< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

99/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفاهیم/مفهوم شرط

خلاصه بحث سابق فرمایش مرحوم بروجردی در ارتباط با مفهوم شرط مطرح شد ایشان تفصیلی قائل شدند که یا جزاء موجود است و اخبار شود و یا جزاء با جمله شرطیه ایجاد شود. ایشان می فرمایند اگر جزاء ایجاد شود مفهوم ندارد و این جزاء فقط مرتبط با شرط است و با انتفاء شرط جزاء منتفی است سپس مثال می زنند به وقف و وصیت که اگر کسی رقبه ای را وقف کند بر اولادش و بگوید اگر اولاد من عالم بودند این رقبه وقف بر آنها شود معلوم است بر اولاد غیر عالم وقف نکرده است لذا بحث از انتفاء جزاء عند انتفاء شرط نمی شود به تعبیر ایشان این انتفاء عند الانتفاء بحث عقلی است لذا این قسم از بحث مفاهیم خارج است.ایشان می فرمایند بحث مفهوم شرط در جملات شرطیه ای است که صرف نظر از جمله شرطیه جزاء تحقق خارجی داشته باشد و با جمله شرطیه در صدد ایجاد جزاء نباشیم در این موارد بحث از انتفاء عند الانتفاء می شود پس بحث مفهوم شرط در جایی است که با صرف نظر از جمله شرطیه جزاء ثبوت داشته باشد و با جمله شرطیه حکایت از آن شود. سپس ایشان جملایت شرطیه در لسان پیامبر و ائمه معصوم علیهم السلام را مطرح کردند و فرمودند ایشان شأنشان اخبار و حکایت از فرامین پروردگار متعال است پس اخبار و حکایت معصومین به نحو جمله شرطیه داخل در بحث مفوم شرط است چون صرف نظر از جمله شرطیه جزاء تقرر دارد و وجود دارد و پیامبر حکایت از وجود می کنند و در مقام تاسیس حکم شرعی و اعمال مولویت نیستندلذا جملات شرعی وارد در لسان پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام داخل در بحث مفاهیم است .البته از این فرمایش مرحوم بروجردی این چنین استفاده می شود که جملات شرطیه در قرآن نباید افاده مفهوم شرط کنند چون خداوند در قرآن کریم در مقام حکایت از حکمی که مقرر کرده نیست و در مقام ایجاد و انشاء حکم می باشد گر چه مرحوم بروجردی به این نکته تصریح نمی کند مگر این که ادعا کنند قبلا تشریع شده و در قرآن ابلاغ و حکایت شده است .اشکال بر کلام مرحوم بروجردی رحمة الله علیهدر دو ناحیه در ارتباط با این تفصیل بحث داریم 1-در ارتباط با این که فرمودند در جملاتی که ایجاد جزاء می شود جمله شرطیه مفهوم ندارد چون انتفاء عند الانتفاء عقلی است.باید گفت انتفاء عند الانتفاء در فرضی عقلی است که جزاء شخص حکم باشد در حالی که جمله شرطیه شخص حکم را ثابت نمی کند بلکه سنخ حکم را ثابت می کند.اگر مجئ زید در ان جاء زید حکم شخصی باشد مسلم است که در فرض عدم مجئ زید اکرام واجب نیست اما اگر سنخ حکم معلق باشد بحث از مفهوم مطرح است و نیاز به دلیل دارد و دلیل بر مفهوم در این جملات این است که اگر گفته شود ان جاء زید فاکرمه با فرض این که سنخ حکم معلق بر شرط شده اگر در جمله دیگر بگوید ان سلم علیک فاکرمه می توان گفت گوینده متناقض سخن گفته است چون با تعلیق سنخ حکم افاده انحصار حتمی است. این در فرض انشاء و ایجاد حکم بود در بحث حکایت هم همین طور است یعنی انتفاء شخص حکم عند انتفاء شرط مسلم است .لذا بحث مفهوم در فرض ایجاد جزاء مطرح است چون جمله شرطیه افاده تعلیق سنخ حکم بر شرط می کند و آنچه ایشان فرمودند در ارتباط با شخص حکم است نه سنخ حکم . بنابر این در بحث تاسیس جزاء و ایجاد جزاء بحث مفهوم مطرح است .2-در ارتباط با تطبیقی که در بیانات معصومین علیهم السلام مطرح کردند که معصومین در مقام حکایت حکم الله هستند باید گفت:اولا این کلام ایشان که فرمودند پیامبر و امام علیه السلام حکایت کنده باشند به صورت مطلق صحیح نیست بلکه بین امام علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه وآله تفصیل قائل هستیم به این گونه که ائمه علهم السلام در مقام تشریع حکم کلی نیستند اما پیامبر در بعضی موارد در مقام تشریع حکم کلی هستند .ثانیا این تصویر مرحوم بروجردی از حکایت معصومین است که پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه صلوات الله علیهم در مقام تشریع نیستند و در مقام حکایت احکام تشریع شده توسط خداوند هستند که واقع تصویر ایشان این است که اخبار و حکایت معصومین با نظر و نگاه به مجموعه تشریعات خداوند است و می بینند در فرض نبود شرط، جزاء وجود ندارد لذا به صورت جمله شرطیه ابلاغ می کنند بنابر این در جملات شرطیه صادره از ایشان بحث از جمله شرطیه می شود و بین فرض اخبار و فرض تشریع فرق قائل شدند.ممکن است گفته شود این حکایت معصومین در واقع واگو کردن همان حکم تشریع شده از سوی خدا است نه این که نظری به مجموعه احکام داشته باشند مثل این که فردی به فرزندش بگوید ان جاء زید فاکرمه و فرد دیگر این را حکایت کند.لذا این سوال مطرح است به چه دلیل اثبات شد اخبارات معصومین با نگاه به همه تشریعات پروردگار متعال است .ویا به چه دلیل اثبات کردید در همه موارد این است چون ممکن است در بعضی موارد به ماحصل تشریع نگاه کنند و در بعضی موارد همان تشریع خداوند را واگو کنند.پس باید این مقدمه اثبات شود که در همه موارد معصومین علیهم السلام به مجموع تشریعات نظر کردند و تعلیق را دریافتند و سپس به صورت جمله شرطیه ابلاغ کردندو الا فرمایش ایشان تمام نیست .این نکته هم حائز اهمیت است که حکایت تشریعات در فرضی است که لفظی صادر شده باشد در حالی که تمام تشریعات خداوند در غالب الفاظ نبوده که شنیده باشند و تکرار کنند الا قرآن کریم.

تفصیل دیگر از مرحوم بروجردی در مفهوم شرط[1]

تفصیل اصلی ایشان در بحث شرط این است که جملات شرطیه دو دسته است :1-یک دسته از جملات شرطیه این گونه است که شرط موضوع است و جزاء محمول است در این موارد واقع امر این است که جمله حملیه است که به صورت شرطیه بیان شده است مثل این که طبیب شرب الدواء قاطع لمرضک را به صورت شرطیه بیان کند و موضوع به صورت شرط بیان شود این قسم از جملات از بحث مفهوم شرط خارج است چون در قضایا قیدی وجود ندارد که بودن محمول با عدم آن در فرض نبود قید لحاظ شود. 2-دسته دیگر از جملات شرطه این گونه است که محمول اثبات می شود برای موضوع در فرض وجود قید و شرط همان قید است که از محمول و موضع خارج است در این صورت در فرض عدم قید محمول ثابت نیست مثل "اذا الماء بلغ الماء قدر کر فلا ینجسه شئ" موضوع ماء است و محمول "لم ینجسه شئ " است و شرط " اذا بلغ قدر کر" است که قید ثبوت محمول بر موضوع است و نه موضوع خلاف فرض سابق. از این عبارت افاده می شود که در صورت بلوغ به حد کر محمول ثابت است و الا ثابت نیست.ایشان می فرمایند این قسم از جملات شرطیه بر اساس بناء عرف و عقلا دارای مفهوم است چون بناء عرف و عقلا این است که هر گاه قید در کلام ذکر شود برای ثبوت معنایی است و اگر قید بار معنایی نداشته باشد مثلا قید برای تاکید ،تزیین ویا تکرار است باید قرینه باشد در غیر این صورت همیشه قید در کلام عرف و عقلا بار معنایی دارد و معنایی را افاده می کند و الا قیدی در کلام نمی آوردند. بنابر این در "اذا بلغ الماء قدر کر" اگر در فرضی که به کر نرسد نیز نجس نمی شد گفتن اذا بلغ بیهوده و زاید بود و این خلاف بناء عقلا است و در فرضی معنی دارد که در فرض کمتر از کر ماء نجس شود .نکته دیگری که ایشان می فرمایند این است که عرف از تعلیق بر قید این را می فهمد که این قید با همین خصوصیت دخیل د رحکم است و الا گوینده با بیان و لسان دیگر بیان می کرد. خصوصیت حکم یعنی این شرط با همین عنوان نه این که قید به عنوان مصداق جامع باشد مثلا در ان جاء زید عنوان مجئ دخالت دارد نه این که مجئ به عنوان مصداق اکرام و احسان باشد و الا باید جامع را بیان می کرد پس همین خصوصیت مد نظر قائل است لذا عرف استفاده می کنند عنوان خاص در حکم دخالت دارد .ماحصل کلام ایشان این است که دو بناء از عرف و عقلا وجود دارد که این دو بنا با هم ترکیب شود در قسم دوم از جملات شرطیه مفهوم اثبات خواهد شد بناء اول این که هر قیدی که عقلا در کلام مطرح کنند حتما دارای بار معنایی است و تاکید تکرار و زائد نخواهد بود چون اگر شرط هیچ نقشی نداشته باشد و در فرض نبودش جزاء باشد این قید زائد خواهد بود و عرف این را نمی پذیرد بناء دوم این بود که شرط با عنوان خاص دخالت در حکم دارد و در فرض انتفاء عنوان خاص حکم وجود ندارد نه این که این عنوان مصداق عنوان کلی است و الا عنوان جامع را ذکر می کرد و با عدم عنوان جامع می فهمیم همین عنوان خاص دخالت دارد و ترکیب این دو بناء، افاده مفهوم می کند .خلاصه کلام مرحوم بروجردیبرای افاده شرط لازم است جزاء صرف نظر از جمله شرطیه وقوع داشته باشد و جمله شرطیه در مقام حکایت و اخبار از جزاء در واقع باشد و جمله شرطیه برای بیان موضوع نباشد بلکه شرط و موضوع و جزاء سه امر منفک باشند در این صورت جمله شرطیه مفهوم دارد و الا اگر با جمله شرطیه ،جزاء ایجاد شود انتفاء عند الانتفاء عقلی است و از مبحث مفهوم خارج است و اگر جمله شرطیه در مقام اخبار بود و شرط چیزی غیر از موضوع نبود در این صورت ز نیمفهوم ندارد و همان قضیه حملیه است که در غالب شرط و جزاء مطرح شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo