< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

98/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترتب (26)

تطبیق چهارم ترتب:

کلام مرحوم نایینی. ترتب تنها در موردی است که اهم و مهم مشروط به قدرت عقلی باشند اما اگر مهم مشروط به قدرت شرعی باشد و اهم مشروط به قدرت عقلی باشد ترتب جاری نیست.

دلیل: ترتب در دو واجبی است که احراز ملاک در هر دو واجب بشود اما اگر از دو واجب یکی ملاک داشته باشد و دیگری نداشته باشد در این صورت ترتب جاری نیست چون واجبی که ملاک ندارد نمی تواند در طول واجب اهم باشد چون عمل بدون ملاک، اصلا واجب نیست.

پس ترتب تنها در دو واجبی است که هر دو دارای ملاک باشد اما چون مزاحم وجود دارد هر دو فعلی نشده است یعنی اگر اهم نبود مهم فعلی بود و برای ان مزاحمی وجود نداشت و حالا که اهم ترک شد مزاحم از بین رفت لذا مهم فعلی میشود.

اما اگر مهم مشروط به قدرت شرعی باشد اصلا ملاک ندارد چون اگر اهم وجود داشته باشد فعل مهم مقدور شرعی نیست چون از نظر شرعی مکلف باید اهم را انجام دهد.

جواب اقای خویی:

اولا این کلام مرحوم نایینی دور است چون اگر احراز ملاک تنها از طریق امر باشد دور می شود چون راه کشف ملاک، امر است و امر هم مشروط به کشف ملاک می شود لذا دور می شود.

ثانیا: برای اثبات تربت کافی است به اطلاق امر به مهم تمسک کنیم که امر مهم اطلاق دارد و می گوید امر مهم وجود دارد چه در مقابل اهم باشد یا نباشد.

اشکال به ثانیا اقای خویی:

از انجا که مهم مشروط به قدرت شرعی است لذا اطلاقی در ان نیست چون در فرض وجود امر به اهم، مولی اهم را از ما می خواهد نه مهم را.

اما اگر هر دو دلیل مقید به قدرت عقلی باشند، ترتب، تقید عقلی دلیل لفظی است چون عقل می گوید دو دلیلی که هر دو اطلاق دارند یکی مشروط به ترک دیگری است که این تقید لبی دلیل لفظی است.

پس اقای نایینی می گوید: اطلاق در فرضی است که قدرت در مهم قدرت عقلی باشد اما چون فرض این است که قدرت در مهم شرعی است لذا اطلاق ندارد که در فرض امر به اهم ان را (مهم) امتثال کنیم.

دفاع از اقای خویی و اشکال به نایینی:

برای روشن شدن مطلب ابتدا تعریف قدرت شرعی را ذکر می کنیم گرچه این از اصطلاحاتی است که به درستی تعریفی برای ان ارائه نشده است:

تعریف1 از شهید صدر و مشهور: قدرت شرعی قدرتی است که در مقام اثبات در دلیل خطاب امده است و در مقام ثبوت هر جا قدرت در ملاک دخالت داشته باشد قدرت شرعی است. و هر جا قدرت در ملاک دخالت نداشته باشد قدرت عقلی می شود.

پس در مقام اثبات گاهی قدرت در دلیل شرعی مساوی با قدرت عقلی است مثل این که شارع بگوید اگر قادر بودی فلان کار را انجام بده یا این که قدرت شرعی اخص از قدرت عقلی باشد مثل ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا که این قدرت اخص از قدرت عقلی است که اگر کسی قدرت بر حج دارد اما بعد از این که برگشت مخارج سال خود را ندارد در این صورت با این که قدرت عقلی هست اما قدرت شرعی نیست. اما قدرت شرعی نمی تواند اعم از قدرت عقلی باشد چون تکلیف مالایطاق می شود.

پس طبق این تعریف اقای نایینی می گوید: هر جا قدرت شرعی نبود اصلا ملاک برای تکلیف مهم وجود ندارد.

 

تعریف2 از استاد: قدرت شرعی یعنی قدرتی که عمل منع شرعی نداشته باشد یعنی علاوه بر قدرت مکلف، شارع منعی از ان نیاورده باشد که اگر شارع منع کرده باشد دیگر مکلف قدرت بر انجام عمل ندارد. مثل این که در دلیل امده است که با آب، وضو بگیر. و در دلیل دوم امده است اگر آب نبود تیمم کن. پس وضو برای واجد آب واجب است. لذا اگر شخصی آب داشت اما غصبی بود یا برایش ضرر داشت، اگر آب داشتن قدرت عقلی بود در این صورت واجد آب بود اما چون قدرت شرعی است در این صورت چون مجاز به استفاده از آب نیست فاقد آب محسوب می شود.

پس در این صورت تا زمانی که اهم عصیان نشده و امر ان باقی است منع شرعی نسبت به مهم وجود دارد اما اگر اهم عصیان شد و امر به ان ساقط شد دیگر منع شرعی نسبت به مهم وجود ندارد پس مهم مقدور شرعی است و کلام اقای خویی درست است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo