< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

93/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: ادله صاحب فصول بر وجوب غیری مقدمه

محصل فرمایشات این شد که صاحب فصول مقدمه موصله را واجب غیری دانستند و دیگر مقدمات را واجب ندانستند و ادله ای از ایشان گذشت که اولین آنها این بود که ملازمه عقلیه بین ذو المقدمه و تنها مقدمه موصله است و گذشت که آخوند جواب دادند از آنجا که غرض از مقدمه فقط تمکن است مقدمه ولو موصله نباشد فرقی بین آن و مقدمه غیر موصله نیست .

دلیل دوم صاحب فصول[1] آن است که مولی می تواند بگوید من فقط مقدمه موصله را می خواهم و مقدمه غیر موصله را نمی خواهم و اگر مطلق مقدمه واجب بود نمی تواند بگوید من غیر موصله را طلب نمی کنم، پس این دلیل است که مطلق مقدمه واجب نیست .

آخوند جواب دادند که چون واجب اصلی ذو المقدمه است و الا مقدمه به نحو نفسی مطلوب نیست، پس خود مقدمه مطلوب تبعی است و اگر ذو المقدمه حاصل نشود، طبعا اراده مقدمه هم نمی کند، ولی بحث آن است که اگر اصل مقدمه بما هو مقدمه مطلوبیت غیری دارد‌، آیا سر آن جز تمکن از ذی المقدمه است یا چون مطلوبیت برای ذی المقدمه است مقدمه غیر موصل مطلوبیت ندارد ؟

بله غرض اقصی، بدون مقدمه حاصل نمی شود، اما این دلیل بر آن نیست که وجوب غیری به مقدمه موصله اختصاص دارد و الا لازمه آن این است که ذو المقدمه نیز قید برای مقدمه باشد؛ یعنی مقدمه ای که ذو المقدمه او حاصل شود، واجب است و با فرض حصول ذی المقدمه دیگر به امر به مقدمه چه احتیاجی دارد ؟!

و به عبارت دیگر اگر بنا شد قید حصول به ذی المقدمه دخیل در وجوب مقدمه باشد، خواه شرط الوجوب باشد یا قید الواجب باشد، در هر دو فرض غلط لازم می آید .

اگر شرط الوجوب باشد، معنایش آن است که قبل از حصول ذی المقدمه مقدمه واجب نیست؛ زیرا شرط وجوب مقدمه وصول به ذی المقدمه است و اگر این شرط باشد، قبل از وصول به ذی المقدمه مقدمه واجب نیست و بعد از وصول هم که امر به مقدمه تحصیل حاصل است .

و اگر قید برای واجب هم باشد، باز لازم می آید که خصوص مقدمه به قید رسیدن به ذی المقدمه واجب باشد و لامحاله مستلزم دور یا تسلسل است؛ زیرا آن مقدمه ای که مقید به ذی المقدمه باشد واجب است و معنایش آن است که مقدمه به قید این که ذو المقدمه حاصل شود واجب می شود. بنابراین خود حصول ذو المقدمه، قید وجوب مقدمه می شود و معنایش آن است که ذی المقدمه جزء قیود مقدمه واجب باشد که این مستلزم دور یا تسلسل است .

دلیل سوم صاحب فصول[2] : مقصود اصلی مولی و مشتاق الیه او آن است که شخص مکلف و مخاطب عمل واجب را انجام دهد و مقصود اصلی، اتیان به اصل واجب است و لامحاله مقدمه ای مورد اشتیاق مولی است که ما را به ذی المقدمه برساند پس آن واجب غیری می باشد، و اگر ما را به ذی المقدمه نرساند، مطلوب نیست؛ پس بدون آن معنا ندارد که مقدمه مطلوب باشد .

جواب این دلیل روشن شد که غرض اصلی از مقدمه تمکن از ذو المقدمه است، نه اینکه وصول به ذی المقدمه غرض اصلی باشد و اشتیاق ناشی از شوق به ذی المقدمه اختصاص به موصله ندارد .

اما اشکال چهارم از صاحب عروه است: مولی می تواند از مقدمه غیر موصله نهی کند و مثلا اگر انقاذ غریق مستلزم ورود در ارض غصبی باشد، می تواند بگوید ورود در دار غصبی حرام است، ولی اگر موصله باشد نمی تواند نهی از مقدمه کند، و این نشانه آن است که وجوب غیری در مقدمه غیر موصله نیست؛ زیرا اگر مقدمه غیر موصله واجب غیری بود، نهی آن ممکن نیست؛ زیرا اجتماع ضدین می شود، و بما اینکه نهی صحیح است، نشانه آن است که فقط مقدمه موصله متصف به وجوب می شود .

پاسخ مرحوم آخوند: در مورد مقدمه غیر موصله اگر نهی وارد شد، در صورتی که این نهی فعلیت داشته باشد، ناگزیر متمکن از مقدمه شرعا نیست؛ زیرا با‌ ‌آمدن نهی تمکن شرعی وجود ندارد، و لامحاله «الممتنع شرعا کالممتنع عقلا» .

اما اگر در همین مورد، دو مقدمه بود و مثلا یک راه مباح بود و راه دیگر حرام بود، اینجا نهی مولی از تصرف حرام بجاست؛ زیرا تمکن حاصل است. پس اگر مقدمه منحصر به حرام شد به خاطر نهی قدرت بر اتیان به مقدمه نیست و لامحاله ذی المقدمه هم واجب نخواهد شد و ترشح وجوب به مقدمه حرام هم نخواهد کرد، پس قیاس مع الفارق است .

محصل بیان آخوند آن است که ادله صاحب فصول چیزی بر همان حکم عقلی اضافه نمی کند و لولا المقدمه، تمکن از ذی المقدمه حاصل نمی شود، و سر وجوب مقدمه همان تمکن از ذی المقدمه است، نه وصول به ذی المقدمه .

استاد خوئی اشکالاتی بر آخوند دارند که بین حیثیت تقییدی و تعلیلی خلط شده است، یا به عبارت دیگر بین غرض از امر و غرض از مامور به اشتباه شده است .

بیان ذلک

تارة یک شیء غرض از مامور به است که ولو غرض حاصل نشود، امر به مامور به فعلیت داشته و به اتیان آن بلا اشکال ساقط می شود؛ مثل اینکه مولی امر به اشتراء لحم می کند و غرض اکرام مهمان است حال اگر میهمان نیامد، اینجا ولو غرض از مامور به حاصل نشده، ولی اصل مقدمه عمل و مامور به امتثال و اتیان شده است.

بنابراین حاصل نشدن مقصود اصلی منافاتی با سقوط امر ندارد، به خلاف غرض از امر؛ مثل جائی که مولی عطش دارد و امر به آب آوردن می کند و اگر عبد آب داغی آورد، که رفع عطش نمی کند، غرض حاصل نشده و عمل عبد کافی نیست.

در ما نحن فیه، غرض از امر به مقدمه حصول ذی المقدمه است، ولی این غرض از مامور به است نه از اصل امر.

حال وصول به ذی المقدمه اگر قید مامور بود فرمایش شما تمام است ولی اگر غرض قید خود امر بود در این صورت مادامی که به ذی المقدمه واصل نشود، امر به مقدمه ساقط نمی شود؛ چرا که غرض حاصل نشده است.

آری در صورتی که ما ذوالمقدمه را شرط وجوب مقدمه قرار دهیم و بگوئیم واجب مقدمی بدون ذو المقدمه حاصل نمی شود، مستلزم دور و تسلسل است.

اما اگر گفتیم در بین مقدمات آن مقدمه ای که به آخر برسد و در او به نحو شرط متاخر ذو المقدمه مترتب شود، نه مستلزم دور است و نه مستلزم آمدن ذی المقدمه برای وجوب مقدمه است .

تا اینجا ثابت شد که اشکالات مرحوم آخوند بر مقدمه موصله قابل جواب است .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo