< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

94/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: اشکال جمع بین ضدین در مبنای ترتب

بحث ترتب که کاربرد زیادی در فقه دارد، مورد مناقشه بزرگانی مثل شیخ انصاری و محقق صاحب کفایة قرار گرفته است و مرحوم استاد خوئی هم در آن دو دوره اصولی که ما در خدمتشان بودیم کر و فر زیادی داشتند تا بتوانند این مبادی ترتب را اثبات کنند و اشکالات آن را دفع کنند .

آنچه از اشکالات قابل توجه است اشکال جمع بین ضدین است.

واضح است که طلب جمع بین ضدین قطعا غلط است؛ زیرا طلب امر محال است و قابل تحقق خارجا نیست و چنین طلبی از حکیم صادر نمی شود .

در مقام بررسی این مبنا ابتدا باید مواردی را که جمع بین طلبین غلط است استقراء و استقصاء کرد و بعد دید که ترتب از آن دسته هست یا نه .

مورد اول: واضح است که در موارد تعارض، دو حکم متضاد در موضوع واحد غلط است و مسلما یکی از دو حکم بر خلاف واقع است .

مورد دوم: جائی است که دو حکم بر دو متعلق وارد شده است، ولی جمع بین متعلقین پیوسته غیر مقدور است؛ مثل اینکه یک دلیل بر وجوب استقبال در خراسان وارد شود و دیگری بر وجوب استقبال جدی دلالت کند که با توجه به اینکه استقبال قبله، مستلزم استدبار جدی است و این دو با هم جمع نمی شوند، اینجا نیز به منزله تعارض است و از مولای حکیم چنین چیزی صادر نمی شود .

مورد سوم: جائی است که دو حکم با تنافی ندارند، اما در مقام امتثال به خاطر عجز مکلف، جمع بین دو حکم نمی شوند .

فرق این مورد با مورد قبلی آن است که آنجا عجز مانع نیست، بلکه متعلقین با هم تمانع دارند، ولی در این فرض متعلقین با هم تمانع ندارند، ولی عجز مانع است؛ مثل امر به ضدینی که لا ثالث لهما؛ همانند امر به قعود و قیام که معلوم است که در مقام امتثال نمی شود این دو را با هم جمع کرد که این مورد از باب تزاحم است و این غیر از دو مورد قبل است که از باب تعارض بود .

در باب تزاحم باید به مرجحات باب تزاحم مراجعه کرد؛ مثل بدل داشتن و اهم بودن و اضیق بودن وقت و ... که در چنین فرضی ملاک مهم فعلی نیست و فقط ملاک اهم فعلیت دارد و اهم یا اضیق یا ما لیس له البول بر دیگری مقدم است و مهم در مرحله انشاء باقی می ماند .

اما سخن این است که در این گونه موارد عجز سبب می شود که دو حکم با هم فعلی نباشند و فعلیت هر حکمی طارد فعلیت حکم دیگر است؛ مثل اینکه انقاذ غریق طارد حرمت غضب می شود در جائی که انقاذ نیاز به تصرف در مغصوب داشته باشد .

اما با دقت در امثله می بینیم که طارد بودن که ناشی از عجز است در جائی است که هر دو حکم فعلی باشند، که در چنین فرضی معلوم است که طرد به وجود می آید .

اما اگر فرضا یکی از دو حکم معصیت شد آیا باز هم طارد هست یا نه ؟

آقای آخوند می فرمایند فعلیت امر به اهم در فرض عصیان باقی است و طارد فعلیت امر به مهم خواهد شد ولی به نظر قائل به ترتب می گوید در اینجا طردی وجودی ندارد .

مثلا در دو واجب مضیق مثل صلاة یومیه و صلاة آیات که صلاة یومیه اهم است، با توجه به عجز مکلف هر دو حکم فعلی نیست و وجوب صلاة یومیه طارد وجوب آیات خواهد شد؛ چرا که این دو واجب قابل جمع نیستند .

مرحوم آخوند می فرمایند صلاة یومیه واجب است، ولی غیر ممکن است که در این زمان مکلف به صلاة آیات شوید؛ چرا که صلاة یومیه مضاد با آن است و هر امری طارد معصیت خودش است و طارد مخالفت خودش است پس امر به صلاة یومیه طارد وجوب صلاة آیات خواهد شد و با فعلیت امر به صلاة یومیه معنا ندارد که امر به صلاة آیات هم فعلی شود و الا مستلزم جمع بین ضدین است و قبیح است .

به نظر مرحوم آخوند اشکال بر مبنای ترتب آن است که می گوید به نظر شما، امر به صلاة آیات در فرض عصیان صلاة یومیه است که در چنین فرضی موجبی برای طرد امر به صلاة آیات نیست؛ چه آنکه الآن که صلاة یومیه را ترک کرد، دیگر مانعی از فعلیت امر به صلاة آیات نیست؛ چون صلاة آیات به خاطر امتثال صلاة یومیه ترک شد ولی اکنون که ترک شده و شما صلاة یومیه را اتیان نکردید، پس چرا صلاة آیات طرد شده باشد[1] ؟

آقای آخوند در جواب می گویند در زمانی که صلاة آیات ولو با معصیت ترک شود آیا این امر به صلاة یومیه باز هم موجود است ؟

اگر صلاة یومیه فاقد امر شود امری نیست تا طارد امر به صلاة آیات شود، اما فرض این است که هنوز امر به صلاة یومیه باقی است ولو بنای عصیان دارد و این باعث سقوط امر به صلاة یومیه نمی شود؛ زیرا سقوط امر یا به امتثال است و یا به تمام شدن عصیان است و هنوز عصیان تمام نشده است و در دقائق آخر وقت امر به صلاة یومیه فعلی و موجود است و به ما می گوید بر تو لازم است در لحظات آخر نماز یومیه بخوانی و این امر فعلی طارد امر به صلاة است زیرا مفروض آن است که هنوز امر به صلاة‌ یومیه موجود است و بعث به صلاة یومیه می کند و این طارد امر به صلاة آیات خواهد شد، لذا ترتب به نظر آخوند محال است و این را به منزله آن می دانند که انسانی قوی بخواهد سنگی را به طرف خودش بکشد که معنا ندارد موجود ضعیفی بتواند آن را به طرف خودش بکشد .

استاد و قائلین به ترتب جواب داده اند که مسلما هیچ یک از دو امر باطلاقه دال بر نفی دیگری نیست و هیچ یک مقید به ترک دیگری نیستند[2] .

پس در دلیلین تنافی نیست و فقط عجز مانع فعلیت شده است و با فرض ترک صلاة یومیه عجزی از اتیان به صلاة آیات نیست تا فعلیت آن را ساقط کند لذا تکلیف به مهم بر تقدیر عصیان به اهم است.

پس نفس امر به صلاة یومیه، طارد امر به صلاة آیات نیست بلکه طارد بودنش در فرض امتثال است و مانع فقط عجز بود که الآن با عصیان امر به مهم آن مانع برطرف شده است .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo