< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت مرحوم آیت الله بهجت

87/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

خبر حسين بن صالح اين است و قال عليه السلام أيضا في خبر الحسين بن صالح "من فر من رجلين في القتال في الزحف فقد فر، و من فر من ثلاثة في القتال فلم يفر" به جهت اينکه تا ضِعف، حق ندارد برگردد و وعده صادق در اين است که غلبه با مسلمين است. پس قهرا به حسب ظاهر اطلاقش هردو صورت را مي‌گيرد که اصلا مقاتله در کثرت نباشد. در آخر کار دو نفر از آنها مانده و يکنفر از مسلمانان، خير، حق ندارد فرار کند اما اگر سه نفر از کفار مانده‌اند و يک نفر از مسلمانان در اينجا فرار جايز است. يعني کسي نمي‌تواند بگويد اين به ضِعف برسد يا نرسد فقط منحصر به جيش کثيري با جيش کثيري است.

بل قد يقال إن مقتضي الاطلاق عدم الفرق في ذلك بين القسم الأول من الجهاد والثاني ، أي الذي يدهم المسلمين فيه عدو يخشي منه علي شعار الاسلام ، كما جزم به بعض الأفاضل ، إلا أنه قد يناقش بأن المنساق من النص والفتوي الأول خصوصا مع ذكرهم له في أحكامه فيبقي الثاني علي مقتضي الأصل ، ولكن مع ذلك الأول أحوط مع عدم ظن العطب . وكيف كان فالمراد حرمة الفرار من الحرب والهرب منها ، وهو المكني عنه بتولية الدبر دون غير ذلك ، و لذا قال المصنف كغيره من الأصحاب: (إلا لمتحرف) للقتال که تحرفش به نفع اسلام باشد ولو به اينکه لباس جنگش را اصلاح کند يا درعش را اصلاح کند. کارش براي اينکه قتال احسن و اتقن و محکم‌تر باشد

كقول الله تعالي شأنه: " إلا متحرفا لقتال " أي لا يكون للفرار بل لحصانة الموضع ، و ربما قيل هو الكر بعد الفر، ولعله هو أحد أفراد المتحرف، فإنه الميل إلي حرف أي طرف، و منه التحرف في طلب الرزق، و هو الميل إلي جهة يظن الرزق فيها، فيراد حينئذ مطلق المتحرف للقتال (كطالب السعة ) اگر آنجا برويم جا مهياتر است و در اين فشار ضيق نيستم و آنجا اوسع است.

كما في القواعد والتذكرة والمسالك وغيرها ، ليكون أمكن له في القتال به هر حال اينکه هرب از کبائر است غير از کسي است که متحرف است و تحرفش به نفع قتال تمام مي‌شود. من المكان الضيق المفروض كونه فيه (أو المراد المياه) آنجا اگر باشيم آب بيشتر است و مي‌توانند با آب باشند.

كما في القواعد و التحرير و التنقيح و التذكرة و المسالك و غيرها، دفعا لعطشه المانع له القتال (أو استدبار الشمس) روبروي آفتاب نرويم که ابدانمان گرم شود. اين بهتر از اين است که مقابل آفتاب باشيم و گرما ما را خسته کند.

كما في القواعد و التحرير و التذكرة و التنقيح والروضة و غيرها، لأنه أولي من القتال مقابلا لها ( أو تسوية لامته ) كما في القواعد والتنقيح والروضة والمسالك وغيرها ، أي درعه، اگر کسي نمي‌خواهد قتال کند درع چه مي‌خواهد بکند وغير ذلك مما هو نوع تحرف للقتال ، كنزع شئ ولبسه المصرح به في الدروس والقواعد والمسالك ، لباس محکمتر و بهتري بپوشد والارتفاع عن هابط بالاي ديوار برود والاستناد إلي جبل اينها فرار نيست بلکه محکم‌ کردن کار مقاتلين است

المصرح بهما في التذكرة والتحرير إلي غير من ذلك المصالح التي لا يعد مع ملاحظتها فرارا وهربا ( أو متحيزا ) أي مائلا ( إلي ) حيز ( فئة ) أي جماعة من الناس منقطعة عن غيرها ( قليلة كانت أو كثيرة ) علي اي حال محتاج به يک ضميمه‌ي طايفه‌اي که کم است باشد. هماني که دارند هستند ولي اين مقدار هم زيادتر مي‌شود. لازم نيست که آنها اکثر از اينها باشند.

كما في التحرير والإرشاد والقواعد والروضة وغيرها ، بل هو ظاهر الآية والنافع والتبصرة واللمعة والدروس بل لا فرق بين كونها قريبة أو بعيدة در صورتي که بعيد طوري نباشد که از اينکه اينقدر مسافت رفتن به نفع قتال بيفزايد. خير، لازم نيست که بگوييم مطلق بُعد و فلان مسافت رفتن تحرف للقتال نيست. شايد هم باشد. بله يک جماعتي که ضعفا و بيچاره هستند و از آنها کاري بر نمي‌آيد بگوييم. متحيز الي فئة مي‌شود؟ آنها خودشان به اينها محتاج‌اند. در مقابلشان دشمن به قصد هلاک اينها هستند. اما آنها غايت کارشان اين است که خودشان هلاک نشوند و خودشان بيچاره نشوند. بايد فئة صالحة للاستنجاد باشد ولو بالانضمام به همين‌ها.

بحيث لا يصدق معها الفرار من الحرب كما صرح به جماعة ، وعليه ينزل إطلاق أخري ، ودعوي أن مطلق البعد مخل بالمقصود ومبطل لصورة الجهاد كما احتمله في الإيضاح واضحة المنع . نعم الظاهر اعتبار كون الفئة صالحة للاستنجاد ولو بالانضمام كما صرح به الفاضل والكركي وثاني الشهيدين والمقداد ، بل لعله المراد من إطلاق المصنف بايد به نفع قتال مسلمين باشد متحيزا الي فئة اين است. نه اينکه صدق کند که رفته است پيش شعيب ولي آنها بيچاره‌ها محتاج به اينها هستند نه اينکه بتوانند قوت اينها باشند.

والنافع والتبصرة والإرشاد والتحرير والدروس واللمعة ضرورة انسياق المدخلية في القتال من المستثني في الآية، إذ لو فرض كون الفئة غير صالحة لكونهم مرضي أو زمني أو غير ذلك مما لا غني به عنه لم تكن فائدة في التحيز إليها بالفرار الذي فيه قوة للعدو وضعف و وهن للمسلمين ، لكن الظاهر عدم اعتبار رجاء حصول الظفر بها، اين هم مثل سابقش است مثل همان است که الآن دارند. اگر مسوغي دارند که اينها بجنگند براي جنگيدن باشند. آنهايي هم که استنجاد آنها مي‌کنند آنها هم همينطور. اما اينکه تحريف الي فئة باشد نه ديگر آن ديگر غالب است مثل اينها است احتمال غلبه و فلان هست و يقين به غلبه نيست. مطلوب نيست.

بل يكفي رجاء النفع والدفع وقوة القلب وكمال القتال و نحو ذلك، بايد طوري باشد که اگر تحيز به آنها نکند عاجز است از اين مقاومت با اينها در قتال. نه ندارد اطلاق دارد. همينقدر بر نفع اينها ولو نفع معنوي قوت قلب اينها باشد

كما أن الظاهر عدم اعتبار إشعار المتحيز عجزا محوجا إلي الاستنجاد لاطلاق الآية ، فيكفي حينئذ في جوازه كونه أتم في القتال أو غير ذلك مما له مدخلية كما صرح به في التذكرة خلافا لبعض الشافعية، که آنها گفته‌اند بايد در صورتي که احتياج داشته باشد و همچنين بفهمد که اگر بماند عاجز است.

نعم قد يقال بعدم جواز التحيز إلي الفئة إذا كان فيه انكسار للمسلمين واستظهار للعدو ، هذا ، فرض کنيد که آن دشمنان قوت مي‌گيرند اگر همين مقدار که اينها از آنها دور شوند اگر به آنجاها رسيد آنجا هم ببيند بايد يک جاي ديگر برود يا جاي دوم را هم ضميمه کند. در صورتي که مجموع تحيزين ضَعفي براي جيش اسلام ندارد.

وفي المسالك " ولو وصل إلي الفئة في زمان لم يخرج به عن كونه مقاتلا فبدا له الانتقال إلي أخري جاز بشرط أن لا يخرج بمجموع التحيزين عن الوصف ، لا بكل واحد علي انفراده مع اتصال الانتقال، أما لو طرء بعد الانتقال معها اعتبر كل واحدة " ولا يخلو من تأمل، علي اي حال، آن به آن، بايد ملاحظه کند که آيا فرار فعلا انفع است به آن جهتي که دارد به سوي آن فرار مي‌کند يا ثبات انفع است.

والمدار علي صدق عدم الفرار والهرب بالتحيز المفروض إلي فئة من غير فرق بين الفئات . وفي التذكرة والمتحيز إلي فئة بعيدة لا يشارك الغانمين في غنيمة فارق قبل اغتنامها ،  و الا بعد از اغتنام آنها اگر مشغول فرار است او شريک نيست. ولو فرارش جايز است يا راجح است يا واجب است. زيرا مي‌خواهد بعد قوي شود. خوب تا مادامي که قوي نشده است اين کار جايز است يا راجح است يا واجب است. اما از اغتنام ديگر دور است و در همان حال ديگر نمي‌شود مغتنم باشد. بله وقتي که اغتنام شروع شد از زماني که محل اغتنام باقي مانده است از آن زمان با غانمين شريک مي‌شود.

ولو فارق بعد غنيمة البعض شارك فيه دون الباقي بله بگوييم اگر رفته براي تقويت جند مسلمين مادام دارد مي‌رود بعضي مشغول اغتنام شده‌اند. اين تقريبا مي‌شود گفت محارب است. اين سيري که اين کرده است مي‌خواهد جيش را تقويت کند آن وقت ما بگوييم از اغتنام دور است چون در زماني است که اغتنام تمام شده است؟ نه او هم محارب است و للقتال دارد مي‌رود معلوم است که مي‌خواهد يک جمعيت ديگري و بهتري را ضميمه‌ي خودش کند. آن وقت بگوييم اينها از غنائم چون حالا اغتنام نيست و گذشته است يا اينکه بعضي‌ها اغتنام کرده‌اند و بعضي ها نکرده‌اند. به حسب ظاهر مي‌شود بگوييم کساني که براي همين کار زحمت کشيده‌اند اينها هم در اغتنام شريک‌اند مگر اينکه بگوييم مشکل است حساب کردن اينها و تحيزات در اينجا زياد است اينها را شماره کردن و ضميمه کردن در قسمت غنائم حرج است. چه تحيز به فئة چه تحيز به فئات باشد بايد بر نفع قتال مسلمين باشد فرقي نمي‌کند و هر حکمي که تحيز الي فئة دارد تحيز الي فئات هم دارد بعضي از شافعيه نسبت مي‌دهد که اين هم داخل در نصر جند اسلام‌اند اگر در حال فرار است آنها هم در حال اغتنام هستند. نه بعيد نيست که بگوييم اينها هم شريکند.

 أما لو تحيز إلي فئة قريبة فإنه يشارك الغانمين في المغنوم بعد مفارقته وهو أحد وجهي الشافعية لأنه لا تفوت نصرته والاستنجاد به ، فهو كالسرية تشارك جند الإمام (ع) فيما يغنمون ، وإنما يسقط الانهزام الحق إذا اتفق قبل القسمة ، أما إذا غنموا شيئا واقتسموه ثم انهزم بعضهم لم يسترد منه ما أخذ " وهو جيد لكن أوله لا يخلو من نظر، انهزام مشکل است بعد از اقتسام است. تا زمان اقتسام با غانمين شريک بوده است. از حالا انهزامي مي‌خواهد شود. از حالا به بعد اگر اغتنامي شد شريک است با آنها. اگر انهزامي شد شريک نيست با آنها. به جهت اينکه انهزام شده است، ديگر مانع از لوازم مقاتله‌ سابقه نيست. بله مانع است از اينکه شريک باشد با غانمين في ما يأتي. اگر متحيز شد به سوي فئه‌اي آن فئه هم متحيز به فئه ديگري هستند اگر طوري است که تحيز او به مجموع فئات محقق مي‌شود همه شريکند در اغتنام بعد از مجموع اين تحيزات و انحرافات. بله اگر خيال مي‌کرد اگر تحيز کند قتالش نافع مي‌شود يا انفع مي‌شود اما وقتي تحيز کرد فهميد که اينها اصلا قابل استنجاد نبودند و اضعف از آن هستند که انسان به آنها متقوي شود. هرچه بعد از اين ضميمه است و ضميمه بعد از اغتنام بوده است فايده در شراکت ندارد. قبل از اغتنام بوده است اما احتياجي به اين تحيز نداشته‌اند اينها خودشان ضعيفتر بوده‌اند.

و لو تحيز إلي فئة و في الأثناء قد تحيزت هي إلي أخري تحيز معها إذا لم يصدق الفرار و الهرب، و إلا وجب الثبات، و الأولي تحقق ما عزم عليه من القتال بالتحيز إلي الفئة، لأنه الظاهر من الآية، فلايكفي حينئذ عزمه من دون تحقق عزم الفئة التي يتحيز إليها، و يحتمل الاكتفاء بعزمه الذي رخص له الانصراف. و علي كل حال فقد صرح الفاضل و ثاني الشهيدين و غيرهما بأن ذلك كله للمختار، أما المضطر كمن عرض له مرض أو نفذ سلاحه فإنه يجوز له الانصراف، و هو كذلك مع الضرورة التي يسقط معها التكليف، و إلا لم يجز، لاطلاق الآية، و خصوصا إذا كان بالانصراف مفسدة علي المسلمين بظهور الضعف و الوهن أو خوف انكسارهم و غلبة العدو عليهم،

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo