< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

98/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترتب (21)

نظریه سوم در ترتب از جانبین:

حتی اگر بگوییم ترتب از یک طرف محال است تربت از جانبین ممکن است چون امر در این نوع ترتب اسهل است چون در ترتب از یک طرف مشکلی وجود داشت که به همان دلیل عده ای منکر ترتب شده بوده اند که مشکل ترتب از یک طرف این بود که اخوند گفت: واجب مهم ما را دعوت به ترک اهم نمی کند چون در طول اهم است یعنی هیچ واجبی دعوت به انجام شرط خودش نمی کند مثلا ادله وجوب حج در فرض استطاعت نمی گوید استطاعت را ایجاد کن و هکذا مهم که مشروط به عصیان اهم بود نمی گوید اهم را عصیان کن.

اما دلیل اهم می گوید من را انجام بده حتی در حال ترک اهم که مشغول به انجام مهم هستی. پس مهم در رتبه اهم نیست اما اهم در رتبه مهم هست پس مطارده از دو طرف به وجود می اید.

که این اشکال اخوند در ترتب از دو طرف نیست چون در این ترتب اهم و مهمی نیست که در صورت ترک دوباره دعوت به خودش کند پس ترک الف موجب تحقق موضوع ب می شود و در حال ترک الف، الف دعوت به خودش نمی کند و بالعکس بخلاف در ترتب از یک طرف که اهم بعد ترک و انجام مهم، باز هم دعوت به خودش می کرد.

شیخ انصاری در بحث ترتب می گوید: ترتب را قبول نداریم اما مرحوم نایینی می گوید شیخ در تعارض خبرین بنا به سبیت، حکم به تخییر می کند که این کلام ایشان نشان می دهد که ترتب را قبول دارد.

اشکال مرحوم نایینی به شیخ:

اگر شیخ ترتب را قبول ندارد چرا در تعارض خبرین بنا به سبیّت قائل به ترتب (که همان تخییر است) شده است؟

تعارض خبرین در فرض سبیت چگونه تخییر و ترتب را نتیجه می دهد؟

نظریه سببیت می گوید که صرف حدوث خبر و اماره موجب ایجاد مصلحت در مودی می شود پس اگر خبری گفت نماز واجب است نماز دارای مصلحت می شود لذا واجب می شود.

شیخ می گوید بنا به سبیت وقتی دو خبر متعارض داریم اگر عمل به دلیل الف کردیم دلیل ب واجب نمی شود و اگر عمل به دلیل ب کردیم الف واجب نمی شود. که این تخییر است که نتیجه می دهد: نماز ظهر واجب است برای کسی که نماز جمعه نمی خواند و بالعکس نماز جمعه برای کسی واجب است که نماز ظهر نمی خواند. پس تخییر در تعارض خبرین همان ترتب از دو طرف در محل بحث ما است که وقتی شیخ ان را جایز دانست پس معلوم می شود که ترتب از جانبین را قبول دراد.

اشکال: مرحوم نایینی می گوید: شما که ترتب را قبول نداری چرا در تعارض خبرین بنا به سببیت قائل به تخییر شدی؟

در این که شیخ چه نظریه ای در تعارض خبرین بنا به سبیت چه نظریه ای دارد اختلاف است:

     شهید صدر می گوید: ما مراد شیخ را نفهمیدیم

     اقای خویی میگوید: شیخ در تعارض خبرین قائل به طولیت و ترتب است که عبارت ایشان را هم ذکر می کند. اما علت این که شیخ با این که ترتب را قبول ندارد اما این جا ترتب قبول می کند این است که ترتب در این جا از دو طرف است چون در تعارض خبرین اهم و مهم نیست بلکه هر دو مساوی است لذا حکم به تخییر کرده است. گرچه شیخ تصریح به این نکرده است و ترتبی که شیخ قبول ندارد ترتب از یک طرف است.

نظریه استاد در ترتب از جانبین:

درست است که اشکال اخوند در اهم و مهم در ترتب از جانبین وارد نیست اما در ترتب جانبین اشکال دیگری بود مثل این که در صورت ترک هر دو، شرط هر دو واجب به وجود می اید پس امر به ضدین می شود که این اشکال در اهم و مهم نبود.

پس نظریه دوم درست است که هر کدام از دو نوع ترتب اشکالات خودشان را دارند الا این که بگوییم که ترتب از جانبین امر به جامع است که شهید صدر گفت.

کلام شهید صدر در ترتب از جانبین:

در افعال اختیاری علت فعل اختیار است مثل شخصی که فرار می کند وقتی به دوراهی می رسد یا گرسنه ای که دو نان در مقابل اوست لا محاله یکی را انتخاب می کند که این ترجیح بلامرجح نیست چون بر هم فرض که هر دو راه یا دو قرص نان از همه جهات مساوی باشد بحث در صدور است نه قبح که صدور با اراده و اختیار است پس وجدانا ما می بینیم که وقتی که به جامع ترغیب هست در تطبیق نیاز به چیزی خاص نیست پس بالوجدان می بینیم که در دو امری که هیچ مرجهی ندارند اما وقتی به جامع رغبت بود در تطبیق نیاز به شی خاصی نیست. لذا اشکال معلول بلاعلت وارد نیست چون علت اراده است اما این که اراده چگونه و بر چه اساسی انتخاب می کند مساله جدایی است.

بله در مقابل عده ای گفته اند که همیشه مرجحی هست اما ممکن است ناخودآگاه باشد یعنی هیچ وقت ترجیح بلا مرجح در خارج پیدا نمی شود چون هرچه پیدا شود بالاخره یک مرجحی وجود دارد هرچند انتخاب به خاطر ان مرجح غیر اگاهانه باشد.

پس این دو نظر یکی ادعا می کند برهانا همیشه مرجح هست و یکی ادعا می کند وجدانا مرجحی نیست.

استاد: ترجیح بلامرجح در اصول حسن و قبح است که همیشه یک مرجحی وجود دارد مثل این که یکی اسان تر است یا ... که خود مکلف خبر ندارد.

و در کل در علم اصول ترجیح بلا مرجح قبیح است به عقل عملی نه این که ارتکاب ان به عقل نظری محال باشد لذا هیچ گونه استحاله ای در ترجیح بلا مرجح نیست و وقتی دو شی مساوی باشند قبحی هم در ترجیح بلا مرجح نیست که یکی از دو مساوی را انتخاب کند. پس ما در این جا با شهید صدر موافق شدیم.

 

تطبیقات فقهی ترتب:

در جایی که نماز جهری است اگر اخفاتی بخواند اشکالی ندارد و بالعکس. و یا نماز قصر را تمام خواند در صورت جهل نمازش صحیح است که این یکی از امثله ترتب است.

این مساله فقهی ارتباطی به مساله لاتعاد هم دارد که در لاتعاد بحث می کنند که این قاعده مختص ناسی است یا جاهل را هم در برمیگیرد که عده ای گفته اند فقط مخصوص کسی است که نسیان کرده است لذا جهر و اخفات را با حدیث لاتعاد نمی توان اثبات کرد چون ما میگوییم عدم اعاده شامل جاهل نمی شود.

اما کسانی که می گویند که لاتعاد هم شامل ناسی و هم جاهل می شود ممکن است که جهر و اخفات را با لاتعاد درست کنند اما باز هم محذوری دارد که در ترتب باید برسی شود.

سوال: اگر نماز جهری واجب است چرا نماز اخفاتی هم صحیح است و یا برعکس؟

توجیه کاشف الغطاء:

از باب ترتب این صحیح است که مثلا در نماز عصر اخفات واجب است اما اگر ترک شد جهری بخوان. پس در حقیقت دو امر است

     نماز عصر اخفاتی واجب است

     اگر نماز اخفاتی را ترک کردی جهری بخوان.

پس مساله بر اساس ترتب حل می شود و این مساله شاهد بر امکان بلکه وقوع ترتب است.

اشکال مرحوم نایینی:

جهر و اخفات نمی تواند ترتب باشد چون دو واجب طولی حتما بین دو ضدی است که ثالث دارد و اگر ثالث نباشد ترتب ممکن نیست چون در فرض ترک الف، ب خود به خود موجود می شود و نیازی به امر نیست پس امر به ان لغو است لذا ترتب بین ضدین لهما الثالث است.

پس در مانحن فیه: قرائت یا جهری است یا اخفاتی و حالت سومی ندارد چون یا بلند می خواند یا اهسته. لذا امر ترتبی معقول نیست.

اشکال اقای خویی به مرحوم نایینی:

کبری مرحوم نایینی که گفت ترتب در ضدین لهما الثالث است درست است. اما صغری که جهر و اخفات از ضدین لا ثالث است درست نیست چون ثالث هم دارد که هیچ نخواند نه جهر و نه اخفات. پس چون حالت سوم وجود دارد از مصادیق ترتب هست.

اشکال مرحوم صدر به اقای خویی:

اصل بحث در این است که عدم جهر یا عدم اخفات صرفا سالبه به انتفای محمول است و یا سالبه است چه به انتفای موضوع و چه به انتفای محمول. یعنی وقتی موضوع وجوب جهر است یعنی عدم اخفات در قرائت موجود یعنی قرائتی باشد اما اخفاتی نباشد (عدم نعتی) که سالبه به انتفای محمول می شود

و یا عدم اخفات که چه به انتفای محمول و چه به انتفای موضوع باشد یعنی اخفاتی نبودن ولو با نبود قرائت.

پس دعوای مرحوم خویی و مرحوم نایینی در همین است که کلام مرحوم نایینی به صورت سالبه به انتفای محمول است اما اقای خویی میگوید سالبه به انتفای موضوع و چه به انتفای محمول پس این که اصلا قرائت نخواند به انتفای موضوع است.

اشکال به شهید:

ما که دلیل لفظی نداریم تا بحث کنیم که به چه صورت وارد شده است بلکه مولی گفته است که اگر در نماز ظهر که اخفات لازم است جهری خواندی اشکال ندارد که ما می خواهیم امر ترتبی درست کنیم که طولیت بین این دو درست کنیم که عدم جهر به چه نحو است به انتفای محمول یا اعم از موضوع و محمول.

جواب به اشکال:

منظور شهید این از ظاهر دلیل، همان دلیل که گفت در موضع جهر اخفات خواندی صحیح است که این دلیل ظهور در سالبه به انتفای محمول دارد یا اعم است؟ و الا ترتب که عقلی است و بحث در ظهور همین دلیل است پس در این صورت بحث استظهاری می شود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo