درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت
87/11/23
بسم الله الرحمن الرحیم
( ولو أسره المسلمون ) لم يزل الأمان علي ماله ، اگر بعد از امان و تأمين اسير گرفته شد. حال كه اسير شد امان از بين ميرود؟ بله خودش ميرود بدست امام يا بيتالمال يا هرجا كه هست. خود اين اسير مالكش نميشود مگر اندازهاي كه همهي مسلمانان مالكش هستند.
لكن لا يخلو وقتي خودش اسير شد إما أن يمن عليه الإمام عليه السلام أو يفاديه أو يقتله أو يسترقه ، يا ميبخشد او را آزادش ميكند. يمن عليه اما منا او فداء. فدائي خودش از بيتالمال يا مال خودش ميدهد و او را آزاد ميكند يا اينكه نخير مستحق قتل ميداند. در اين صورتها مال مال او ميشود زيرا مال يك اقتضايي دارد امان راجع به او و خودش هم يك اقتضايي دارد. اقتضاي امان در خودش زائل ميشود تا ببينيم امام يا نايب خاص امام چه ميكند. اگر هم كشته شد مستحق كشتن بود ببينيم وارث غير حربي دارد يا نه؟ مال اوست اگر نشد باز هم مال امام است.
ففي الأولين يرد ماله إليه ، وفي الثالث يكون ماله للإمام عليه السلام اگر مقتول شد إذا لم له وارث إلا الحربي علي حسب ما عرفت ، وفي الرابع كه استرقاقش كرد الذي أشار إليه المصنف بقوله : ( فإن استرق ملك ماله تبعا لرقبته ) اگر مسترق شدخودش ديگر تا امام چه كند با او؟ ميفرمايد اگر استرقاق شد خودش از امان ديگر خارج است اما ملك ماله تبعا لرقبته يعني همين ملك مال تابع ملك رقبه ميشود نه اينكه مالك مال تابع مالك رقبه ميشود. اگر ملك تابع رقبه شد اگر تبعيت در ملك شد نه در مالك. تبعيت درملك معنايش چيست؟ معنايش اين است كه از همان اول اين هجوم اين ايجاف ايجاف يعني اخافه و سرعت سير و تند رفتن و اينها از مسلمانها به همهي اينها شده بود به همهي اين كفار شده بود. ايجاب شده ركاب هم موضع رجل سواره است. همهي اينها به يك هجوم مسلمانها و حمله مسلمانها همهي اينها مالك مال كيست؟ مالك رقبه. چرا براي اينكه مالش و اينها به يك هجوم و به يك ايجاف اسير گرفته شدهاند. آنوقت امام ببيند چكار ميكند؟ اما اگر تبعيت در مالك باشد. مالك رقبه همانهايي هستند كه مالك اسرا هستند امام و غير امام و بيتالمال. اما مالك مال خود رقبه است علي الفرض تبعيت درمالك است اگر همه داخل در محاربه حساب شوند و به يك هجوم همه اسير گرفته شده باشد مال و صاحب مال همهي اينها به اين ايجاف و به اين اخافه و به اين هجوم اسير شدهاند و در اسارت واقع شدهاند پس مالك رقبه و مالك مال همهي اينها به اين ايجاف اسير شدهاند همهي اينها، مملوك آنهايي هستند كه مالك اسرا هستند اما اگر نه، تبعيت در مالك باشد. مالك رقبه مالك اسرا است. مالك مال خود رقبه است. همهي اينها به يك ايجاف اگر به اسارت گرفته شده بود خوب بله يكي است مطلب. تبعيت در ملك است اما اگر نه، به نحو تبعا لرقبته يعني رقبه مالك مال است و خود رقبه هم مملوك مالك اسرا است. تقريبا اينها دو مالكاند. آن مالك كه مالك رقبه بود امانش زائل ميشود. امام چه كند با اينها يا نايب خاص امام چه كند با اينها. تقريبا يك چيزاند اينها. اما اگر نه، تبعيت در مالك باشد به اين هجمه و به اين اخافه رقبه شد مال مالك اسرا. مال مالكش كيست؟ مال ايجاف خاصي ندارد خيل و ركابي ندارد. اگر دو تا يكي بودند به يك ايجاف و به يك اخافه همه ميشد مال مالك اسرا. اما الان دوتا هستند. مالك رقبه بيتالمال و امام و غيره هستند اما مالك مال نخير. تبعيت درمالك است مالك مال رقبه است خوب آيا رقبه يك ايجاف مخصوصي دارد نسبت به مال. يك حمله و هجوم و يك اخافه بالخصوص به مال دارد؟ مايصدم عليهم بخيل و لاركاب. پس اين امانش محفوظ ميماند چون چيزي نيست كه آن ذمه و آن زمام از دست بيتالمال و فلان و اينها خارج شود. يك ايجاف مخصوص و يك اخافه مخصوصي ندارد. تبعيت اگر در مالك باشد امان مال ساقط نميشود. آن هم اگر ساقط نشد. آنوقت استرقاق شد آن استرقاق به عين مال كاري ندارد زيرا به ايجاف مسلمانها اين گرفته نشده است خود رقبه بالنسبه به مال ايجاف مخصوصي ندارد اخافه مخصوصي ندارد. سواره و پياده درش فرقي نميكند. ولو عرض كرده بوديم كه كار به اينجا كه رسيد كه زمام و امان در مال چكار بكند، اگر مالش را ازش بگيرند همان حكم تمثيل را دارد. لخت و عور او را بياورند اصلا چنين چيزي جايز نيست. لحيهاش را نتف كنند كما اينكه در بصره كردند. زمان اينكه خانم راكب بود. نتف كردند لحيهاش را. حكم تمثيل را دارد. خودش ديگر احتياجي به ثابت شدن زمام ندارد. اصلا خودش ثابت است مطلقا. نه، حق ندارد كسي تمثيل كند به كافري حي يا ميت در دارالاسلام يا دارالحرب.
(فإن استرق ملك ماله تبعا لرقبته) تبعيت درملك، خوب بله به يك هجوم همهي اينها گرفته شده است. مالك اسرا هركه هست مالك مال هم همان هست. لكن عرض كردم مال چيزي نيست كه احتياج به امان داشته باشد. حرمت تمثيل ميگويد لخت و عورش نكنيد. تابستاني زمستاني همهي اينها بايد محفوظ باشد. هيچگاه نميتواند انسان به كلب عقور. ولو يقين داريم كه امام ميكشد او را. نخير امام هم تمثيل نميكند براي محافظهكاري براي مسلمانان كه آنها هم نيايند مقابله به مثل كنند و تمثيل كنند. بلكه اگر آنها هم تمثيل كردند اينها نبايد از حق خارج شوند و نبايد تمثيل كنند.
كما في القواعد مع زيادة ولا يختص به من خصه الإمام برقبته ، بل للإمام عليه السلام وإن أعتق ، وفي المنتهي " وإن استرقه زال ملكه عنه مثلا مملوك لايملك شيئا وإن استرقه زال ملك المال عنه چرا؟ مثل مال است مال اسراست. لأن المملوك لا يملك شيئا وصار فيئا ، قواعد هم همين مطلب را ذكر كرده است و يك زيادتي هم دارد كما في القواعد مع زيادة ولا يختص به من خصه الإمام برقبته آخر اسير كه شد در اسرا هم خود امام هم يك حصهاي را مالك است مثل سايرين. خوب حالا علي الفرض مالك رقبه مالك اسرا است و مالك مال اگر تبعيت در ملك باشد باز هم مالك اسرا است اما اگر تبعيت درمالك باشد نخير، مالك رقبه مالك اسرا است اما مالك مال خود رقبه است. رقبه نسبت به مال يك ايجافي يك اخافهاي يك سرعت سيري شدتي نسبت به مال ندارد و قهرا مثل خود آن امان ازش ساقط ميشود؟ مثل خود رقبه يا اينكه نخير امانش محفوظ است اگر مال كه مالكش رقبه است رقبه كه شد مملوك مالك اسرا. مال مملوك مالك اسرا نيست مال مملوك رقبه است. امان نسبت به مال محفوظ است به غير آن جهتي كه عرض كرديم امان مال محفوظ است و امانش زائل نميشود. تبعيت در ملك نيست تبعيت در مالك است علي الفرض. مال مال كه ميشود؟ مال رقبه ميشود. آنوقت وارثش كيست؟ اگر حربي است مالك نميشود اگر وارث غير حربي دارد مالك مال ميشود به عقيدهي ايشان. و ان اعتق. اگر آزاد هم شد به عتق امانش زائل نميشود زيرا فرض كرديم رقبه مالك مال است. امانش به قتلش زائل شد اما مال ديگر به قتل او امانش زائل نميشود. بله اگر گفتيم رقبه مملوك مالك اسرا شد او ديگر نميشود مالك مال شود زيرا مملوك لايملك شيئا. اين يك مطلب ديگري است. خودش مملوك مالك اسرا است آنوقت خودش مالك مال خودش است؟ لايملك شيئا صار فيئا. اين هم مربوط به امام ميشود.
وإن أعتق عتق اگر شد ملكش زائل نميشود اگر مالك بوده است. بعد ذلك لم يرد إليه ، نخير، گفتيم مملوك مالك نميشود، پس ملك كيست؟ عتق هم كه بشود كه باز هم از ملكيت مالك واقعياش زائل نميشود. اگر مطالبه هم كرد به او داده نميشود لان المملوك لايملك شيئا. اگر همه را يك كاسه بگوييم مسلمان استرقاق كرده است. همه به يك هجوم مسلمانها همهي اينها مملوك مالك اسرا ميشود. اما علي الفرض اين طور نيست اين اسر در رقبه تأثير كرد اما در مال رقبه امان محفوظ است نميتواند اسر در او تأثير كند. خود چه كند؟ خود رقبه مالك اين باشد؟ كه تبعيت در مالك باشد اين هم كه مملوك لايملك شيئا. پس اين چيست؟ اين هم مربوط به انفال است و بعدا مال امام ميشود. خودش مستقلا مربوط به امام ميشود نه به تبعيت ملك مال امام ميشود.
وكذا لو مات لم يرد علي ورثته سواء كانوا مسلمين أو كفارا ، نخير چون لانه لميترك شيئا يعني لميترك شيئا مملوكا لأنه لم يترك شيئا " وفي المسالك التصريح بكون ماله فيئا للإمام عليه السلام نحو ما سمعته من القواعد ، قال " فقول المصنف ملك ماله تبعا أراد به التبعية في الملك لا في المالك ، فلا يستحقه مسترقه ، لأنه مال لم يوجف عليه بخيل ولا ركاب ، اين اختصاص به ايجاف خاص و ركاب خاص ندارد ولو أعتق بعد ذلك لم يعد عليه ، أما لو من عليه عاد إليه " بله اگر من شد ممكن است بگوييم به اينكه البته روي غير مبنايي كه عرض كرديم.
قلت : ظاهرهم بناء المسألة علي مسألة مالكية العبد وعدمها ، وأنه لا فرق في ذلك بين الابتداء والاستدامة ، اگر گفتيم مالك ميشود فيالجمله، ابتدائا استدامتا فرق ميكند. نميشود فيالجمله ابتدائا استدامتا نميشود.
فيتجه حينئذ بناء علي القول بها كما هو ظاهر المصنف فيما يأتي إنشاء الله ولو لاستدامة بقاء المال علي ملكيته ، ولكن يثبت سلطان المولي عليه بواسطة ثبوت سلطانه علي المالك ، فيصح له جميع التصرفات فيه ، بخلاف العبد فإنه محجور عليه للآية ولثبوت حق المولي في المال ولو علي الوجه المزبور ، فلا يصح تصرفه في شئ منه
وحينئذ فبقاء عبارة المصنف علي ظاهرها من التبعية في المالك حينئذ أولي ، بگوييم تابع مالك است نه بگوييم تابع ملك است. پس قهرا خودش به مالكيتش ينال مال را . حال آنكه خودش مملوك است چطور ينال ملك را.
بل الظاهر ذلك أيضا في غير المال المزبور من أمواله التي في دار الحرب ، پيش خودش باشد يا در دارالحرب باشد فرقي نميكند اگر گفتيم مالك است مالك است اگر گفتيم مالك نيست استدامتا و ابتدا فرقي نميكند. كل علي مولاه لايملك شيئا ظاهرا اقتضا ميكند فرقي بين ابتدايي و بقايي نيست. و اگر آن راهي كه عرض كرديم بود. نه، اين مالي نيست كه ينتقل الي شخص و يملكه شخص. آيا كسي مالك لحيهي خودش هست و قهرا در ملكش نميشود تصرف كرد يا اينكه لحيه چيزي نيست كه در ملك كسي باشد حتي كلب عقور. نميشود چيزهايي كه زينت او هست آنها را انسان سلب كند. با اينكه خودش را بايد بكشد. واجب است كشتن كلب عقور اما حرام است ازاله زينت خاصهي هر حيواني. انسان يا غير انسان در دارالحرب يا در دار الاسلام. فعلي هذا بايد بگوييم آيا خود امام هم اگر ملك اسرا شد خود امام هم از حقوق به خود امام هم چيزي ميرسد او هم مثل ديگران فيالجمله مالك است . بگوييم از مال امام كه مالك رقبه هست في الجمله به اندازهي حقش بگوييم اين از مال امام آن مقداري كه مال امام است ميشود مال خود مالك اسير. مالك اسرا تبعيض ميشود و تجزئه ميشود به آحاد و افرادي كه از جملهي شان امام است از اين مال امام مستحق است رقبه كه مال او باشد از مال امام و مختص به اين مال باشد. لايختص به ما للامام من الحصه.
عرض كرديم مال زينت است و مالك ندارد ولو مالكش واجب القتل باشد. زينت محرم الازاله است هرچه باشد. پس در اينجا چه بايد بگوييم. بگوييم همان ايجاف خيل به كفار اخافه و شدت سيرشان اقتضا ميكند به يك چيز. لكن درست است يك چيز لكن در اين يك چيز مال است و توي اين مال ثياب و زينت است. آنها خارج از اين مطالب است آنها مستقلا محرم الازاله هستند. بله يك چيزهايي كه خارج از زينت اين باشد مثلا چيزي براي تجارت در دارالحرب يا در دارالاسلام دارد آن را ممكن است به حمله واحده مملوك مالك اسرا باشد و الا مملوك رقبه است. مملوك رقبه است كه آخر رقبه كه مالك نميشود. ميگوييم اگر اينطور بنا گذاشتيم كه رقبه مالك نميشود نه بقاء و نه حدوثا و ابتدائا البته ميشود فئ و مال امام است.