< فهرست دروس

درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت

87/7/21

بسم الله الرحمن الرحیم

و لا علي الشيخ الهِمّ ليس علي الضعفا و لا علي المرضي ضعيف نباشد و مريض هم نباشد که مقابل هم‌اند و لاعلي الذين لايجدون ما ينفقون العاجز عنه للأصل البته در صورتي که به علم باشد احتياجي به اصل نيست و ظاهر الآية المعتضد بعدم الخلاف المحكي و المحصل عدم خلاف را اجماع حساب کنيم، حکايتش و تحصيلش، مضافا إلي قاعدة نفي الحرج يعني اگر به ضعفا بگويند جهاد برو حرجي است. و قدرتش متعارف نيست. قادر بودنش خيلي دقيق است. گرچه بسا هم به تمام لوازمش قادر نباشد المقتضية كالآية يعني ليس علي الضعفا، للحوق المريض و نحوه به يعني و لاعلي المرضي كما صرح به غير واحد إلا أن يكون مريضا مرضا لايمنعه منه، نعم لو فرض قوة الهم عليه وجب عليه و إن كبر سنه كما وقع من عمار بن ياسر في صفين و مسلم بن عوسجة في كربلاء حبيب بن مظاهر هم همينطور است و پيرمرد بود (و) كيف كان فلاخلاف بين المسلمين في وجوبه في الجملة بل هو كالضروري، خصوصا بعد الأمر به في الكتاب العزيز في آيات كثيرة، كقوله تعالي: "يا أيها النبي جاهد الكفار والمنافقين " و قوله تعالي "قاتلوا الذين لايؤمنون بالله" و قوله تعالي "فإذا لقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب لابد اين لقاء، لقاء در حرب است نه اينکه اگر کافري را در هرجا ديد او را بکشد مگر از مفسدهايي باشد که واجب است قتلش بر هر کسي که قادر باشد. و قوله تعالي " يا أيها الذين آمنوا خذوا حذركم فانفروا ثبات " ثبات يعني جماعات جمع ثُبه «انفروا خفافا و ثقالا» کانه ثقال مال موسر است که با خودش بار بر مي‌دارد و هرچه هست با خودش هست يا خفافا در مقابل ثقال، سبکبار چيزي ندارد که با خودش باشد معسر است. ثقال موسر است و باردار و اين بي‌بار است. لذا يخف العابرين يوم القيامة سلمان چيزي نداشت که سنگين باشد که با خودش حمل کند و قوله تعالي " فليقاتل في سبيل الله " و قوله تعالي " فإذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا " شهر حرام جهاد نکنيد و احترام شهر حرام را حفظ کنيد مگر آنکه آنها در شهر حرام بخواهند مقاتله کنند و به مسلمين حمله کنند و قوله تعالي "حرض المؤمنين علي القتال " نه هر قتالي بلکه قتال درحرب با شروطش إلي غير ذلك . نعم ( فرضه علي الكفاية ) معلوم است که واجب عيني هيچ شرطي جز قدرت عقليه ندارد حتي هرقدر ضعيف باشد آن مقداري که مقدروش است بايد عملي کند بله، مسئله دفاع، واجب عيني است. و کفايي نيست و نبايد اذن بگيرد که آيا اينکه بر من حمله کرده دفاع کنم يا نه؟ بلاخلاف أجده فيه بيننا بل ولا بين غيرنا ، بل كاد يكون من الضروري. که اصل جهاد واجب است با شروط عقليه و شروط شرعيه که مبني بر تسهيلات است در هر امري حتي جهادي که بذل نفس في سبيل‌الله است مع ذلک اقسامي دارد که مأمور به اين مطلب نيستند مثل مرأة و همّ و ... فضلا عن كونه مجمعا عليه بالاتر از اجماع است، مضافا إلي المعلوم من سيرة النبي صلي الله عليه وآله و أصحابه، و قوله تعالي "لايستوي القاعدون من المؤمنين غير أولي الضرر و المجاهدون في سبيل الله بأموالهم و أنفسهم، البته مطلوب بودن جهاد به طوري که فرقي بين قاعدين و مجاهدين باشد آن هم غير اولي الضرر با مجاهدين في سبيل الله مساوي نيستند فضل الله المجاهدين بأموالهم وأنفسهم علي القاعدين درجة ، و كلا وعد الله الحسني حتي قاعدين هم ممکن است بر او واجب نباشد زيرا من به الکفاية موجود است يا از مستثنيات معلومه باشد " و قاعدة الحرج، قاعده حرج عام است. که اين اگر ايجاب جهاد بر او شود حرجي است. مثلا بر ضعفا ايجاب شود يا بر همه بدون هيچ شرطي ايجاب شود حرجي است. ما جعل الله عليکم في الدين من حرج. البته مي‌دانيم الشريعة سهلة سمحة. صاحب جواهر مريض بود و شيخ هم در جمله معاودين ايشان آمده بود. فرموده‌بود شيخنا احتياطاتت را کم بکن ان الشريعة سهلة سمحة. فهميده بود که شيخ خيلي احتياط دارد مخصوصا در مناسکش متعمدا مي‌گويد من در اينجا احتياطات را ترک نکردم براي اينکه بعد از من هم اين مناسک قابل انتفاع باشد. إلا ما يحكي عن سعيد بن المسيب که از عامه است فأوجبه علي الأعيان لظاهر قوله تعالي " انفروا خفافا خفاف، سبکبار، چيزي ندارد که با خودش بار کند يعني معسر و ثقالا باربردار يعني موسر ، و جاهدوا بأموالكم وأنفسكم في سبيل الله" ثم قال (7): "إلاتنفروا يعذبكم عذابا أليما " مطلق نَفر واجب است نفر هم اينطور نيست که منحصر به جهاد باشد نفر همين رفتن به سوي يکجايي است. ذهاب نفر است. نفر اول و نفر دوم در حج ربطي به جهاد ندارد. روز دوازدهم بروند به مکه يا روز سيزدهم بروند. به همين الا تنفروا فهميديم که هر نفري بر هرکسي واجب است علي الاعيان. خوب اين تکليف اگر باشد حرجي است. پس معلوم مي‌شود که جهاد واجب عيني تعييني است. (اين را او مي‌گويد) اگر اين واجب عيني تعييني را بجا نياوري يعذبکم عذابا اليما اين ظاهرش همين است که بايد جمع شود با روايات با هم. روايت و آيه بلکه آيه و آيه بايد ملاحظه شود که مقيد و شارح دارد يا ندارد. همين صرف يک آيه‌اي را گرفتن که نمي‌شود و النبوي "من مات و لم‌يغز و لم‌يُحدث نفسه بالغزو مات علي شعبة من النفاق" اين هم همچنين بايد نيت غزو را هم داشته باشد و فيه ما قيل من أن الآية منسوخة بظاهر قوله تعالي " و ما كان المؤمنين لينفروا كافة، کانه خودشان هم کافة نفر نمي‌کنند معنايش همين است اين ولو به حسب ظاهر نفي ايجاب است اما ما کان لينفروا معنايش اين است که اگر آنها را به خودشان واگذار کنيم بازهم همه‌يشان نفر نمي‌کنند. همه‌يشان کار دارند. فلولا نفر من كل فرقة" إلي آخره، خيلي عجيب است که با مثل اين آيه‌اي ما اطلاق الا تنفروا را بگيريم. ما کان المؤمنين لينفروا کافة مگر نمي‌بينيد که مردم همه‌يشان براي جهاد نمي‌روند. أو أنها في خصوص غزاة تبوك التي استنفرهم النبي صلي الله عليه وآله فيها، فتخلف فيها كعب بن مالك و أصحابه فهجرهم النبي صلي الله عليه وآله حتي تاب الله عليهم، أو أن المراد من الآية الوجوب ابتداء، فإن الواجب الكفائي عندنا واجب علي الجميع و إن كان يسقط بفعل من يقوم به منهم، و لذا يعاقب الجميع بتركه، قال أمير المؤمنين عليه السلام في المروي عنه في دعائم الاسلام: اينجا ديديم که از دعائم نقل مي‌کند حال اينکه دعائم سندش پيش ما صحيح نيست الا با اتعابات حاجي نوري که دعائم را معتبر دانسته است و وخودش هم شواهد زيادي دارد بر اين مطلب. و اختلافي که در بين اخبار هست بواسطه‌ي همين دعائم است و خيلي جاها، آن اختلافات رفع مي‌شود. اين دعائم مال خود آن قاضي نعمان يعني ابوحنيفه امامي است يا اينکه مال معز الدين -که خليفه فاطميين مي‌گفتند بوده- است؟ " و الجهاد فرض علي جميع المسلمين لقول الله عز وجل: كتب عليكم القتال " فإن قامت بالجهاد طائفة من المسلمين اينها عبارت دعائم است وسع سائرهم التخلف عنه اين خودش امارة است که واجب کفايي است. ما لم‌يحتج الذين يلون الجهاد إلي المدد، چه در ابتدا چه در انتها و چه در وسط اگر احتياج حادث شد امداد باز هم واجب است. اگر مسلمانان مغلوب شدند آنها هم بواسطه‌ي ترکش مسئولند چون آنها سبب شدند که اينها مدد نداشته باشند. فإن احتاجوا لزم الجميع أن يمدوهم حتي يكتفوا، قال الله عز وجل : " وما كان المؤمنون لينفروا كافة" و إن دهم أمر يحتاج فيه إلي جماعتهم نفروا كلهم، تا اينکه اکتفا شود به اينها در مقابل دشمن قال الله عز وجل: " انفروا خفافا وثقالا وجاهدوا بأموالكم وأنفسكم في سبيل الله " اين مال آيه که با خود آيه شرح مي‌شود و تقييد مي‌شود.و أما النبوي فهو مع أن راويه أبو هريرة المعلوم كذبه محتمل ضربا من الندب أو وجوب العزم الذي هو من أحكام الايمان بر هرچه قواعد شرعيه است عازم باشد. أو غير ذلك، و ما يحكي عن بعض العامة من أنه كان واجبا علي الصحابة ثم نسخ مما هو معلوم البطلان، اول واجب عيني بود بعد به کفائيت نسخ شد بل يمكن دعوي الضرورة علي خلافه. مراد از آيات شريفه نسخ نشده است ثم إن الكفاية بحسب الحاجة بكثرة المشركين و قلتهم و ضعفهم و قوتهم، اينها احتياجاتشان به حسب زمان مختلف مي‌شود گاهي کثيرند بعد قليل مي‌شوند گاهي دشمن قليل‌اند و کثير مي‌شوند. فرق مي‌کند. دشمن را بايد نگاه کنند و عن الشيخ و الفاضل و الشهيدين و الكركي أن أقل ما يفعل الجهاد في السنة مرة، در سال يکدفعه انسان اين کار را انجام دهد و شروطش را ملاحظه کند ببيند کفايي است يا عيني است حتي اگر يک اعانتي به مجاهدين بکند ولو اينکه به آنها اکتفا شود ولي قوت آنها زيادتر بشود. در اين حال عمل به اين مستحب شده است بل عن الأخير دعوي الاجماع عليه، و هو الحجة إن تم، لا ما قيل من قوله تعالي: " فإذا انسلخ الأشهر الحرم" الآية اين نه معنايش اين است که واجب عيني است بعد از اشهر حرم. اين، نه عيني است و نه کفايي است باعتبار تعليق وجوبه علي الانسلاخ، معنايش اين نيست که بايد منسلخ شود تا وجوب بيايد و الا نمي‌آيد فيجب كلما وجد الشرط، و لايتكرر بعد ذلك بقية العام، لعدم إفادة الأمر المطلق التكرار، إذ هو كما تري فيه نظر من وجوه. انسلخ الاشهر الحرم يعني فقط احترام اشهر حرم را نگهداريد مگر آنها خودشان در اشهر حرم خلاف اين احترام را بجا آوردند مثل مسجد الحرام مثلا در خصوص مسجد الحرام به مسلمانان حمله مي‌کنند که در آنجا براي طواف کردن جمع هستند. فاعتدوا عليهم بمثل ماعتدا عليکم

و علي كل حال فلاخلاف بيننا بل الاجماع بقسميه عليه في أنه إنما يجب علي الوجه المزبور

( بشرط وجود الإمام عليه السلام ) وبسط يده ( أو من نصبه للجهاد ) امر امام در جهاد لازم است اما جهاد به معناي دفاع امر اصلا لازم نيست بلکه هيچ استثنايي ندارد. ضعيف‌ترين مرأة اگر ديد که بر نفسش يا عرضش دارند حمله مي‌کنند بر او واجب است تا مي‌تواند از مهاجم جلوگيري کند

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo