< فهرست دروس

درس تفسیر استاد الهي زاده

89/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 خدا را شاکر هستیم وقتی در کنار قرآن هستیم او با ما سخن می گوید وقتی مناجات می کنیم مابا او سخن می گوییم سخن گفتن خدا با ما وحالتی که ما داریم به عبودیت نزدیکتر است تا زمانیکه ما با خدا سخن میگوییم وقتی خدا با ما سخن می گوید هنوز رگه هایی از منیّت وجود دارد ولی وقتی گوش به فرمان او میدهیم جوهره عبودیت ما تقویت میشود وهدف ما از زندگی بندگی است باید مواظب عنصر بندگی باشیم یک وقت کمرنگ نشود فضایل وکراماتی که برای انسان کسب میشود بر حول ومحور بندگی خداست اگر پیامبر اکرم به کراماتی دست یافتند این مقامات بعد از شکل گیری جوهره عبودیت اوست لذا در تشهد اول ما شهادت میدهیم به عبد بودن حضرت بعد به رسول بودن یعنی وصف رسالت برجوهره عبودیت است به همین خاطر خیلی حساس است قرآن خواندن وقتی در محضر قرآن قرار میگیریم شیطان نمی خواهد بگذارد ما استفاده ببریم وقتی می خواهد آن حالت شکل بگیرد حالت بندگی پروردگار تلاش مضاعف می کند ما هم باید قبل از قرائت قرآن از شر شیطان به خود خدا پناه ببریم بعد هم اگر توفیقی به من وشما شد باید خدا را شاکر باشیم که خدا بستری برای ما فراهم کرد. در خدمتتان سوره مبارکه مائده بودیم در آخر جلسه گذشته درباره انواع عقدها وعهدها، تقسیم بندی را عرضه کردیم. درباره کلمه اَوفی عرض کردم اَوفی امر است اگر یادتان باشد در اصول اوامر یا اوامر ارشادی هستند یا اوامر مولوی است که بحث شده اوامر مولوی امرهایی است که تأسیس آن از جانب شارع است که اگر شارع آن امر را مُمتَنی عقل ما که قبلاً آن امر را یا آن نهی را داشته باشد. اوامرارشادی اوامر را اگر شارع آن امر را تصریح کرد تأییدی برآن حجت باطنی است که خدا درون ما قرار داده تأیید برحکم عقل است بحث وفای به عهد از آن نوع است وفای به عهد یکی از احکام انسانی است یکی از احکام عقلی است یکی از احکام بین المللی است یعنی اگر بر فرض شارع هم نمی فرمود عقل ما هم حکم میکرد باید وفای به عهد داشته باشیم منتها خواهید فرمود که چه جایگاهی برای تصریح شارع هست اگر عقل میداند حکم عقلا بر این است چه نیازی است یعنی فقط آمدند تأکید کنن پاسخ این است که ما انسانها گاهی اوقات نگرشمان به قواعد وقوانین نگرش ابزاری است یک بار نگرش ما نگرش حق محور است در کشورها و نظامهای سوسیالیستی، سرمایه داری مکتب های فکری واجتماعی مختلف آنها هم عهد دارند آنها هم ملتزم به پیمانها هستند چه پیمانهایی که به یکدیگر دارند،مردم با دولت دارند، بخش خصوصی با هم، دولتها با هم اینها به عنوان اساس تعامل بشری پذیرفته اند که وفای به عهد داشته باشند اما گاهی مصالح ملی حق را زیر پا میگذارد مصلحت ملی اقتضا نمی کند یکی از کشورهایی که از بعد از انقلاب تا الان با ما مرتبط بود ایشان در آن کشور در شرایط های حساس به قراردادها پشت پا می زد چون منافع ملی او از طرف ابر قدرت دیگر تهدید میشد او هم مانده بود منافع ملی خویش را ترجیح بدهد یا پای عهد وپیمان خویش بماند بعد میدید که منافع ملی حاکم میشود بر رعایت حق اینجا جای اصلی بحث است که بگوییم نه هر چه جای خود هیچ اذهان نمی تواند عهدها را زیر پا بگذارد یک عهد حقی بسته شده چرا عهد شکنی میکنی زمانی میتوانی عهدشکنی کنی که طرف مقابل عهد رابشکند ولی ابتداء به عهد شکسن نمی توانیم بشکنیم حالا می بینیم اگر تأید پروردگارمان به عهدها نبود ما هم نگرشمان به عهدها نگرش ابزاری بود تا زمانیکه امور دنیایمان بگذرد مشکلمان حل شود بر عهدمان پایدار هستیم هر وقت دیدیم منافعمان در خطر است حق نداریم، تأکید شارع این است که این مسئله را معیار حقانیت و وحدانیت قرار میدهد و ما باید به آن ملتزم باشیم و چنین خطاهایی را در قراردادها وپیمانها مرتکب نشویم پس این فایده های تأکید بر مسئله حکم عقل است شارع تأکید کرد حکم عقل را. اَوفوا بالعقود در اینجا امرش امر ارشادی است نکته دیگر اینکه عقود،عقود را جلسه قبل عرض کردم جمع محلّا به الف و لام مفید عموم است وقتی مفید عموم بود در علم اصول داشتیم که آنهایی که دلالت بر کلیات میکند چند تا صیغه است یکی از آنها جمع محلّا به الف ولام یکی هم واژه کل است کل خودش وضع شده برای کلیت و عمومیت اما جمع محلّا به الف ولام یا مفرد محلّا به الف ولام که آیا مفرد محلّا به الف ولام عموم هست یا نه؟ که اگر در بحث های اصول یادتان باشد فرق میگذاشتیم مفرد محلّا به الف ولام و جمع محلّا به الف ولام، جمع محلّا به الف ولام مفید عموم استقراقی است و مفرد محلّا به الف ولام مفید عموم اطلاقی است مفید عموم اطلاقی و استقراقی تفاوتش در کجاست در آنجا که یکی علی البدل است مفرد محلّا یکی میتواند جایگزین دیگری شود اما جمع شکل ، با یک نفر نمیتواند شکل بگیرد یعنی به همه عهدها انسان باید ملتزم باشد نه یک عهد مثلاً اَوفوا بالعقد یک عقد میتواند جایگزین دیگری شود ولی اگر گفت اَوفوا بالعقود همه عقدهایی که پیرامون ما وجود دارند باید ملتزم باشند این عمومیت است کلمه عقد چرا عقد به کار برده می توان عهد را بکار برد در عقد یک ظرافتی وجود دارد این ظرافت باعث استفاده شده عقد یعنی یک نخ از این طرف یک نخ از طرف دیگر این دو تا نخی که از هم جداهستند به هم ملتزم میکنیم یکی ملازم دیگری دو تایی ملازم همدیگر هستند یعنی هر دو یک سزی ملازمات برای هم می آورند به این میگویند عقد اما این ظرافت در واژه عهد نیامده لذا در واژه اَوفوا بالعقود داریم که آن التزامات عقد وعهد را هم بفهماند هم عهد را هم لوازم آنرا پس عقد چون التزامات در درون خود ماده لغوی وجود دارد از عهد اصل پیمان را عقد علاوه بر پیمان التزامات را هم در کنار خودش دارد ما نه تنها به اصل عهد به التزامات عقد هم متعهدیم و این اعم میشود از اَوفوا بالعقود در رابطه با این عقود وعهود، عقد را گفتیم ایقاء ها را هم شامل میشود شما خواهید گفت عقد دو طرفه است ایقاء یک طرفه ولی در ایقاء ها هم یک سری الزامات برای دو طرف است مثلاً کسی که صیغه طلاق را اجرا میکند هم حکم برای کسی که صیغه طلاق را اجرا میکند یک سری لوازم دارد هم با کسی که مطلقه میشود یعنی الزامات آن دو طرفه است گرچه اجرای آن یک طرفه است یعنی اجرای عقد یک طرفه است ولی الزامات آن دو طرفه است پس این اَوفوا بالعقود علاوه بر اینکه بالعهود را می رساند اَوفوا به ایقاعات را هم می رساند بحث سر این است که آیا مراد از این عقدها وعهدها، عقدها وعهدهای تکوینی است یا عقدها وعهدهای اعتباری وتشریعی باید فرمود که ما عهد تکوینی هم داریم در قرآن این عهدهای تکوینی هم داریم عهد اَلَست که خدا فرموده اَلَستُ بِرَبّکُم قالوا بلی خدا وقتی ما را جان ما را آفرید از جان ما یک اعترافی گرفت که به خود بنگر آیا من ربّ تو هستم من تو را به اینجا نرساندم ما هم می گوییم چرا این عهد که اعتراف به توحید ربوبی پروردگار داشتیم تکوینی است در فطرت ما وجود دارد که ما همه موحد هستیم فطرتاً الان هم اگر به عقل وفطرت پاک که دست نخورده است مراجعه کنیم باز همین اعتراف را میکنیم پس عقد که در اینجا گفتیم هم تکوینی و هم اعتباری را شامل میشود. عقد اعتباری باز چند قسم است عقد اعتباری بین عبد با خداست و خدا با عبدش مثل نذر یمین در همین جا یک اصطلاحی را باز کنم در نذر یمین یک فرقی بین قسم وحرف وجود دارد قسم به فعل قسم خوردن گفته میشود یک آیه شریفه وجود دارد وقتی آنرا ملاحضه بفرمایید هم کلمه قسم در آن بکار رفته هم مسئله یمین بکار رفته اَقسَمُ بِاللهِ جَهدَ ایمانُهُم هم کلمه قسم بکار رفته هم کلمه یمین لذا سؤال پیش می آید چه تفاوتی بین قسم ویمین وجود دارد قسم فعل قسم خوردن است یمین محصول قسم است یعنی بر یمین ثمره بار است چون یک قسمی خورده شده رفته ولی بر خود فعل قسم خوردن هنوز وسط کار است پس قسم خوردن اصل فعل قسم خوردن است یمین محصول قسم خوردن است مثل غَسلِ غُسل، غَسل شستن است فُسل برآن ثمر بار است کسی که فقط سرش را شسته غَسل است سمت راستش را شسته غَسل است چه وقت غَسل شکل میگیرد زمانیکه تمام بدن شسته شود رابطه بین قسم ویمین اینگونه است سؤال بعد فرق بین قسم وحلف چیست؟ یمین در ارتباطاتی است که انسان با خدا دارد یعنی قسم به خدا اما حلف قسم ها وعهدهایی است که بین انسانها رد وبدل میشود پس یکبار هم قسم شدن است یکبار قسم به خدا خوردن یمین قسم به خدا خوردن است حلف هم قسم شدن است حالا به یاد بیاورید پیمان حلفٌ را در آن جوانمردها هم پیمان شدند که اگر کسی به زائر خانه خدا متعرض شود از او دفاع کنند حلف هم قسم است، یمین هم قسم است اینها همه زیر مجموعه عهدها قرار میگیرد روی عقدهای اعتباری هم داریم بحث میکنیم در اعتباری یکبار رابطه انسان با خداست (یمین) یکبار رابطه انسانها با یکدیگر(حلف) شامل اینگونه از قسمها هم میشود اَوفوا بالعقود باشد عهد، عقد، ایقاء ،یمین وحلف حالا برویم سراغ حلف ها. حلف ها که پیمان های اجتماعی است دولت با دولت باید سر عهدش باشد ملت با ملت، فرد با دولت، دولت با فرد هر کدام باید سر عهد خود باشند این شد 4 قسم همه این اقسام را باز عقود بالعقود شامل میشود. سؤال اینکه در این سوره مبارکه این آیه شریفه یا ایّها الّذینَ آمَنوا اَوفوا بِالعقود میخواهد این همه بحثها را با ما در میان بگذارد سیاق بحث آیه بعد را نگاه کنید در این سیاق میخواهد این را مطرح کند این مطالبی که شما میگویید یعنی یک علامت سؤال روی همه این برداشتها ما الان کلی برداشت کردیم برای پاسخ به این سؤال یک مقدمه لازم است و آن مقدمه این است که جملات قرآن یک دلالت سیاقی دارند یک دلالت استقلالی اول دلالت سیاقی است بعد دلالت استقلالی میشود دلالت سیاقی از آن به فهم متدبرانه یاد میکنند تدبّر یعنی همان تنزیل قرآن کریم همان فهم اولیه، فهم ظاهری اما استقلالی ها بستر برای انواع فهم قرآن کریم را آماده میکنند آنکه نصّ است ظاهر است آن نگرش متدبرانه اما برداشتهای دیگر از نوع اقتضاهای دِلالی است یعنی اقتضا اینگونه دلالت را دارد اما آیا مقصود متکلم هم هست اینجا به عنوان یک مقصود نهایی می توانیم به خدا اسناد بدهیم این احتیاج به اضافه کردن یک عملیات دیگر دارد یکبار یک جمله در سیاق بحثش مطلبی را بیان میکند آن مطلب یا نص است یا ظاهر چه نص باشد چه ظاهر حجت است یکبار ما ذره بین برمیداریم روی عقود قرار میدهیم می گوییم العقود شامل عهود، شامل حلف، شامل ایقاعات میشود این برداشت اسم اینها را می گذاریم برداشت ها ما باید فرق بگذاریم بین برداشتها ونص وظاهر،نص و ظاهر خود به خود معتبرند برداشتها خود به خود معتبر نیست برای اعتبار گام بعدی را باید برداشت گام بعدی این است که این اقتضا که وجود دارد احتیاج به مؤید داریم یا مؤید از یک آیه دیگر از قرآن یا حدیث یا حکم حق از آنها باید مؤید هر یک از این برداشتها بشود تا معتبر شود چرا من این بحث را مطرح کردم به نظرم می رسید آنچه که در اذهان وجود دارد این است که ما همیشه اول نگرشاستقلالی داریم ما ذره بین را برمی داریم روی یا ایّها الّذینَ آمَنوا اَوفوا بِالعقود اولین گام برداشتهاست اگر فرصت کردید تفسیر راهنما را ببینید نکته یابی کردند بعد خواهیم دید آنها جایگاهشان کجاست جایگاه این است که اول تکلیف یا ایّها الّذینَ آمَنوا اَوفوا بِالعقود را به عنوان یک جمله از این آیه روشن کنیم امابا نگرش مستقل، بریده بریده اول دلالت سیاقی بعد دلالت استقلالی دلالت سیاقی خود به خود معتبر است به نص وظاهر آن برداشتها امکان اعتبار دارند به کمک اینها خدا رحمت کند علامه طباطبایی را این فرمول را ایشان جمع کرد که صرف صحت برداشت از یک آیه دلیل بر اعتبار آن نیست این را به تنهایی نمی توانیم معتبر بدانیم احتیاج به مؤید داریم حالا مشخص شد تفسیر قرآن به قرآن یعنی چه یعنی تأیید یک برداشت بوسیله نص وظاهر یک آیه یا حدیث دیگر تأیید که شد آن موقع معتبر میشود می توان به خدا اسناد داد یعنی اگر ما رفتیم تفسیر راهنما را دیدیم اینها همه برداشتهاست خواستیم گام بعدی یعنی اعتبار را برداریم گام بعدی اعتبارسنجی این است که بتوانیم مؤیدی برایش فراهم کنیم اولاً بگوییم از کجا برداشت کردند اینها را ثانیاً تأیید میشود یا نه؟ اینها مقدمه بود که به سؤال پاسخ دهیم سؤال این بود که یا ایّها الّذینَ آمَنوا اَوفوا بِالعقود کدامیک از این وجوه عقود و ایقاعات وایمان وحلف را میخواست بگوید اینها با سیاق مشخص می شود سیاق چیست؟ جمله بعدی را نگاه می کنم این که غیر از این عقدهایی بود که تا حالا شمرده بودم اُحِلّت لَکُم بَهیمَةُ الاَنعامِ الّآ ما یُتلی عَلَیکُم این چیست؟ این کم است پس این حکم قرینه میشود که مراد از این عقدها عهد خداست نسبت به بندگان احکام الهی عهد الهی است یعنی چه؟ مؤمنان وفا کنید به احکام الهی منتها با یک عنوان وسیعتری از آن یاد شده یک کم سیاق را ادامه میدهیم فقط در این سوره مبارکه بحث احکام به تنهایی نیست بحث حاکم هم هست. در آیه یک تا سه سوره مائده وسط احکام می خواهد بگوید خدا میخواهد که شما مسلمانها به عهدهای الهی پایدار باشید. کدام عهدها برداشت نص وظاهر وسیاقی آن میشود احکام الهی شما نسبت به احکام الهی ملتزم ونسبت به حاکم الهی ملتزم باسید به امامت وولایت ملتزم باشید به تعبیر دیگر به ولایت الله ملتزم باشید به عهدی که خدا با شما بسته است که از طریق قرآن وعترت با شما ارتباط دارد بعد الان بفهمد این سیاق وبرداشت این هم احتیاج به مؤید وتأییدی دارد بله تأییدش همین نصوصی است که در خود سوره هست این هم میشود شکل دیگر از تفسیر قرآن به قرآن گاهی اوقات تفسیر صدر وذیل بحث ها با همدیگر است که این میشود تفسیر قرآن به قرآن ترتیبی یکبار تفسیر قرآن به قرآن آن بوسیله آیه دیگری از قرآن هست تفسیر می کنند پس برای همین تدبر لایه اول که اسمش را گذاشتیم تدبر می توان اسمش را گذاشت تدبرِ القرآنِ بالقرآن در شیوه های تفسیری این بحث به عنوان یک بحث مستقل نیامده گرچه اصطلاح قرآن به قرآن تدبر اصطلاحی است که در قرآن و روایات آمده ولکن در عملیات تفسیری از مرحله ای به عنوان فهم تدبری در کتابهای علوم قرآنی یا تفسیری ثبت نشده ما از قرائن فهمیدیم که تفسیر المیزان که قرآن به قرآن است دو لایه دارد یک بخش آن تدبر القرآنِ بالقرآن است یک بخش تفسیرُ القرآنِ بالقرآن است آنجایی که می خواهد لایه نخست را به کمک هم حل کند میشودتدبر القرآنِ بالقرآن آنجایی که لایه های دوم وسوم را با تفسیر حل کند می شودتفسیرُ القرآنِ بالقرآن و بعد آخرین جملات چهار کلمه در دو شاخه مطرح می کند شاخه اول تدبر القرآنِ بالقرآنِ فقط شاخه دوم تفسیرُ القرآنِ بالقرآن اولاً و بِالحیث ثانیاً و بِالعقل ثالثاً اگر در این مبنا وبحث ها سؤالاتی بود جلسات بعد استفاده خواهیم کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo