< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

93/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: اشکالات در معنای واجب نفسی و غیری

با توجه به اشکالی که بر معنای واجب نفسی و غیری شده بود محقق نائینی فرمودند که نقضی که بر شیخ وارد شده که گفته اند تعریف شیخ مانع اغیار نیست برای اینکه همه واجبات نفسی برای ملاکات واجب شده اند، صحیح نیست زیرا ملاکات در حقیقت واجبات نیستند؛ زیرا ملاکات در اختیار انسانها نیست و آن ملاکاتی که نیاز به تصفیه ملائکه دارند و اموری که از قدرت ملکف خارجند نمی توانند واجبات نفسی باشند .

پس واجبات نفسی عبارتند از اموری که در اختیار و قدرت مکلف باشد و لو داعی بر این واجبات اموری معنوی و ملاکات و مصالح ترقی و تقرب الی الله باشد. این پاسخ مرحوم نائینی از اشکال بر شیخ انصاری است .

استاد اشکال کردند که ‌آن غایات قصوی و نهائی مترتب بر مثل صلاة و صیام که معراج المومن و جنة من النار است در اختیار مکلف نیست[1] اما هر عملی زمینه ساز آن غایات قصوی است همانطور که مثلا خوردن دوا زمینه ساز بازگشت تعادل و صحت به بدن است. پس اگر حکیم و طبیب به خوردن دارو حکم می کنند برای این است که حصول زمینه برای بازگشت تعادل قوی به بدن انسان بر آن مترتب می شود و این مثل مسببات تولیدی است که بر خوردن دارو مترتب می شود و مسببات تولیدی چون مقدور بالواسطه هستند پس خود این غایت اول و مقصود اول که آمادگی بدن برای بازگشت قواست مقدور مکلف است و در اختیار اوست و در نتیجه می توان گفت خوردن دوا مقدمه تعادل بدن است نه واجب نفسی .

و نیز نسبت به ملاکات مثل «عروج المومن» یا «جنة من النار» که در اختیار مکلف نیست غایة القصوی است اما آنکه مکلف نماز بخواند و بعد زمینه حصول قرب در مکلف حاصل شود این زمینه سازی تقرب مترتب بر صلاة صحیح خواه ناخواه می شود و می توان گفت این غایت اولی که مترتب بر صلاة مکلف است یا بر امساکات مکلف در شهر رمضان است اینها مقدور است بلا اشکال، و مثل مسببات تولیدی است و مقدور بالواسطه است و اشکال بر می گردد که پس نماز و صوم هم برای زمینه ساختن مکلف برای تقرب الی الله است.

این اشکال را استاد بر محقق نائینی کرده است ولی به نظر می آید که این اشکال مهمی نیست. این آخرین نظریه ای است که استاد خوئی داده و بهتر از آن فرمایش استاد خمینی است .

استاد خوئی در آخرین نظریه ای که در دفاع از مرحوم شیخ انصاری در نقض به ملاکات و فرق بین واجب نفسی و غیری ذکر کرده اند این است که شارع مقدس چون با لسان عامه صبحت می کند و به قول استاد خمینی شارع با لسان بازاری ها و عرف عام صحبت می کند بنابراین چه قرآن و چه روایات متکفل برای بیان احکام الزامی و غیر الزامی است همگی باید به زبانی تکلم کنند که عامه مردم بفهمند مراد متکلم چیست. اگر خداوند امر به صلاة کرده است برای این است که صلاة امر روشنی است و عامه مکلف آن را درک می کنند. اما اگر بخواهد بگوید: اذا زالت الشمس فاعرجوا الی الله یا فتحصلوا القربان الی الله این غایات علاوه بر اینکه معمولا در اختیار مکلف نیست معمولا برای مردم روشن و مفهوم نیست. و همین طور جنة من النار در مورد صوم یا نهی عن الفحشاء و المنکر در نتیجة الصلاة که مفاهیم آن برای عرف مشخص نیست و شارع در مقام قانون گذاری باید الفاظی را به کار بگیرند که مکلف بتواند مطلع بر مراد آن شود و بر طبق اطلاعش عمل کند و عباداتی مانند صلاة و صیام و سایر واجبات عبادی و یا غیر عبادی مثل وفاء به نذر و مثل لزوم انفاق بر عیال این معانی دارای مفاهیم روشنی است و اتیان به آن برای مکلفین آسان و مقدور است .

اما اگر بخواهیم آن غایات القصوی را در نظر بگیریم، بر فرض که ممکن و مقدور مکلفین باشد ولی نمی توانند راه مشخصی را برای وصول به‌ آن غایات القصوی بیان کنند، لذا مدار در واجب نفسی عبارت است از آنچه در لسان دلیل امر به او تعلق گرفته است لنفسه نه برای شیء دیگری.

پس اگر در لسان دلیل امر مولی متوجه مطلبی شد که مقدمه برای غیر نیامده آن واجب نفسی است .

این حرف آخر استاد خوئی است که این حرف برای مقام اثبات به درد می خورد ولی اشکال مقام ثبوتی را که واجب للغیر بر اکثر واجبات نفسی صادق است بر طرف نمی کند.

به هر حال اصل مطلب روشن است که در شریعت سلسله اموری واجب شده است که خودشان به انفسها مطلوبند و و عده ای از امور هم برای غیر واجب شده است و وجوب آنها مترشح از غیر است همانند ستر و استقبال و غسل و وضو الی غیر ذلک .

بنابراین در فرق بین واجب نفسی و غیری طول نمی دهیم و امثله آن در شریعت مشخص است و موارد شک هم قلیل است و هرچند تعریف منطقی جامع و مانع و لو برای این دو معین نشود اما مصادیق آن از نظر فقها و اصولیین کاملا روشن و بین است و از نظر متشرع نیز روشن است، لذا نقض و ابرام در این تعاریف اتلاف وقت است.

مطلب دیگر آن است که ربما یقال ان الواجب فی هذا التقسیم علی ثلاثة اقسام: واجب نفسی و غیری و واجب للغیر یعنی قسم سومی هم داریم که از او به واجب للغیر تعبیر می کنیم .

بیان ذلک

در شریعت مقدس بخشی از واجبات نفسی اند که لسان ادله نیز بر آن گواه و روشن است مثل صلاة و صیام در عبادات و وفاء به نذر و لزوم انفاق بر عائله.

بخشی از واجبات، واجبات بالغیرند یعنی مترشح از ذی المقدمه اند همانند غسل و تیمم در عبادات یا غسل قبل از فجر در صیام و یا تعلم احکام قبل از رسیدن وقت عمل .

اما یک قسم از امور اینها نه واجب نفسی و نه واجب غیری مترشح از ذی المقدمه اند؛ مثل تعلم احکام که قبلا گفتیم تعلم وجوب طریقی دارد نه وجوب مقدمی .

این تعلم قبل از رسیدن وجوب فعلی عبادات یا معاملات لازم است؛ مثل تعلم احکام معاملات که امیر المومنین علیه السلام امر به تعلم آن می کردند و هنوز که تلبس به کسب نیامده مولا امر بدان کرده اند .

یا مثلا فقها امر کرده اند به تعلم قبل از بلوغ یا گفته اند واجب است سیر الی مکه قبل از فعلیت امر به حج یا امر به وضو قبل از وقت نماز که وضوی تهیئی است .

یک سلسله از مامور به ها داریم که اینها نه واجب نفسی اند و نه واجب مقدمی هستند که وجوبشان از ذی المقدمه مترشح شوند لذا این گونه امور واجبات للغیر هستند و معروف است که محقق اردبیلی گفته است تعلم واجب است و لو در اموری که تا کنون محل ابتلا نشده است؛ مثل تعلم احکام سهو و شکی که معروف است سید مرتضی و سید رضی نقل اجماع بر آن کرده اند و یا تقریر اجماع بر لزوم تعلم احکام سهویات و شکیات و امثال ذلک کرده اند. یا مثلا وضوی قبل از وقت که فقها گرچه آن را مندوب دانسته اند ولی برای صلاة مام وضوء تهیئی به‌ آن داده شده و مشروع دانسته اند .

پس واجباتی داریم که قبل از وقت واجب نفسی ثابت شده اند ولی اینها واجب نفسی نیستند که ترک آنها موجب استحقاق عقاب شود. اینها واجب شده اند به خاطر عملی که بعدا می خواهد واجب شود و مثال آن تعلم قبل از حصول وجوب است و وضوی تهیئی که اینها واجبات اند یا مستحباتند اما نه واجب نفسی و مستحب نفسی .

واجبات غیری هم نیستند؛ زیرا واجب غیری وجوبش مترشح از ذی المقدمه است و مفروض آن است که ذی المقدمه بالفعل وجوب پیدا نکرده است، پس چگونه مثل تعلم قبل از وقت واجب باشد یا مثلا غسل قبل الفجر را واجب می داند اینها واجبات للغیرند نه بالغیر .

آیا این قسم ثالث درست است ؟

بله این قسم در جائی درست است که ما دو مطلب را نپذیریم:

مطلب اول: پذیرش واجب معلق است مثل صاحب فصول که اگر ما آن را قبل از حصول واجب فعلی بدانیم اینجا مساله آسان است و تعلم یا سیر الی مکه یا غسل قبل از فجر برای صائم اینها واجبات مقدمی هستند زیرا وجوب نفسی فعلی است و قبل از وقت واجب شده است و در نتیجه مقدمات این واجب هم واجب بالغیر است مثل حج که به مجرد استطاعت وجوبش فعلی می شود و لو ظرف عمل متاخر است یا وجوب نماز به مجرد بلوغ فعلی است و لو ظرف عمل بعدا بیاید.

پس این واجبات وجوبشان مقدمی مترشح از ذو المقدمه است و بناءا علیه پس واجب للغیر وقتی قسم ثالث است که منکر واجب معلق شویم ولی اگر بدان ملتزم شدیم کما هو الحق، هیچ محذوری نیست که این واجبات للغیر را بالغیر بدانیم و وجوبشان را مترشح از وجوب ذی المقدمه بدانیم. این یک راه است .

راه دوم رفع اشکال واجبات للغیر آن است که اساسا ترشح وجوب مقدمی از وجوب ذی المقدمه اساسی ندارد که بگوئیم باید اول باید ذی المقدمه واجب شود تا بعد مقدمه واجب شود ترشح در امور تکوینی است مثل شوق نفسانی که از مشتاق الیه نهائی ترشح شوق به مقدمات آن می شود ولی این کلامی شعری است که اساسی ندارد زیرا وجوب، اعتباری از معتبر است و وقتی مولی اعتبار عملی بر ذمه عبد می کند از آن تعبیر به وجوب می کنیم پس همه واجبات امور اعتباری اند و اعتبارات امر بسیطی هستند که از آن چیزی ترشح نمی کند و اشتباه آن است که ترشح را با شوق نفسانی اشتباه گرفته اند این اشتیاق نفسانی است که از آن به شوق تعبیر می شود اما وجوب امری اعتباری است و از اعتبار وجوب صلاة اعتبار وجوب مقدماتش ترشح نمی کند بلکه اگر مقدمات لازم شود به اعتبار جدیدی لازم می شود و اگر وجوب دارد باید بگوئیم این وجوب مقدمات اگر للغیر یا حتی بالغیر است معنایش وجوب مستقل و اعتبار دیگری است و چون اعتبار خفیف المونه است کسی که ملتزم به وجوب مقدمه می شود اعتبار ثبوت در ذمه مکلف برای حج را مستلزم اعتبار لزوم سیر الی مکه هم می داند اما ترشح کردن از مسخره ها ست و این حرف غلط است بنابراین مانعی ندارد که بگوئیم قبل از وقت اعتبار ثبوت تعلم برای مکلف نموده و هکذا و غسل قبل الفجر و اعتبار هم خفیف المؤنه است و لازم نیست اول اعتبار وجوب ذی المقدمه کند تا بعد بگوئیم از این اعتبار، اعتبار وجوب مقدمه حاصل شود .

لذا ترشحی در کار نیست تا آن اشکال عقلی پیش آید، بلکه دو اعتبار است یکی اعتبار نفسی است مثل حج و صیام بعد الفجر و دیگری اعتبار ملازم با اعتبار نفسی است که قبل از فعلیت واجب هم ممکن است حاصل شود و مولی مقدمات مفوته را بر ذمه عبد اعتبار کند لذا واجب للغیری که برخی قسم ثالث قرار دادند بی اساس است.

 

محصل کلام

پس یکی از انقسامات واجب این است که برخی واجبات نفسی اند و خود بنفسه مطلوبند و ترکشان مستحق عقاب و فعلشان مستحق ثواب است و برخی از امور واجب شده اند برای انجام عمل دیگری .

سیاتی الکلام در مقتضای اصل در شک در واجب نفسی و غیری .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo