّیق» کثیر التصدیق نیست.
  2. کثیر التصدیق(مبالغه در تصدیق): هم در قرآن و هم در روایات، صدیق بر کسانی که تصدیق کننده بوده اند اطلاق شده، کسانی که پیامبران را تصدیق کردند. نظیر علی علیه السلام که زود تر از همه مؤید و تصدیق کنندۀ پیامبر بود. دربارۀ حضرت ابراهیم می فرماید: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» مریم/41 ابراهیم تصدیق کنندۀ حضرت نوح بود و بعد هم خودشان به نبوت رسیدند. و یا آیۀ «وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُون» حدید/19 یعنی کسانی که خدا و رسولش را تصدیق می کنند صدیقین هستند. این وجه نظر شیخ طوسی، طبرسی و زمخشری می باشد. کاربرد های قرآنی و روایی نیز مؤید این است که صدیق به معنای تصدیق کننده است.(نظر استاد)
  نبیین و صدیقین مربوط به مباحث جهان بینی و اعتقادی می شود. نبی از خدا و قول و فعل او خبر می دهد. صدیق آن را تأیید می کند. اما شهداء و صالحین در مقام عمل است. صالح خودش صالح است، شاهد در مقام عمل بر ایجاد صلاح در جامعه نظارت دارد. این تفاوت ها از ماده و هیأت خود این الفاظ به دست می آید. از این رو برای پیشرفت راه خدا وجود هر چهار تا لازم است. در آیۀ 84 مسیحیان از خدا می خواهند که ما را با شاهدان ثبت کن. از ویژگیهای امت اسلام شاهد بودن است البته برجسته ترین مصداق شاهدان اهل بیت عصمت و طهارت هستند. اما از این که گفتند مع القوم الصالحین فهمیده می شود یک جامعه (قوم) مراد است که فرهنگ واحدی دارند.
 معنای دو واژۀ «مسیح» و «عیسی»
 مسیح: لقب مسیح قبل از تولد عیسی، از سوی خدا بر ایشان اطلاق شده است «إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَم» آل عمران/45 مسیح یا به معنای مسح کننده است یا مسح شده. راغب در تعریف مسح می فرماید: «امرارالشیء و إزالة الأثر عنه». در آن زمان در مراسم تاجگذاری پادشاهان آنها را با روغن مقدس مسح می کردند تا پادشاهی آنها مبارک باشد. بنابراین مسیح به معنای مبارک است. «وَ جَعَلَني‌ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْت» مریم/31 ما هم باید ازخدا بخواهیم هرجا باشیم وجود ما را مبارک قرار دهد.
 عیسی: این کلمه به معنای منجی و مخلص است. معلوم می شود مشکلی وجود داشته که عیسی آنها را ازگرفتاری نجات داد. اما این که چرا درآیۀ «لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَني‌ إِسْرائيلَ عَلى‌ لِسانِ داوُدَ وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَم» مائده/78 از لقب مسیح استفاده نشده این است که در این آیه بحث از لعن است که با مسیح به معنای مبارک تناسبی ندارد. اما در جاهایی که بزرگواری او مطرح بوده در حدی که درباره اش غلو کردند مثل آیات 72و75 مسیح بن مریم اطلاق شده است.
 پاداش مسیحیان مؤمن
 فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا: فاء اتصال به آیۀ قبل را می رساند. أثاب از ثواب از باب افعال: پس خدا ایشان را پاداشی داد. ثواب یعنی اثر یک چیز، اثری که بعد از عبادت در همین دنیا بروز و ظهور پیدا می کند و در آخرت هم مجسّم می شود. در دنیا به آرامش و معرفت و ایمان و عمل و آثاری در رفتار و کردار؛ و در آخرت هم موهبت هایی که خدا به عنوان اجر عنایت می کند.
 بما قالوا: خدا به صرف گفتن پاداش نمی دهد. این گفتن باید حکایت گر از اعتقاد بوده و بر آن عمل بار باشد. اگر کسی فقط همین عبارت را ببیند ممکن است تصور کند صرف گفتار باعث رفتن به بهشت می شود. در حالی که باید سیاق و کل قرآن را دید پس بماقالوا اعتقاد است، قلبشان نسبت به حق تا حدی خاضع است که «تَرى‌ أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْع». می گویند ما ایمان آوردیم و حتی دیگران را هم به حق دعوت می کنند «وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَق». پس صرف گفتار نیست. زمانی این گزارشها را ازما می پذیرند که سه نسخۀ قول و فعل و قلب با هم باشد قلب خالی، قول خالی، فعل خالی از ایمان در آخرت مستحق پاداشی نیست.
 جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ: چگونه می شود که نهرها از زیر باغها جاری باشد؟ پاسخ این است که جنّت به باغی گفته می شود که شاخه های درختان آن در هم تنیده شده و دست به دست هم داده اند و زمین را از آفتاب پوشیده داشته اند. نهر ها از زیر این درختان جاری است. در سورۀ محمّد(ص) دربارۀ تعداد و چگونگی این نهرها توضیح داده شده است: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‌ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى» محمد/15 که چهار نهر است.
 خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنين: در حالی که آنها در این باغها مکث طویل دارند. البته دراینجا بی نهایت بودن فضل الهی قرینه ایست بر این که خالد به معنای جاودانه است. فطرت ما بقاء را می طلبد، در حالی که دنیا محدود است یکی از دلایل اثبات معاد همین حب بقاست. باید جهان دیگری باشد که در آنجا این حب بقاء تحقق پیدا کند. خالدین فیها تأمین کنندۀ حب بقائی است که در فطرت ما طراحی شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo