< فهرست دروس

درس تفسیر استاد الهي زاده

91/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: تفسیر آیۀ 72
 « لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسيحُ يا بَني‌ إِسْرائيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصار» مائده/72
 جایگاه و تناسب آیه
 شروع آیات سرنخی است برای کشف انسجام آیات. شروع آیه 72 با لَقَدْ كَفَرَ است، آیۀ 70 با لَقَدْ و آیۀ 73 با «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا» آغاز شده، هرگاه از یک سبک خاصی در چند مورد استفاده شد معنا دار می شود و پیام دارد. آیۀ 70 مائده با آیۀ 12 تناسب داشته و هر دو با «لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني‌ إِسْرائيلَ» آغاز می گردد، پس معلوم می شود شروع دیگری ازهمان بحث و متناسب با آن است. حیثیت آیات 69-12 تبعیت از قوانین الهی و احترام به احکام الهی است(نه تعطیل و نه تحریف حکم خدا) اما ازآیۀ 70 که مجدداً بحث با «لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني‌ إِسْرائيلَ» شروع شده سخن از عترت و رسالت و حاکم ومجری قانون است.
 آیۀ 72 به آیات قبل و بعد خود وابستگی لفظی نداشته و جزء آیات مستقل است. اما کاملاً هم جدای از آیات قبل و بعد نیست، همین اشتراک اسلوبی که دارد دلیل بر پیوستگی محتوایی آیه می باشد. تکرار لقد در صدر آیات 70-72-73 فضای واحدی را طراحی می کند. پس در عین حال که آیه ای مستقل است به خاطراشتراک اسلوب بیانی باید منسجم دیده شود(لزوم نگاه مجموعی به آیات).
 
 برخورد اهل کتاب با انسان کامل
 اهل کتاب با انسانهای کامل دو گونه بر خورد کردند:
  1. تکذیب و ترور انسان کامل.
  2. غلو دربارۀ انسان کامل.
  آیات این سوره همان طور که در احکام الهی می گوید نه تعطیل و نه تحریف بلکه عمل؛ در مسأله ی امام و رسول هم می گوید نه تفریط و نه افراط. یهودیها رسولان الهی را تکذیب کردند و کشتند «فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ» مائده/70 ؛ و مسیحی ها غلو کردند «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ» مائده/72. درحالی که حق این است که نه افراط و نه تفریط، پیامبران الهی خلیفة الرحمان اند نه خودِ اله، عباد الله الصالحین هستند نه معبود و پرستش آنان شرک به خداست.
 ملاک حجیّت برداشتهای قرآنی
  نص و ظاهر قرآن حجت است و غیر از این دو هر برداشتی از قرآن به تنهایی حجت نخواهد بود. البته این گونه هم نیست که این برداشتها به کلی از درجۀ اعتبار ساقط باشند بلکه باید برای تأیید این برداشت ها به دنبال کشف نص یا ظاهر باشیم. بنابراین هر برداشتی ازقرآن که با نص یا ظاهری ازآیات یا روایات تأیید شود معتبر خواهد بود. به عنوان مثال در همین بحثی که مطرح شد برای این که ببینیم نحوۀ ورود ما به بحث درست است یا نه آیۀ «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في‌ دينِكُم» مائده/77 صریحاً می گوید درتدین خود غلو نکنید، پس این برداشت که فضای بحث فضای افراط است با این آیه تأیید می شود. واژۀ «دین» هرگاه به «الله» اضافه شود آیین وقانون خدا مراد است اما در صورتی که به ضمیری اضافه شود که به انسان برگردد مانند دینک یا دینکم به معنای تدین خواهد بود بنابراین لا تَغْلُوا في‌ دينِكُم یعنی در تدیّن خود غلو نکنید. غلو در تدیّن شامل غلو در قرآن و عترت هردو می شود، زیرا هر دو باهم تدین ما را تحقق می بخشد. پس در اینجا دین به معنای جعل شریعت نیست بلکه به معنای تبعیت و تسلیم است.
  لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ: لام حکایت ازقسم داشته و برای تأکید است قد حرف تحقیق وتأکید؛ كَفَرَ فعل ماضی است که به همراه قد ماضی نقلی را نشان می دهد یعنی کافر شده اند. الَّذينَ قالُوا حکم به کفر این قائلین شده نه همۀ اهل کتاب که این تعبیر ظرافت و دقت کلام الهی را می رساند. قول، اظهار ما فی الضمیر است و صرف خطور ذهنی نبوده. إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ مقول قول می باشد اینها فرقه ای خاص از مسیحیت بودند نه تمام آنها. هو ضمیر فصل است که انحصار واختصاص و اتحاد موضوع و محمول را می رساند. یعنی الله فقط مسیح پسر مریم است. إِنَّ حرف تأکید.
  الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ: این عبارت می فهماند که در خود کلام آنها تناقض وجود دارد اگر بنا باشد کسی خدا باشد مریم اولی است زیرا مسیح پسرمریم است از طرفی می گویند مسیح الله است، از طرف دیگر او را پسر مریم معرفی می کنند. این نحوه استدلال جدال احسن است.
 فرق برهان با جدال:
  برهان، اقامۀ دلیل است مستقلاً و ممکن است خصمی در کار نباشد اما درجدال توجه به خصم داریم. جدال بردو گونه است جدال احسن و جدال باطل. درجدال احسن از حرف صحیح خصم علیه خودش استفاده می شود اما جدال باطل این است که برای کوبیدن خصم از باطل استفاده شود. قرآن از سخن خود شان که گفتند عیسی بن مریم برای مجادله با آنان استفاده می کند.
 المسیح: ازمسح گرفته شده و چون عیسی با دست کشیدن بر مرده او را زنده می کرد و مریض را شفا می داد، به مسیح معروف شد. اگردست عیسی جسم را شفا می داد دست مولایمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف عقل بشر را کمال می بخشد. نکتۀ دیگر این که تنها پیغمبری که اسم مادرش درقرآن ذکر شده عیسی علیه السلام است. علت این تصریح، نفی غلو و افراط اندیشی دربارۀ اوست لذا تأکید می کند که مسیح پسر مریم است.
 
 
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo