< فهرست دروس

درس تفسیر استاد الهي زاده

91/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: تفسیر آیۀ 70 (2)
 «لَقَدْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني‌ إِسْرائيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‌ أَنْفُسُهُمْ فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ» مائده/70
 وجوه گفته شده دربارۀ میثاق
  1. ایمان به خدا و روز قیامت و عمل صالح.(با توجه به آیه 69مائده)
  2. فقط ایمان به خدا.(میثاق الست: «...أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى...»اعراف/172
  3. پیمان حمایت از رسالت و تبعیت از ولایت. پیامبران از امت خود قول گرفتند که باید ازرسولان بعد از ما هم تبعیت کنید.
 وجه صحیح درباره میثاق
 با توجه به این که قرائن داخلی آیه بر قرائن خارجی آن مقدم است، نخستین معنایی که به ذهن می رسد این است که مراد از میثاق در این آیه پیروی مردم از رسولان الهی است. بدین جهت که در آیه، ارسال رسل پس از اخذ میثاق آمده «لَقَدْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني‌ إِسْرائيلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً» تناسب این دو جمله ایجاب می کند که مراد از میثاق درباره تبعیت از رسولان بعدی باشد. البته ما نمی خواهیم با این تفسیر از میثاق، وجوه و معانی دیگر را نفی کنیم چرا که در لایه های بعدی می تواند درست باشد لکن برای اثبات درستی آن وجوه نیاز به دلیل متمّم داریم، در حالی که سیاق در صورتی که دلالت التزامی بیّن باشد معتبر است. همان طوری که نص ،معتبر است.
 كُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‌ أَنْفُسُهُمْ: «كُلَّما» متضمّن معنای شرط است یعنی هر وقت. از کلّما فهمیده می شود سیرۀ مستمرۀ بنی اسرائیل بر تکذیب پیامبران و کشتن آنها بوده زیرا به صورت جملۀ شرطیه کلیه بیان شده است.
 جاءَهُمْ رَسُولٌ: ضمیر هُم به بنی اسرائیل بر می گردد. واژۀ «رسول» دربارۀ چند چیز استعمال شده مانند پیامبر، فرشتۀ وحی، هدهد و باد، اما در اینجا یعنی رسولی از رسولانی که میثاق گرفته بودیم از مردم که از آنها پیروی کنند. هرگاه یک رسول حکمی را می آورد که خوششان نمی آمد...
 بِما لا تَهْوى‌ أَنْفُسُهُمْ : هوی یعنی گرایش به پایین وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‌ قسم به ستاره آنگاه که فرود آید.
 هوای نفس
 نفس انسان گرایش به امور مادی دارد این گرایش هم از بین رفتنی نیست تا زنده ایم نفس هم هست و تا نفس هست هوا هست هوی یعنی میل به پایین. هواهای نفسانی(نقطه های آسیب پذیر ما) یکسان نیست. هوای نفس برای عده ای از مردم شهوات جنسی است و دیگری مادیات برایش جذبه دارد و یکی هم منیّت و خود محوری، پس هوای نفس تمایلات رو به پاییین است بر خلاف فطرت که رو به بالاست. فطرت، بالقوه است و به وسیلۀ اختیار و علم شکوفا می شود اما هوای نفس فعلیت دارد. نکتۀ دیگر این که همان طور که فرد هوای نفس دارد جوامع هم هوای نفس دارند یعنی یک قوم مانند بنی اسرائیل نقاطی آسیب پذیر دارند. بنی اسرائیل در طول تاریخ همواره مادی نگر بوده اند آنها حتی خدای محسوس را می خواستند «َقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة» سامری نیز نقطۀ آسیب آنان را تشخیص داد و برایشان گوساله ای از طلا ساخت. از طرفی آنها قومی راحت طلبند، حاضر نیستند جهاد کنند و مرد جنگ تن به تن نیستند: «قالُوا يا مُوسى‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون» مائده/24 و احکام خدا را به خاطر مال دنیا زیر پا می گذارند مانند اصحاب سبت که به خاطر صید ماهی بیشتر حکم خدا را نادیده گرفتند.
  بِما لا تَهْوى‌ أَنْفُسُهُمْ: جمع بودن انفسهم مشترکات آنها را در این خصلت ها می رساند هرگاه پیامبری به سوی آنها فرستاده شد برای هدایت امت اِله خود را هوای نفس قرار دادند. کلّما متضمن شرط است و جواب شرط مقدر است.
 راه کشف مقدر یا محذوف در قرآن
 هرگاه در آیه ای کلمه یا جمله ای مقدّر یا محذوف باشد به جای این که محصول فکر خود را جایگزین کنیم بایستی مقدّر یا محذوف را از خود قرآن پیدا کنیم تا پیوند عضو به عضو شود مانند کسی که برای ترمیم قسمتی از بدن از قسمتی دیگر از بدن خودش پیوند می زنند. چرا که قرآن «كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِي» زمر/23 است که یک قسمتش شبیه قسمت دیگر است. به این ترمیم قرآن به قرآن تفسیر قرآن به قرآن می گویند که در آن سؤالِ یک آیه با آیه ای دیگر پاسخ داده می شود.
 جواب شرط مقدّر در آیه70
 اگر به آیۀ 87 بقره بنگریم: «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‌ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُون» می بینیم که ذیل این آیه کاملاً مشابه آیۀ 70 است با این تفاوت که در آیۀ 87 بقره جواب شرط ذکر شده است «أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‌ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ» با توجه به شباهت این دو آیه می توانیم بگوییم در آیۀ مورد بحث نیز کلمه «استکبرتم» در تقدیر است.
 معنای استکبار
 کبر یعنی خود بزرگ بینی؛ تکبر با توجه به باب تفعّل که تکلف را می فهماند به معنای به رخ کشیدن و اظهار بزرگی خود است اما مستکبر متکبری است که از دیگران مطالبه می کند تا بزرگی او را به رسمیت بشناسند. بنی اسرائیل نه تنها در برابر رسولان الهی متواضع نبودند بلکه پیامبران را کوچک شمرده و خود را برتر از آنان می دانستند. شهید صدر در مقدمۀ کتاب جامعه و تاریخ می نویسد: «بابهای مزید عمدتاً اجتماعی هستند.»
 فَريقاً كَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ: فریقاً مفعول است که بر فعل و فاعل مقدم شده و تقدم مفعول بر فعل و فاعل(تقدیم ما حقه التأخیر) افادۀ اهتمام و اختصاص دارد فریقاً من الرسل، تنوین فریقاً نیز اهتمام به رسل را می رساند.
 تفاوت کذب با تکذیب
 كَذَّبُوا: کذب یعنی دروغ اما تکذیب یعنی دروغ گو پنداشتن دیگران به جای تصدیق رسل آنها را تکذیب می کردند کاذب خودش دروغ می گوید، مکذب دیگران را دروغ گو می شمارد.
 تکذیب، ترور شخصیت
  وَ فَريقاً یَقْتُلُون: و گروهی از رسولان را نیز می کشند. فرق قتل با تکذیب این است که تکذیب، ترور شخصیت است و قتل ترور شخص.
 چرا کذّبوا ماضی و یقتلون مضارع است؟ مضارع بودن یقتلون می فهماند که پیامبر کشی سیرۀ مستمرۀ یهود است. اما این که برخی از مفسران گفته اند که به خاطر رعایت فواصل از مضارع استفاده کرده تا با آیات قبل و بعد که همگی به حرف نون ختم می شود هم قافیه باشد تنها علت، نمی تواند رعایت فواصل باشد هر چند این هم هست.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo