< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

93/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: وجوب تعلم

گفتیم منقول از محقق اردبیلی آن است که خود تعلم بنفسه واجب است نه به عنوان طریق؛ چنانچه ظاهر بعض آیات و روایات این را می فهماند .

اما در مقابل ایشان اکثرا گفته اند تعلم وجوب نفسی ندارد. مرحوم شیخ در بحث شرائط اصول فصلی به عنوان شرائط تمسک به اصل را بیان کرده اند و می گویند بعد الفحص می توان به استصحاب یا برائت رجوع کند و می گویند مسئله تعلم از مقدمات مفوته است؛ یعنی اگر تعلم نکند نمی تواند احکام الهی را انجام دهد.

طبعا به ایشان اعتراض شده است که تعلم جزء مقدمات عمل نیست که عمل شرعی بر او متوقف باشد و مثل صعود علی السطح که متوقف بر نصب سلم است نیست، بلکه می شود عمل انجام بگیرد و لو آدم عالم به حکم نباشد چنانکه مثال زدیم کسی که نمی داند وظیفه اش قصر است یا تمام است هر دو نماز را که خواند و لو تعلم نکند امتثال واقع کرده است و یا اگر احتیاط کرد می تواند واقع را درک کند و نیاز به تعلم نیست مگر در موارد قلیلی .

مثل اینکه کسی تازه مسلمان شده است و بدون تعلم قبل از وقت نمی تواند نماز را صحیحا انجام دهد و در حقیقت علت مهم برای وجوب تعلم، مقدمیت برای عمل نیست بلکه علت عمده همان است که انسان بدون تعلم به برائت ذمه یقین نمی کند و احتمال عدم موافقت با واقع می دهد لذا تعلم طریق است برای احراز مطابقت عمل با واقع است. بنابراین تعلم وجوب طریقی دارد و عقل می گوید برای دفع ضرر محتمل و تحصیل برائت یقینی تعلم کن تا حکم واقعی را درک کنی و به جای احتیاط بتوانی عمل به واقع کنی و واقع ترک نشود.

لذا عمده سر لزوم تعلم به خاطر حکم عقل به وجوب دفع ضرر محتمل است که چه بسا بدون تعلم آدمی در مخالفت واقع قرار بگیرد و تعلم لازم و واجب است .

آیا با توجه به اینکه رسول گرامی فرمودند «رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم» قبل از وقت تعلم بر صبی واجب است یا نه ؟

مرحوم نائینی می گویند بله همان حکم عقل به وجوب طریقی تعلم برای دفع ضرر محتمل این حکم عقل قبل از وقت برای عبد و صبی ثابت است و ما می دانیم بچه ای که بعد از زوال به سن تکلیف می رسد چون بعد مجال برای تعلم نیست اگر قبل از وقت درست فرا نگیرد ممکن است بعد از وقت به مخالفت واقع مبتلا شود؛ لذا برای دفع ضرر بعد البلوغ، باید قبل از وقت احکام را یاد بگیرید و لعل اینکه در روایات هم امر شده به اینکه بچه ها را ملزم به نماز کنید به این خاطر است که بعد از فرارسیدن بلوغ بتواند عمل را صحیح انجام دهد[1] .

ان قلت: مگر نه این است که قلم از صبی برداشته شده است تا زمان بلوغ، بنابراین قبل از زوال رفع القلم شده است؟

جواب: این رفع مختص به احکام تشریعیه است یعنی قلم تکلیف به احکام الهی از صبی مرفوع است اما دفع ضرر محتمل حکم عقل است و هر بچه ممیزی که نزدیک بلوغش شده است همانطور که از ضرر دنیوی فرار می کند می داند ساعتی بعد ممکن است به عقاب الهی مبتلا شود و لذا برای دفع آن عقل او را ملزم به تعلم می کند پس نه آن است که تعلم دارای وجوب شرعی باشد تا رفع القلم وجوب آن را بردارد .

اما استاد می فرمود ما علاوه بر حدیث رفع روایت داریم که «عمد الصبی خطا» این حدیث گرچه در مورد جنایات وارد شده است ولی در مقام تعلیل چون ذکر شده است از آن استفاده قانون کلی کردند و بما هو حکم مستقل مورد تمسک فقهاء در ابواب مختلف قرار گرفته است.[2]

حال بچه ای که اول زوال بالغ می شود و تعلم نکرد گرچه این ترک عمدی بوده ولی به منزله خطاست و بعد از بلوغ مبتلی به اشتباه شد بر اساس رفع الخطا بچه مورد مواخذه در شریعت نیست؛ یعنی خود شارع مقدس عقاب را از خطا برداشته است پس به صریح روایت مورد مواخذه قرار نخواهد گرفت و با التفات به بلد نبودن نماز، ترک کردن تعلم قبل از وقت به صریح روایات مذکور مورد مستحق عقاب نیست .

آری اگر بعد از بلوغ وقت وافی به تعلم است باید به سرعت دنبال تعلم برود، ولی اگر نرفت و نماز را اشتباه خواند مورد مواخذه قرار نمی گیرد .

به نظر ما حق با آقای نائینی است و می توان علاوه بر حکم عقل بلزوم دفع ضرر محتمل که طفل ممیز آن را درک می کند از ادله لزوم تمرین اطفال بر صلاة و صیام استفاده می شود که بچه باید قبل از بلوغ احکامش را بلد باشد که مبتلا به خطا نشود .

تبصره

کسانی که قائل به وجوب نفسی تعلم شده اند مسائل مبتلی به را واجب می دانند نه مسائلی را که محل ابتلا نیست مانند مسائل خاص زنان بر مرد و بالعکس.

آری به عنوان حفظ شرع از اندارس و اضمحلال باید احکام شرع را کسانی به عنوان واجب کفائی یاد بگیرند .

 

لزوم تعلم در مسائل محل ابتلا

حال اگر شک کردیم که ما مبتلی به احکام سهویات در نماز یا احکام سفر می شویم در اینجا چه باید کرد ؟

مرحوم شیخ نقل کرده است که اگر مکلف احکام سهو و شک در نماز را یاد نگیرد فاسق است .

ربما یقال در مقام تعلیل لزوم یادگیری که چون لامحالة در صورت ابتلا حکم واقعی منجز است و ناگزیر مبتلی به خطا در عمل می شود مثل ربا در معاملات که نفوذ آن در معاملات بسیار خفی است و اگر کسی آن احکام را یاد نگرفت مبتلی به ربا می شود پس ناگزیر باید احکام را فرا گرفت تا مبتلی به ترک واجب یا فعل حرام نشویم .

در قبال این قول برخی گفته اند ما به برکت استصحاب عدم ابتلاء به امور آتیه احراز عدم ابتلا می کنیم و به منزله یقین به عدم ابتلا است مثل مبتلی نبودن مرد به احکام خاص زنان. پس الان که مبتلا نیستیم و شک داریم که در آینده به این مسائل مبتلا می شویم یا نه، استصحاب عدم ابتلا کنیم و طبعا تعلم احکام غیر مبتلی به لازم نیست[3] .

اما صاحب جواهر در جلد دوم به مناسبتی می فرماید استصحاب استقبالی در روایات ما نیامده است بلکه روایات استصحاب دلالت دارد که متیقن باید سابق و شک لاحق باشد و استصحاب استقبالی مدرکی ندارد و معتبر نیست .

جواب داده شده است که بله گرچه اکثر روایات استصحاب ظهور در متیقن سابق و شک لاحق دارند اما برخی از روایات اطلاق دارند «لاینقض الیقین بالشک» که فرموده به طور کلی چون یقین امر مبرمی است نباید به شک نقض شود لذا از این جهت اشکالی در استصحاب استقبالی نیست .

مرحوم میرزای نائینی می گوید اشکال در چیز دیگری است زیرا با اجرای استصحاب باز هم احتمال ابتلا موجود است و قاعده دفع ضرر محتمل الزام میکند که مبتلا به عقاب نشویم .

از این جواب دادند که خیر اگر شما قبول کردی استصحاب اصل محرز است پس استصحاب عدم ابتلاء به منزله بینه‌ای است بر عدم ابتلا قائم. همانطور که اگر بینه که به منزله علم وجدانی به عدم ابتلا است، آدمی را ایمن از عذاب قرار می دهد ناگزیر استصحاب هم به منزله بینه است و انسان در امن از عقاب قرار می گیرد لذا اشکال دوم محقق نائینی هم وارد نیست و می توان گفت عند الشک در ابتلاء در آینده تمسک به استصحاب عدم تعلم بنمائیم و بگوئیم تعلم در مشکوک الابتلا لازم نیست .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo