< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

95/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق و مقید- مقدمات حکمت- مراد از مقام بیان- جهت اطلاق- شک در بودن متکلم در مقام بیان

خلاصه مطالب گذشته: بحث در این بود که استعمال لفظ مطلق در برخی افراد موجب مجازیت نمیشود. نسبت بین اطلاق و تقیید را بیان نموده و اولین مقدمه از مقدمات حکمت را متذکر شدیم.

مقدمات حکمت:[1] اگر ثابت کنیم که مقدمات حکمت کامل است کشف میکنیم که اطلاق در مقام تکلم ثابت بوده یعنی مراد واقعی متکلم هم مطلق است. مثلا اگر مولا گفت اکرم العلماء و در کلمه ی العالم اطلاق ثابت شد، میگوییم مولا میخواهد در خارج هر عالمی اکرام شود اعم از اینکه عادل باشد ویا فاسق، هاشمی باشد و یا غیرهاشمی و هر حالتی که برای عالم در نظر بگیریم داخل در مراد متکلم است.

مقدمه اول: اگر قیدی ممکن بود در دلیلی اخذ شود ولی نشد اینجا اطلاق منعقد میشود. مثلا جایی که امکان تقیید باشد و مولا قیدی نزده باشد میتوانیم به اطلاق تمسک کنیم یعنی برای مولا وجود و عدم آن قید مساوی است. ولی اگر امکان نداشت قیدی در دلیلی اخذ شود و در مقام اثبات نیز مولا آن قید را در دلیل ذکر نکرد البته اینجا عدم قید هم نمیتواند کاشف از اراده مطلق باشد. مانند اخذ قید قصد امر در متعلق تکلیف که قبلا گفته شد.

مقدمه دوم: مولا در مقام بیان تمام مرادش باشد نه در مقام اهمال و اجمال گویی. زیرا گاهی مولا در مقام بیان خصوصیات تکلیف نیست و فقط در مقام بیان اصل تشریع حکم است ولی اصلا در مقام بیان خصوصیات متعلق آن و جزئیاتش نیست. مانند طبیبی که فردی را معالجه میکند و میگوید باید دارو بخورید. در اینجا طبیب در مقام بیان خصوصیات دارو و نحوه مصرف آن نیست. و نمیتوان نتیجه گرفت که طبیب مطلق دارو را تجویز نموده. بلکه هدف، بیان اصل نیاز به دارو است. در اینگونه موارد متکلم در مقام بیان نیست و از اطلاق، کشف مراد جدی و اراده مطلق نخواهد شد.

جهت اطلاق:[2] گاهی متکلم از یک جهت در مقام بیان است و از حیث دیگر در صدد بیان نیست. طبعا از آن حیثی که مولا در مقام بیان بوده به اطلاق اخذ میشود ولی کلام از جهات دیگر اطلاق ندارد. برای روشن شدن مطلب به ذکر دو مثال میپردازیم.

مثال اول: قرآن مجید در مورد سگهای معلَّم فرموده: ﴿فکلوا مما أمسکن علیکم﴾[3] اگر سگ تربیت شده صیدی را گرفت، خوردن آن حلال است. و گرفتن سگ مجزی از ذبح است. این آیه از حیث اینکه سگ کجای صید را بگیرد، اطلاق دارد. ولی از این جهت که آیا محل گاز گرفتن هم پاک است؟ آیه در مقام بیان آن نیست. لذا نمیتوان حکم کرد که محل گاز گرفتن سگ نیاز به تطهیر ندارد. همان طور که ذبح اوداج اربعه با ذکر اسم الله موجب حلیت گوشت است، امساک سگ معلَّم هم بجای ذبح، سبب حلال شدن گوشت صید میگردد. مرحوم شهید ثانی در شرح لمعه در صید و ذباحه چنین فرموده[4] که برخی از علماء به آیه ی شریفه ی ﴿کلوا مما أمسکن علیکم﴾ تمسک کرده اند که طبق اطلاق این آیه شستن محل گاز گرفتن سگ را لازم نمیدانند، در صورتیکه آیه در مقام بیان انواع ذبح است که یکی با چاقو و یکی هم گرفتن سگ است، ولی در مقام بیان طهارت و نجاست نیست.

مثال دوم: اگر خون کمتر از درهم در بدن یا لباس باشد نماز با آن صحیح است. این دلیل، از میان نجاسات خون را استثنا کرده که به مقدار مذکور مانع صلاة نیست. و شامل خون انسان یا متخلف از ذبح حیوان مأکول اللحم میباشد. ولی از این جهت که خون حیوان غیر ماکول اللحم یا حیوان نجس العین هم باشد در مقام بیان نیست.

لذا اگر مولی کلامش را مطلق گفته است باید ببینیم از چه جهت در مقام بیان بوده و از کدام جهت در مقام بیان نیست. هر جهتی که در مقام بیان آن بوده و قیدهایی را مد نظر داشته و در عین حال کلام را بصورت مطلق فرموده میتوان به اطلاق تمسک کرد.

مراد از مقام بیان:[5] اینکه میگوییم مولا در مقام بیان باشد مراد این نیست که مولا از الفاظی استفاده کند که مخاطب متوجه شود، ولی اگر الفاظی را بکار گرفت که اصلا مخاطب متوجه نشد در مقام بیان نیست. بلکه مقصود از مقام بیان این است که اگر متکلم مطلبی را -با الفاظی که مخاطبین معانی آنها را میفهمند- بیان کرده و در صدد تفهیم مراد خود به مخاطبین است، گاهی در مقام بیان تمام مرادش بوده که در این صورت به اطلاق کلامش اخذ میشود. یعنی اطلاق در مقام اثبات کشف از اطلاق در مقام ثبوت میکند. ولی اگر مولا در مقام اهمال و اجمال گویی است، که در این مورد جای کشف اطلاق نیست. مانند جایی که مولا در مقام اصل تشریع نماز و زکات و بیان وجوب آنهاست ولی در مقام بیان خصوصیات آن نیست. مثلا هدف مولا بیان کارهای روزانه عبید است و میگوید اولین کار اکرام علماست، و در مقام بیان تمام مراد بوده که از اطلاق آن کشف میکنیم که هر عالمی اکرام آن لازم است اعم از عادل و فاسق.

مجرد ذکر کلام برای کشف در مقام بیان بودن متکلم کافی نیست: مرحوم آیةالله فاضل از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری صاحب درر الفوائد[6] نقل میفرماید که در تمسک به اطلاق، بودن مولا در مقام بیان، لازم نیست. بلکه نفس کلام مولا دال بر این است که وی در مقام بیان است. زیرا وقتی متکلمی کلامی میگوید و مخاطب هم اهل همان لغت است معنایش این است که متکلم در مقام بیان مراد است. و با نفس لفظ، اثبات بیان میشود. و علاوه بر این کلام، اثبات اینکه متکلم باید در مقام بیان تمام مراد باشد، لازم نیست.

مناقشه: مرحوم آیةالله فاضل اشکال میفرمایند که بیان عادی کلام نمیتواند کاشف از همه ی مراد متکلم باشد مثلا وقتی مولا میفرماید﴿و أقیموا الصلاة﴾[7] وجوب صلاة را بیان فرموده ولی نمیتوان به اطلاق تمسک کرد که هر نمازی به هر صورتی و هر کمیتی واجب باشد. پس این کلام درست نیست و از هر کلام مولا نمیتوان اراده اطلاق در کلام مولا را هم نتیجه گرفت.

مقتضای قاعده در هنگام شک در مقام بیان بودن مولا:[8] اگر شک کردیم که مولا در مقام بیان تمام غرض است، آیا در عرف و بنای عقلاء حمل بر بودن متکلم در مقام بیان تمام مراد میشود یا خیر؟

نظریه اول: برخی گفته اند که اگر در مقام بیان بودن متکلم شک کردیم، و نمیدانیم از قبیل ﴿و أحل اللّه البیع﴾[9] است که به اطلاق اخذ میشود، یا مثل ﴿أقیموا الصلاة﴾ است که نمیتوان به اطلاقش تمسک نمود، چون راهی برای مشخص کردن نداریم، اصبح اللفظ مجملا.

نظریه دوم : اصل در بین عقلا این است که وقتی متکلم سخنی میگوید، میخواهد مراد خودش را بیان کند و اگر در مقامی باشد که بخواهد مطلبی را بیان کند، بنای عقلا این است که به اطلاق کلام متکلم اخذ کنند و بگویند که متکلم در مقام بیان تمام مرادش است. مثلا در لمعه در مورد اقرار، الفاظی را ذکر فرموده که مثلا اگر کسی وصیت کند که به وارث من قدری یا شیئی[10] از مال را بدهید و یا (لفلان علیَّ کذا) به صورت مبهم گفت روایات این ابهام را تفسیر کرده اند که مثلا شیء چقدر است و یا جزء چه مقدار است. و لذا اگر متکلم بگوید شوخی کردم از او پذیرفته نمیشود. بنابراین بنای عقلای عالم بر این است که اگر متکلم عاقل باشعوری در مقام تخاطب و تفهیم مراد باشد، لفظی که میگوید، نزد عقلا حمل بر این میشود که متکلم در مقام بیان تمام مرادش میباشد. و این اصل، اصل عقلایی است. لذا اگر مولا به عبیدش بگوید (اکرم العالم) و برخی فاسق و برخی عالم را اکرام کنند دیگر نمیتواند بگوید چرا فاسق را اکرام کردید؟ چون در مقام بیان بوده و قرینه ای هم ذکر نکرده، پس کشف میشود مراد جدی وی اطلاق بوده است. پس عند الشک که مولا در مقام بیان است ام لا؟ اصل، حمل بر مقام بیان بودن است.

بر این اساس برخی گفته اند که مَثَل ﴿أحل الله البیع﴾ با ﴿أقیموا الصلاة﴾ یکی است همان طور که در ﴿أقیموا الصلاة﴾ اطلاق نسبت به انواع صلوات یا شرایط واحکام نماز نیست، ﴿أحل الله البیع﴾ هم در مقام اصل حلیت بیع است ولی در مقام بیان اینکه معاطات جایز است ام لا؟ صیغ بیع باید به عربی گفته شود یا خیر؟ از این حیث در مقام بیان نیست و لفظ مجمل است. ولی در مقابل گفته اند که فرق است بین ﴿أقیموا الصلاة﴾ که فقط در مقام بیان وجوب صلاة است و بین اینکه خداوند متعال در رد مشرکین ﴿قالوا انما البیع مثل الربا﴾ فرموده ﴿و أحل الله البیع و حرم الربا﴾ میگویند اینگونه موارد در مقام بیان بودنش روشن است یعنی شمای مشرکین که ربا انجام میدهید حرام است ولی بیعی که بین شما رایج است، حلال است. اعم از اینکه بصورت معاطات باشد و یا با سفته باشد یا بصورت صیغی باشد که متعارف بوده.

خلاصه مقدمه دوم: متکلم در مقام بیان تمام المراد باشد نه اینکه در مقام اجمال و یا اهمال گویی یا اصل تشریع باشد. و مانعی ندارد که مولا از برخی جهات در مقام بیان باشد و از بعضی جهات دیگر نباشد. و بنای عقلا هم این است که عند الشک حمل کلام متکلم بر تمام المراد شود.

مقدمه سوم: قرینه ای برخلاف اطلاق نیاورد نه بصورت متصل و نه منفصل که اگر چنین قرینه ای ذکر کند، ولو مراد استعمالی مطلق بوده ولی کشف میکنیم که مراد جدی مقید بوده است مثل اینکه متکلم بگوید (اکرم العلماء) ولی مدتی بعد بگوید (لاتکرم العالم الفاسق) کشف میکنیم که مطلق عالم، اکرام ندارد. بلکه مراد جدی متکلم خصوص عالم عادل بوده.

ان قلت: مطلب فوق در قرینه متصل قبول است. مثلا اگر گفته شود (اکرم العالم العادل) کشف میکنیم مراد متکلم خصوص عالم عادل است. ولی اگر در دلیل اول گفت (اکرم العلماء) بعد از مدتی گفت (لاتکرم العالم الفاسق) این دلیل منافی با اطلاق دلیل اول نیست. زیرا اگر غرض متکلم خصوص عالم عادل بود، باید متصلا ذکر میکرد. و با انفصال مراد استعمالی تغییر نخواهد کرد، در نتیجه عالم، شامل مطلق عالم میشود.

قلت: هیچ محذوری ندارد که متکلم از روی غفلت یا مصلحت قرینه را منفصل بیاورد، خصوصا قبل از وقت عمل. درست است که اطلاق منعقد شده بود، ولی با قرینه منفصل کشف شد که مراد جدی متکلم، مطلق عالم نبوده است.

سوال: پس چرا متصل نیاورده و به صورت منفصل آورده است؟

جواب: گاهی مصلحت در بیان اطلاق در مقام استعمال و ابراز اصل قانون است و نظایر زیادی داریم که ابتدا قانون را بصورت کلی بیان میکنند و بعد تبصره هایش را ذکر میکنند.

به هر حال اگر قرینه در مقام بود، رافع اطلاق بوده و تمسک به اطلاق جایز نیست. والحمد لله.


[2] محاضرات في أصول الفقه، محمّد إسحاق الفيّاض، ج4، ص533، ط احیاء آثار.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo