< فهرست دروس

درس اصول استاد حمید درایتی

97/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: منطقة الفراغ

برای روشن شدن خاستگاه بحث ابتدا چند پرسش را مطرح می کنیم:

اگر طبق قاعده عدم خلو واقعه از حکم واقعا همه وقایع حکم شرعی داشته باشد ایا جایی برای قانون گذاری بشری هم وجود دارد؟ در حالی که در روایات امده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ، عَنْ يُونُسَ، عَنْ حَرِيزٍ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ؟ فَقَالَ: حَلَالُ‌ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ‌ إِلَى‌ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِي‌ءُ غَيْرُهُ،[1]

پس امکان دارد ما در حین قانون گذاری چیزی را حرام کنیم در حالی که در واقع حلال باشد و یا بالعکس.

بعلاوه ایات و روایاتی که می فرماید:

﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه﴾[2]

و یا ایه: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ‌ تُحَرِّمُ‌ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ﴾[3]

نشان می دهد نباید که چیزی را که حرام نیست حرام کرد در حالی که اگر ما قانون گذاری کنیم پیوسته این احتمال وجود دارد.

و از طرف دیگر سوال این است که آنچه که از ایات و روایات می فهمیم ما را از قوانین دیگر در ضمینه های دیگر (مثل قوانین راهنمایی و رانندگی و قوانین بین الملل و مدیریت شهری و ...) بی نیاز می کند؟ مثلا ایا می توان با توضیح المسائل همه جوانب زندگی را منظم کرد؟

که عده ای از این سوالات این طور جواب داده اند که ما وقتی قوانین را جعل می کنیم نمی گوییم حرام است و انتساب به خدا نمی دهیم و فقط می گوییم ممنوع است.

اما این سخن درست نیست چون ما فقط نمی گوییم ممنوع است بلکه می گوییم عدم رعایت ان جریمه و عقاب را در پی دارد مثلا این که خانه ای غیر قانونی ساخته شود ایا می توان ان را خراب کرد؟

و اگر گفته شود: منظور از قاعده عدم خلو واقعه از حکم واقعی است و ما چون علم به ان نداریم به احکام ظاهری عمل می کنیم؟

و این سخن هم درست نیست چون وقتی ما علم به واقع نداریم باید برائت جاری کنیم و یا قواعد احکام ظاهری دیگر رجوع کنیم نه این که برای خود قانون جعل کنیم پس این که ما علم به واقع نداریم دلیل جعل قانون نمی شود چون باید به احکام ظاهری رجوع کرد.

و به قواعد کلی دیگر مثل عسر و حرج و لاضرر و ... هم نمی توان تمسک کرد چون قبل از به وجود امدن ضرر یا حرج که لاحرج جاری نمی شود و بعد از این که حرج به وجود امد هم که راه چاره بسیار سخت است مثلا این که خیابانی یک طرفه باشد را قبل از به وجود امدن حرج که نمی شود یک طرفه کرد و بعد از ان هم اگر حرج امد به کدام طرف یک طرفه باید کرد؟ و اصلا تشخیص عسر و حرج نوعی است یا شخصی، و ملاک در تشخیص ان به عده کیست؟

پس سوال این است که ایا انسان حق قانون گذاری دارد؟

این سوالات و نظایر انها منشا ایجاد نظریه ای به نام منطقة الفراغ شده است که افرادی نظیر شهید صدر در کتاب اقتصادنا به ان پرداخته اند.

گرچه عده ای این نظریه را به قبل از شهید هم برگردانده اند نظیر مرحوم نایینی، که ایشان هم قوانین را به دو دسته منصوص و غیر منصوص تقسیم کرده اند که گفته است در قوانین غیر منصوص انسان حق قانون گذاری دراد و همچنین شیخ انصاری هم به این نکته متذکر شده اند.

اما فعلا به تاریخچه بحث کار نداریم و به کلام شهید می پردازیم گرچه این کلام ابهاماتی دارد اما فعلا به اصل این نظریه می پردازیم. جناب شهید صدر می گوید:

انسان ها دو نوع روابط دارند:

روابط ثابت و روابط متغیر

که روابط متغیر ممکن است در زمانهای متفاوت تغییر کند.

روابط ثابت همان چیزهایی است که شارع برای ان احکام ثابتی مشخص کرده اند مثل روابط پدر و فرزند و یا زن و شوهر و... که این روابط ثابت، احکام ثابت دارد.

و روابط متغیر، روابطی است که در بستر زمان تغییر می کند و یا ایجاد می شود و یا معدوم می شود. روابط متغیر مثل روابط انسان با طبیعت که براساس پیشرفت علم تاثیر انسان در طبیعت افزایش پیدا کرده است و روابطی خلق شده است که قبلا وجود نداشته است و شریعت برای این احکام متغیر حکمی جعل نکرده است.

مراد از شریعت: نه انچه است که در عصر پیامبر اتفاق افتاده است بلکه مراد نص تشریعی است که نص تشریعی هر گفته امام و معصوم نص تشریعی نیست بلکه قوانین ثابت را شریعت می گویم.

امام و پیامبر دو جنبه دارند: یکی به عنوان نبی و یکی به عنوان حاکم اسلامی، که اگر پیامبر به عنوان نبوت سخنی بگوید نص تشریعی است و اگر به عنوان حاکم اسلامی سخن بگویند گرچه این حق هم از طرف خدا هست اما این قوانین پیامبر برای اداره اجتماع به صورت قوانین موقت تدوین کند پس قوانینی که برای اداره کشور تدوین کرده است نص تشریعی نیست چون به عنوان دین جاوید جعل نشده است بلکه به عنوان این جعل شده که نظام زندگی را منظم کند و ربطی به دین جاوید ندارد.

پس نظریه منطقة الفراغ می گوید: این حق قانون گذاری برای پیامبر و امام و سپس نائب ان است که قوانینی را به صورت موقت جعل کند.

به عنوان مثال: انفال مال پیامبر و امام است اما پیامبر به عنوان حاکم اسلامی فرموده اند: (من احیا ارضا فهو له) این حکمی موقت بوده است چون مثلا در ان زمان امکان احیا زمین برای افراد کم بوده است اما امروزه که می توان با وسایل و ابزار الات زمین های زیادی را احیا کرد عمل به این حکم باعث نابودی همه منابع می شود چون اشخاص سرمایه دار همه منابع را احیا می کنند و منابع طبیعی از بین می رود.

پس در روابط متغیر شارع حکم ان را به عهده حاکم اسلامی (نه اشخاص ) نهاده است و خود حکمی جعل نکرد است و اگر هم کرده است اباحه اصلیه است. (گرچه این کلام ابهام دارد که ایا این ها مباحات هستند یا حکم دیگری دارند؟)

پس ما حق قانون گذاری داریم در جایی که شارع قانون نگذاشته است و این منطقه الفراع است اما در جایی که شارع برای روابط ثابت قانون گذاشته است ما حق قانون گذاری نداریم.

پس می توان گفت هم خدا و هم انسان حق قانون گذری دارند خدا در روابط ثابت و انسان در روابط متغیر حکم جعل می کنند.

البته در همان حوزه هایی که به عنوان منطقة الفراغ گفتیم قبل از تعیین حکم توسط حاکم اسلامی محکوم به اباحه است اما بعد از ایجاد قانون از طرف حاکم شرع در ان موضوع دیگر نمی شود ان قانون را نادیده گرفت.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo