< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

94/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تزاحم بین دو تکلیفی که هردو مشروط به قدرت عقلی هستند.

بحث در تزاحم بین دو تکلیفی که یکی مشروط به قدرت عقلی و دیگری مشروط به قدرت شرعی باشد و همچنین بحث در تزاحم بین دو تکلیفی که هردو مشروط به قدرت شرعی باشند گذشت. اکنون می‌خواهیم در تزاحم دو تکلیفی که هردو مشروط به قدرت شرعی هستند بحث نماییم مانند تکلیف به انقاذ دو غریقی که مکلف قادر به انجام یکی از آنهاست؛ یا تزاجم بین ازاله عن المسجد و اتیان صلات.

حال تارةً این دو تکلیف به لحاظ زمانی باهم مقارنند و گاهی واجب اهم مقدم است و گاهی واجب مهم مقدم است.

اگر هردو متقارن باشند، در این مورد بلاشک به حکم عقل، تکلیف اهم بر تکلیف مهم مقدم می‌گردد. مثلاٌ در انقاذ دو غریق، مسلم انقاذ نفس نبی بر انقاذ نفس رعیت مقدم می‌گردد.

و همچنین است حکم این مسئله اگر فرض شود که واجب اهم به لحاظ زمانی مقدم باشد. زیرا فعلیت واجب اهم محرز است و هیچ مانعی از فعلیت آن نیست.

اما فرض سوم جایی است که زمان واجب مهم مقدم است. مانند اینکه مکلف فقط دارای یک ظرف آب است که یا باید اکنون حیوانی را از هلاکت تشنگی نجات دهد یا یک ساعت دیگر انسانی را.

آیا در اینجا باید قدرت را برای واجب اهم حفظ نمود یا باید آن را صرف در واجب مهم مقدم کرد؟

در پاسخ عرض می‌کنیم اگر قائل به واجب معلق شدیم(یعنی واجبی که وجوبش فعلی است اما زمان واجب موخر است) کما اینکه مشهور و منهم سیدناالاستاد خویی قائل گردیده‌اند، طبعاً تزاحم بین دو وجوب فعلی است و باید قدرت را برای وجوب اهم حفظ نمود.

اما اگر مانند مرحوم نائینی وجوب معلق را منکر شدیم بازهم به حکم عقل حفظ قدرت برای واجب اهم لازم است.

مثلا اگر امر به مولا خدمت نکنیم فقط یک واجب ترک شده اما اگر فردا به مولا خدمت نکنیم مولا از دنیا خواهد رفت، مسلم عقل می‌گوید حفظ نفس مولا مهم تر است از ترک خدمت به او، مخصوصا بنابر نظر مرحوم میرزا که ایشان فعلیت امر را دخیل در فعلیت ملاک حکم نمی‌دانند، فلذا حکم می‌کنیم به تقدم ملاک اهم.

بنابراین اگر تزاحم بین دو او امر مهم و اهم شد، بلاریب باید قدرت را برای اتیان به اهم حفظ نمود و امر به مهم بخاطر عدم قدرت بر اتیان به آن، از فعلیت ساقط می‌گردد.

اینها در صورتی بود که که یکی از دو تکلیف به لحاظ ملاک اهم از دیگری باشد.

اما اگر دو تکلیف به لحاظ ملاک با هم مساوی بودند. مانند انقاذ دو غریقی که هردو رعیت‌اند.

در این مورد مقتضای قاعده تخییر است؛ زیرا عقل می‌گوید اگرچه هردو تکلیف باهم قابل جمع نیستند، لکن چون مکلف قادر بر اتیان به یک عمل هست و هردو عمل هم به لحاظ تکلیف با یکدیگر مساوی هستند، لازم است که یکی از دو تکلیف را مخیراً اتیان نماید.

منتهی در اینجا مسئله به لحاظ قول به ترتب متفاوت خواهد بود، یعنی اگر قول به ترتب(یعنی فعلیت هریک از دو تکلیف با عدم اتیان به تکلیف دیگر) را پذیرفتیم، مکلف با ترک هردو تکلیف مستحق دو عقاب خواهد بود، اما در صورت عدم پذیرش قول به ترتب، مکلف در ترک هردو تکلیف فقط مستحق یک عقاب است.

این در صورتی بود که دو تکلیف متساوی‌الملاکین به لحاظ زمانی با هم مقارن باشند. اما اگر یکی مقدم بر دیگری بود قائل به واجب معلق میگوید هردو تکلیف فعلی هستند و مکلف می‌تواند قدرتش را برای هرکدام که می‌خواهد صرف نماید، اما منکر واجب معلق می‌گوید تکلیف مقدم فعلی و قول به تخییر بلاوجه است.

حال اگر یکی از دو تکلیف محتمل‌الاهمیه بودند چطور؟ سیأتی، ان‌شاءالله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo