درس خارج فقه استاد حمید درایتی
97/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ربا/ ادامه دیرکرد/ بررسی روایات
ادامه بررسی روایت اولنسبت به روایت اول، چند نکته قابل بررسی است.
نقل کلینی "انه لم یزدد علی راس ماله" دارد. اما نقل صدوق این بود "لا اری به باسا مالم یزد علی راس ماله" که گفتیم آقایان به مفهوم مخالف اخذ کردند. اما نقل کلینی مفهوم مخالف نداشت. مفهومی که بر اساس آن حرمت اضافه شدن راس المال در مطلق دین به ازاء مهلت اثبات شود. حال آیا بر اساس نقل کلینی میتوان چنین برداشتی کرد؟
بر اساس نقل کلینی استظهار می شود که "انه لم یزدد علی راس ماله"، تعلیلی است بر "لا اری به باسا". بر این پایه، حرمت جریمه دیرکرد اثبات میشود. علت "لا اری به باسا" عدم افزوده شدن به راس المال بود. پس اگر افزوده شود بر راس المال، مشکل دارد و باز هم حرمت استفاده میشود. البته دلالت نقل صدوق بر حرمت اظهر است.
قبلا اشاره کرده بودیم که می توان تسامحا مفهوم تعلیل را نوعی مفهوم دانست. همان انتفاء عند الانتفاء.
حال اگر نقل کلینی دلالت بر حرمت نمیکرد چه باید میکردیم؟ آنچه مرحوم کلینی در کافی نقل کرده گویا روایتی دیگر است. نقل صدوق روایت محمد بن مسلم از امام باقر است اما نقل کلینی روایت حلبی بود از امام صادق علیهما السلام بود. پس دو روایت است.
البته شیخ هر دو روایت را در قالب یک روایت نقل کرده است. شاید شیخ احساس کرده یک روایت است که حلبی و محمدبن مسلم هردو نقل کرده اند.
بررسی روایات عینهبرای تکمیل این بحث باید به روایات بیع عینه نیز مراجعه کرد. سال قبل مفصل بحث شد. اینک از جهت جریمه دیرکرد بررسی میکنیم. به این شکل که ابتدا روایات را میخوانیم و سپس نسبتش را با جریمه دیرکرد میسنجیم.
بیع عینه چیست؟خرید و فروش نسیئه و نقد است. میتواند دوطرفه باشد و یا سه طرفه باشد. عموما دوطرفه است. از من بخرد همان رابه خودم بفروشد. یا به شخص ثالث بفروشد.
در روایات عینه این است که شخصی بدهکار است و در سررسید پولی ندارد. به خاطر اینکه بتواند مهلت بگیرد، چنین بیعی انجام میدهد.
گونههای بیع عینه در روایاتدر این روایات چهار صورت تصویر شده است:
1- بدهکار از طلبکار جنس دیگری را نسیئه میخرد و همان را نقدا به طلبکار میفروشد به قیمتی کمتر از قیمت خرید و بدین وسیله مهلتی برای دین خود میگیرد.
بعنوان نمونه بدهکار یک میلیون تومان بدهی دارد. سپس کالایی را به شکل نسیئه به مبلغ یک میلیون و دویست از طلبکار میخرد. تا اینجا دو میلیون و دویست بدهکار گشته است. سپس همان کالا را به طلبکار میفروشد نقدا به یک میلیون تومان. در نتیجه یک میلیون و دویست بدهی باقی میماند. دیدیم که طلبکار که ابتدا یک میلیون طلب داشت، اینک یک میلیون و دویست طلب دارد. پس دویست تومان سود کرد. بدهکار هم برای بدهیاش مهلت گرفت.
روایت ذیل همین را میگوید:
23097- 1-مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع يَكُونُ لِي عَلَى الرَّجُلِ الدَّرَاهِمُ فَيَقُولُ بِعْنِي بَيْعاً أَقْضِكَ فَأَبِيعُهُ الْمَتَاعَ ثُمَّ أَشْتَرِيهِ مِنْهُ وَ أَقْبِضُ مَالِي قَالَ لَا بَأْسَ[1] .
به نظر میرسد همان صورت اول را بیان میکند. یعنی این کار را میکند تا مهلت بگیرد. معقول ترین وجهی که میشود بیان کرد برای روایت، بیع عینه است.
2- بدهکار به طلبکار جنسی را نقد میفروشد و نسیئه میخرد. یک میلیون بدهکار بودم یک میلیون هم گوشی را فروختم که با بدهی سر به سر شد. یک میلیون و دویست نسیئه همین گوشی را میخرم. پس دویست تومان سود داد.
3- من بدهکارم و پولی ندارم. شما هم با این پول میخواهی خرید کنی. برو خرید کن من پیش فروشنده ضامن تو میشوم. ضمان شرعی که همان انتقال بدهی است. شما یک بیع نسیه میکنی به قیمت بالاتر از مبلغ بدهی و من ذمه تو را بریء میکنم و در عوض نسبت به دین اولیه مهلت میگیرم.
4- من بدهکارم و پولی ندارم. شما یکی از جنس هایت را نسیه بفروش من در بازار نقد میفروشم به قیمت کمتر بعد بدهی خود را پرداخت میکنم.
مهم: در تمام این صورت ها بدهکار به نوعی از بدهی حال خود فرار کرد و زمان گرفت و نوعی خسارت نیز پرداخت کرد. یعنی بدهیاش افزایش پیدا کرد. قطعا باید اشتراط باشد به این شکل که من این معامله دوم را میکنم به شرطی که دین اول را مهلت بدهی.
روایت دوم23098- 2- وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِعَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ تَعَيَّنَ ثُمَّ حَلَّ دَيْنُهُ فَلَمْ يَجِدْ مَا يَقْضِي أَ يَتَعَيَّنُ مِنْ صَاحِبِهِ الَّذِي عَيَّنَهُ وَ يَقْضِيهِ قَالَ نَعَمْ[2] .
مشخص نیست که در معامله دوم این آقا خریدار است یا فروشنده. حضرت در هر صورت اجازه دادند.
روایت سوم23099- 3- وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لِي عَلَيْهِ مَالٌ وَ هُوَ مُعْسِرٌ فَاشْتَرَى بَيْعاً مِنْ رَجُلٍ إِلَى أَجَلٍ عَلَى أَنْ أَضْمَنَ ذَلِكَ عَنْهُ لِلرَّجُلِ وَ يَقْضِيَنِي الَّذِي لِي قَالَ لَا بَأْسَ[3] .
این همان صورت سوم است.
روایت چهارم23100- 4- وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ قَالَ: قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَيَّنْتُ رَجُلًا عِينَةً فَحَلَّتْ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ اقْضِنِي فَقَالَ لَيْسَ عِنْدِي فَعَيِّنِّي حَتَّى أَقْضِيَكَ فَقَالَ عَيِّنْهُ حَتَّى يَقْضِيَكَ[4] .
مشخص نیست که در معامله دوم این آقا خریدار است یا فروشنده. حضرت در هر صورت اجازه دادند.
روایت پنجم23101- 5- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ زَمِيلٌ لِعُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ- عَنْ رَجُلٍ تَعَيَّنَ عِينَةً إِلَى أَجَلٍ فَإِذَا جَاءَ الْأَجَلُ تَقَاضَاهُ فَيَقُولُ لَا وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي وَ لَكِنْ عَيِّنِّي أَيْضاً حَتَّى أَقْضِيَكَ قَالَ لَا بَأْسَ بِبَيْعِهِ[5] .