< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت

88/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

بالغين با غير بالغين فرق در حكم داشته باشند مثل اينكه ذراري و غير بالغ فقط سبي درباره‌ي اينها مثلا باشد. بالغين مثلا جايز يا لازم باشد قتلشان آيا تمييز بين بالغ و غير بالغ به چه مي‌شود. ظاهرا همان كه در غير حال حرب مميز است بالغ را از غير بالغ همان علامات متبع است. همان علامات ظنون معتبره هستند. و الا ممكن است آدم علم به خلاف داشته باشد پس بايد به قرائن و خصوصيات توجه كند تا بفهمد كه اين فرد علي العادة است يا بر خلاف عادت علامت از ذو العلامة منفك شده است.

ف‌ ( لو اشتبه الطفل بالبالغ اعتبر بالانبات ) كانه انبات مثلا ظاهرتر است از توي اين علامات. سن مخفي است و معلوم نيست. حتي اگر هم شناسنامه باشد شناسنامه هم ممكن است جعلي باشد. پس علامت مانعي ندارد كه بگوييم ظني است معتبر. اما هر ظن معتبر در صورت عدم علم به خلاف معتبر است و اگر خودش مدعي شد خصوصا اگر ادعا كند خلاف بلوغ را. قتل نمي‌شود درباره‌اش نه تخييرا و نه تعيينا. بعيد نيست اين شئ لايعلم الا من قبل خودش. خودش اعرف است به او. خصوصا اگر ادعاي بلوغ كند برخلاف آنچه كه از علامتها استفاده مي‌شود. انبات نشده مع ذلك او ادعاي بلوغ كرده. طفل گفته است من را بكشيد نكحت النساء خود طفل گفته. اعرف بنفسي. ممكن است. البته معلوم است آنچه كه بر له اسلام است اگر تخيير باشد آنچه بر له اسلام است آن اولي است و مقدم است بر همه چيز. آن چه كه قوت اسلام درش هست. شخصيتي كه بر نفع اسلام است. با اين كه كوچك است مي‌بينيم حرفهاي عجيب و غريب مي‌زند. او اگر در جيش مسلمانان باشد خيلي نافع است. نكشد او را بلكه استرقاق هم اگر درش منافعي براي اسلام هست استرقاق هم نكند بلكه آزادش كند.

للشعر الخشن علي العانة باللمس أو النظر البته به نحوي كه ضرورت اقتضاي جواز چيزهايي است كه لولا ضرورت جايز نبود

( فمن لم ينبت وجهل سنه ) ولم يحصل العلم بالبلوغ ولو من أمارات متعددة لم ينص الشارع عليها بالخصوص

( الحق بالذراري ) ذراري هر حكمي دارند اين هم همان حكم را دارد كه قتل در آنها نيست فقط ممكن است استرقاق باشد كه البته ذراري هم استرقاقش آسان نيست به جهت اينكه لازم دارد كسي اينها را تربيت كند غذا بهشان برساند مختلف است ذراري بعضي از آنها نزديك بالغ است بعضي خودشان ادعاي بلوغ مي‌كند و برله آنها مي‌شود قتل در آنها جايز مي‌شود يا واجب مي‌شود خصوصا اگرادعاي ماعليه بكند نه ما له.

بلا خلاف أجده في شئ من ذلك كما اعترف به بعضهم ، بل ولا إشكال ، ضرورة ثبوت البلوغ بالعلامة المزبورة التي اقتصر عليها هنا ، لغلبة عدم معرفة غيرها من السن حالا هم كه شناسنامه هست جعل شناسنامه پيش اهلش خيلي آسان است ونحوه غالبا ، وإلا فلا فرق بينها وبين غيرها من علامات البلوغ ، چون اين آشكارتر از هم بود آن علامت را تعبير كرده است به انبات

وإن لم يتحقق شئ منها البته نخير متحقق نشد چيزي با فحص و تحقيقات نفهميديم در اينها امارات بلوغ را يا اگر هم امارات بود معارض بود به امارات عدم بلوغ.

فالأصل العدم ، نخير بالغ نيست مضافا به اينكه قتل يك چيزي است كه خيلي محتاج به مثبت قوي هستند يك چيزي نيست كه آسان باشد مثل غير قتل حتي استرقاق هم به قتل نمي‌رسد لذا تدرء الحدود بالشبهات هرچه كه زيادتي مشقت و زيادتي عذاب است احتمال اينكه نباشد دارئ است. حدود و آنچه كه بالاتر از حدود است. مثلا پيدا كرده‌اند يك اشخاصي را كه چيزهايي بلدند يا دواهايي بخورند يا در محل انبات استعمال كنند كه انبات بشود در اينها و حال اينكه بلوغ نيست. نه اعتبار ندارد انبات مثل انبات جعلي است خيلي چيزها درمقابل واقعيتش يك راه جعلي دارد بايد ملتفت باشد كه مورد از آن موارد نباشد.

وفي المنتهي وغيره أن سعد بن معاذ حكم في بني قريظة بهذا وأجازه النبي صلي الله عليه وآله ، وفي خبر أبي البختري عن جعفر عن أبيه عليهم السلام قال : " قال : إن رسول الله صلي الله عليه وآله عرضهم يومئذ علي العانات ، فمن وجده أنبت قتله ، ومن لم يجده أنبت ألحقه بالذراري " . ولو ادعي الاحتلام وكان ممكنا في حقه قبل كما عن بعضهم التصريح به ، لعموم ما دل علي قبوله في غيره ، وتأمل فيه بعض الناس ، لكنه في غير محله ،

نعم قد يتأمل فيما عن بعضهم من التصريح بالقبول لو ادعي استعجال النبات بالدواء للشبهة الدارئة للقتل ، يعني شبهه دارئ قتل است دارئ حدود است. مثلا اعظم از آنها قتل است و بعضي‌ها هم قتل خيلي خيلي عجيب و غريب است از بالاي جبل به پايين انداختن از قتلهاي خيلي خيلي اشد است بر مقتول

وإن نفي عنه البأس بعض الأفاضل ، والله العالم . كانه خودش خيلي عالم به اين مطلب نيست عرض كرديم ادله‌ي لفظيه را اگر نگاه كنيم خيلي آسان نيست پيدا كردن خصوصا اگر معارض با چيزهاي ديگر باشد اما ارتكاز نخير. در ارتكاز هست كه آزاد باشند همه به نحوي كه به ضرر اسلام تمام نشود. و اگر چيزي به نفع اسلام است مقدم است بر همه چيزها. ما اين را به ارتكاز مدعي هستيم. مدعي هستيم كه متشرع عاقل امين در ارتكاز او هم همين است كه متشرع عاقل امين تا مي‌تواند ذو نفس حية كشته نشود و تا مي‌تواند اين را از قتل نجات بدهد به طوري كه به ضرر اسلام تمام نشود. مثل اينكه براي او مواظبي قرار دهند كه اگر حركت مشتبه در او ديد زود اعلام كند به رييس جيش كه كسي را بگذارد ملتف به اين باشد كه نكند كاري بر عليه دين.

( و ) كيف كان ف‌ ( الذكور البالغون يتعين عليهم القتل إن ) أسروا وقد ( كانت الحرب قائمة ) در حال حرب اگر اسير شد نه اينكه در غير حال حرب و در حال سكون و در حال تضع الحرب اوزارها آمد كسي را قاپيد از جيش آنها طوري كه شب بود و كسي نفميد جلوي او را بگيرد. ولم تضع أوزارها

بلا خلاف محقق در حال حرب يك چيزهاي جايز است كه در غير حال حرب جايز نيست.

معتد به أجده فيه وإن حكي عن الإسكافي أنه أطلق التخيير بين الاسترقاق والفداء بهم والمن عليهم ، ومقتضاه عدم القتل ، لكنه معلوم البطلان نصا وفتوي ، ففي خبر طلحة بن زيد المنجبر بما عرفت " سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : كان أبي يقول إن للحرب حكمين إذا كانت الحرب قائمة ولم يثخن أهلها ، فكل أسير أخذ في تلك الحال فإن الإمام فيه بالخيار إن شاء ضرب عنقه ، وإن شاء قطع يده ورجله من خلاف بغير حسم ، ثم يتركه يتشحط في دمه حتي يموت وهو قول الله عز وجل: " إنما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله ويسعون في الأرض فسادا أن يقتلوا أو يصلبوا أو تقطع أيديهم وأرجهلم من خلاف ، أو ينفوا من الأرض " الآية ، ألا تري أن المخير الذي خير الله تعالي الإمام عليه السلام علي شئ واحد وهو الكفر - كما في الكافي ، وفي بعض النسخ " القتل " وفي التهذيبين " الكل " - وليس هو علي أشياء مختلفة ،

فقلت لأبي عبد الله عليه السلام : قول الله عز وجل أو ينفوا من الأرض قال : ذلك الطلب أن تطلبه الخيل حتي يهرب فإن أخذته الخيل حكم عليه ببعض الأحكام التي وصفت لك ، والحكم الآخر إذا وضعت الحرب أوزارها وأثخن أهلها ، فكل أسير أخذ علي تلك الحال فكان في أيديهم فالإمام عليه السلام فيه بالخيار ، امام خودش باشد ما محتاج نيستيم. كه بگوييم خيار است يا متعين است بر او. بله آنها را كه تعيين مي‌كند به نيابت از او آنها را ممكن است بگوييم امام كه هركار بكند كارش مقبول است اين هم كه نايب امام است نگاه مي‌كنيم كه كارش موافق شرع باشد و مخالف شرع نباشد حتي موافق ادله باشد اما مخالف ارتكاز باشد تجنب كنيم از آن إن شاء من عليهم فأرسلهم ، وإن شاء فاداهم أنفسهم ، وإن شاء استعبدهم فصاروا عبيدا " واختلاف النسخ فيما سمعته من الحكم الذي لا مدخلية له فيما نحن فيه مع عدم وضوح معناه لا يقدح في دلالته علي المطلوب كما أن الاستشهاد فيه بالآية التي هي في المحارب المسلم المشتملة علي غير القتل كذلك أيضا ، مع احتمال كون المراد بذكرها التشبيه في الحكم في الجملة باعتبار كون الفرض من محاربي الله ورسوله وسعاة الفساد في الأرض ، ولعدم مشروعية الأسر قبل الاثخان ،

قال الله تعالي " ما كان لنبي أن يكون له أسري حتي يثخن في الأرض كار حرب را به آخر رساند تريدون عرض الدنيا والله يريد الآخرة ، والله عزيز حكيم . لولا كتاب من الله سبق لمسكم فيا أخذتم عذاب عظيم . هر اسري كه به غير قانون شرع باشد معذب مي‌شود آخر درش وخفيف‌ترين عذابها اين است كه در دنيا باشد اما عذاب اخرتي شدتش و طولش مما لايطاق است فكلوا مما غنمتم حلالا طيبا واتقوا الله ، إن الله غفور رحيم "

وقال تعالي أيضا : " فإذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب حتي إذا أثخنتموهم فشدوا الوثاق فأما منا بعد وإما فداء حتي تضع الحرب أوزارها " وفي كنز العرفان شايد آيات الاحكام اردبيلي باشد المنقول عن أهل البيت عليهم السلام أن الأسير إن أخذ والحرب قائمة تعين قتله إما بضرب عنقه أو قطع يديه ورجليه ويترك حتي ينزف ويموت ، البته نه آن اسيري كه نگاه داشتنش بر له اسلام تمام مي‌شود مثل اسيرهايي كه بگويند افتح لكم حصن الكذايي. اين حرام است كشتنش و واجب است آن حصن را فتح كردن ولو اينطور. يك نفر اهل خبره بگويد من شما را راهنمايي مي‌كنم ولو اينكه شما هنوز عمل نكرديد و هنوز فتح برايتان نشده است. همين راه را نشان داد قتلش حرام است. قوت اسلام را شما مانع شديد. ضعف اسلام را شما سبب شديد اينطوري كه ما مي‌گوييم مثلا شافعيه هم با همين موافق‌اند. هرجا كه بالخصوص عملي يا قولي بود مقدم است بر عمومات. در خصوص بدر چيزهايي شد كه در ساير عمومات آن چيزها نيست. مخصوصا واقعه‌ي بدر يك حجتي است عمليه كه اينها از آن مفسدهاي نمره‌ي اول. بله وقتي كه اثخان شدند همه افتاده‌اند يا مرده‌اند يا مشرف به موت‌اند آن وقت اين احكام را بدهيد كه ديگران بايد اسير شوند يا بلكه در آنها كساني هستند كه بايد كشته شود. به حسب ظاهر آن كه مفسد است و برعليه اسلام كار مي‌كند و از او معلوم است اين مطلب. نمي‌شود از كشتن او دست بردارد انسان. در مبادي عاليه معقول نيست مجازفت. بگويد جزافا او را بكشيد ديگر سؤال نكنيد كه چرا بكشيد اين بخاطر اين است كه مجازفت در مبادي عاليه نيست فضلا از مبدأ اعلي. بكشيد فلان كس را . چيزي هست كه نمي‌شود علت را رييس نمي‌شود ذكر كند كه همه بفهمد كه كسي كه اين كاره شد ما او را مي‌كشيم. قهرا بايد آن رييس با واحد واحد خواصشان ملاقات كند و از آنها بپرسد كه علت امر به كشتن فلان كس چه بود كه بتواند اگر ظاهر شد بر كفار بتواند بگويد من چنين حرفي نزدم. چون با واحد واحد ملاقات كرد با جماعت ملاقات نكرد اين هم هست. مجازفت ولايت فقيه درجايي است كه به اعداء و دشمنان نمي‌تواند بگويد كه چرا ما كشتيم فلان كس را. فقط خواصش مي‌دانند با خواص هم جمعا نبايد ملاقات كند واحد واحد بايد ملاقات كند. كه اگر ديد به جايي رسيد كه مي‌خواهند كفار بدانند ما فلاني را كشته‌ايم و براي چه كشته‌ايم اين مطلب بر عليه اسلام تمام مي‌شود بعد محافظه كاري مي‌كنند و نمي‌گذارند آن طور بشود.

وإن أخذ بعد انقضاء الحرب تخير الإمام عليه السلام بين المن والفداء والاسترقاق ولا يجوز القتل ، ولو حصل منه الاسلام في الحالين منع القتل خاصة ولعله يرجع إليه ما قيل من أن في الآية تقديما وتأخيرا ، تقديره فضرب الرقاب حتي تضع الحرب أوزارها ، ثم قال : حتي إذا أثخنتموهم فشدوا الوثاق فإما منا وإما فداء ، وهو أولي مما عن الشافعية من أن الإمام مخير مطلقا بين القتل والمن والفداء والاسترقاق ، بل وما عن الحنفية من تخيير الإمام بين القتل والاسترقاق ، قيل فعلي قولهم الآية منسوخة أو مخصصة بواقعة بدر ، وظاهر الآية قريب من مذهب الشافعية ، وفيه أن الآية ظاهرة في منع القتل بعد الاثخان والأسر ، لقوله تعالي : " فإما منا بعد وإما فداء " بل ظاهرها عدم الاسترقاق ولكن ثبت بالسنة وربما قيل إن الأسر كان محرما بقوله : " ما كان لنبي " ثم نسخ بهذه الآية ، ولعل تنزيل تلك علي الأسر قبل الاثخان أولي من ذلك ، كما أن الظاهر توجيه اللوم فيها علي من أشار علي النبي صلي الله عليه وآله بالفداء في السبعين أسيرا يوم بدر الذين كان أسرهم قبل الاثخان ، ثم تاب الله عليهم ، ويمكن أن يراد بعدم الاثخان فيها أنه قبل أن يقوي الاسلام لقلة المسلمين يومئذ لا عدم الاثخان في المحاربة المخصوصة التي هي محل البحث ، ولكن علي كل حال فيها إشعار بعدم جواز الأسر قبل الاثخان ، والله العالم .

وكيف كان فالحكم المزبور مقيد ب‌ ( ما لم يسلموا بله، حالا چيزي كه هست قبل الفتح بعد الفتح. الاسلام يهدم ما قبله ما عرض كرديم ارتكاز مي‌گويد اسلام حقيقي بر همه چيز مقدم است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo