< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

93/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: صیغه امر

بحث طلب و اراده تمام شد و محصل بحث ماده امر آن شد که انصافا ماده امر ظهور در وجوب دارد بلا ریب و اشکال .

اما ماده امر به معنای طلب غیر از ماده امری استکه از او امور مشتق می شود .

بعد از این در کلام نفسی وارد شدیم و گفتیم دلیلی برای اثبات آن نیست و ثابت کردیم که طلب و اراده دو امر جدا و حقیقت متفاوت و از هم هستند و اراده صفت النفس و طلب فعل النفس است .

 

فصلما هو معنی صیغة الامر

می دانیم الفاظ دارای مواد و هیئاتی هستند و ماده مثل «ض ر ب» در ضرب و «ک ت ب» در کتب است که مواد اصلی مشتقات و افعالند و هر یک از این افعال دارای هیئاتی هستند که از آن به هیئت اسم فاعل و مفعول و هیئت امر تعبیر می کنیم و مقصود ما هیئت امر است در ثلاثی مزید و مجرد و رباعی مجرد و مزید. مقصود هیئت امر است در همه این مواد این هیئت افعل دارای چه معنائی است؟ آیا به معنای انشاء الطلب است و انشاء الوجوب است یا امر آخر ؟

همانطور که در کلمه امر گفتیم برای معانی مختلف در قرآن، هیئت امر هم در کلمات بلغا و فصحاء عرب و نیز قرآن مجید در معانی مختلف استعمال شده است و اکثر موارد همان طلب است و انسان چیزی را که طالب اوست، معمولا به صورت هیئت افعل که از آن به صیغه امر ابراز می کند .

اما گاه همین هیئت افعل در موارد مختلف دیگری هم استعمال می شود؛ مثل مقام تهدید «افعل ما شئت» که مقصود طلب کار حرام و باطل نیست بلکه درمقام تهدید است یا مثلا در مقام تعجیز ﴿فاتوا بسورة من مثله﴾[1] یا در مقام تسخیر و تحقیر می گوید ﴿کونوا قردة خاسئین﴾[2] .

در موارد دیگری همین هیئت گرفته شده و قطعا اراده انشائی طلب در کار نیست و طلب مراد نیست و گاه در مقام تمنا و امید می گوید این کار را بکن .

این معانی مختلف آیا به راستی معانی هیئت امرند یا خیر معنای امر خصوص طلب است ؟

 

نظر مرحوم آخوند در صیغه امر

مرحوم آخوند در همه موارد هیئت افعل می گویند وضع برای انشاء طلب شده است و طلب انشائی، منتهی انگیزه و دواعی این انشاء الطلب مختلف است[3] . گاه داعی اراده واقعی است و گاه داعی استهزاء یا تسخیر یا تعجیز است و مرحوم آخوند می خواهند بگویند حقیقت مطلب آن است که چنانکه در اول بحث طلب و اراده گفتیم هیئت افعل برای انشاء الطلب وضع شده است و گفتیم سه گونه در بین بود: طلب انشائی و اراده انشائی و طلب حقیقی واراده انشائی و طلب ذهنی و اراده ذهنی و از دیدگاه مرحوم آخوند اراده و طلب حقیقتش امر واحدی است و در هر سه مقام هم متحدند؛ چه مقام واقعی که در نفس است و چه مقام تصور و ذهن و چه در مقام انشاء. گرچه ما قبلا به عرض رساندیم که طلب با اراده در این سه مرحله با هم متفاوت است.

بنابراین نظر مرحوم آخوند این است که در همه این موارد که صیغه افعل به کار گرفته می شود معنای صیغه انشاء طلب است و انشاء طلب داعی می خواهد. گاه داعی واقعا خواست دل است و گاه داعی تمسخر یا تعجیز و تهدید است ولی در هر حال هیئت افعل برای دلالت بر انشاء الطلب است گفتیم که طلب و اراده در مقام انشاء در دید مرحوم آخوند یکی بود که همان ایجاد به لفظ افعل بود و طبعا هر موجد مختار و عاقلی در هدف خود متفاوت است گاه هدف خواسته دل است و گاه سایر امور.

پس حقیقیت افعل در کلام خدا و غیر او در مقام تعجیز و تمنی و امثال ذلک، این صیغه در طلب انشائی استعمال شده است و اختلاف در داعی و انگیزه انشاء الطلب، موجب اختلاف در معنا اصلا نیست. پس در همه این موارد طلب انشائی است و حقیقت افعل همان حقیقت انشائی است و اختلاف دواعی دخلی به موضوع له لفظ ندارد و بعد استدراک کرده اند که بعید نیست که گرچه صیغه برای انشاء الطلب است ولی علقه وضعیه اختصاص دارد به فرضی که اراده فی النفس هم باشد و داعی او خواست دل باشد چون نود در صدر استعمالات صیغه افعل برای انشاء الطلب برخواسته از هوای دل است، پس بعید نیست بگوئیم گرچه مستعمل فیه همه جا یکی است، اما علقه وضعیه و اصل وضع هیئت افعل آن مختص به جائی است که خواسته واقعی باشد. پس ادعا می کنیم که بعید نیست استعمال در سایر موارد، مستعمل فیه غیر موضوع له باشد اما غیریت در اساس الوضع است که علقه وضعیه اختصاص دارد به موردی که در نفس هم خواست و هوا باشد، این موجب می شود که در ما سوای آن یا بگوئیم مجاز باشد یا اگر مجاز نباشد فاقد علقه وضعیه باشد و عین این حرف در اداة استفهام است .

می دانیم موارد زیادی برای استفهام نقل شده است مثل استفهام و امتحان و ... در اداة استفهام هم هل استفهامیه یا همزه استفهامیه وضع برای ایجاد و انشاء استفهام شده است، ولی داعی مختلف است که گاه انگیزه فهم واقعی است و گاه انگیزه اموری مثل تحکم و تمسخر و امور دیگری است که آخوند ادعا استعمال در موارد را هم غلط دانسته و می گویند همزه یا هل استفهامی در همه این موارد برای انشاء الاستفهام وضع شده و در همین معنا هم استعمال می شود ولی انگیزه مختلف شده و اختلاف در انگیزه موجب اختلاف معنای اداة استفهام نمی شود و بر این اساس استفهامات در کلام الله هم حقیقت است گرچه خدای متعال عالم به کل شیء است ابدا و ازلا حتی قبل از خلق هم درعین حال مانعی از انشاء استفهام ندارد .

این محصل فرمایش آخوند است و بعد هم گفته اند انصاف آن است که لو خلی و طبعه هیئات افعل، ظهور در وجوب دارد و ادعای وضع صیغه افعل برای وجوب بعید نیست گرچه ندب هم به منزله مجاز مشهور است این محصل دو صفحه کفایه است .

 

بررسی

اینکه بگوئیم انشاء الطلب منحصر به فرض وجود اراده واقعی است این را از اصل منکر شدیم، بنابراین در این جهت بحثی نداریم. اما اینکه بگوئیم معنای هیئت افعل، انشاء الطلب است. این بسته به مبانی در فرق بین انشائیات و اخباریات گفته اند.

مشهور انشاء را ایجادی دانستند و به الفاظ انشائیات و صیغ امر و نهی و ادات ندا و ترجی و تمنی؛ یعنی می خواهند بگویند به این الفاظ معانی آنها ایجاد می شود و به ان مثلا تاکید ایجاد می شود به عکس اخباریات که برای اعلام ثبوت النسبة یا عدم ثبوت النسبة باشد و لذا انشاء چون ایجاد است متصف به صدق و کذب نمی شود و اخبار متصف به صدق و کذب می شود.

 

نظر استاد خوئی در صیغه امر

استاد خوئی اصل این مبنا را منکرند و قائلند انشاء و اخبار هر دو برای ابراز ما فی الضمیر است[4] جز اینکه ما فی الضمیر در اخباریات حکایت است و خاصیت حکایت این است که محکی متصف به صدق و کذب می شود ولی در انشائیات حقیقت ما فی الضمیر عبارت است از نفس ترجی و استفهام یا خواستن، لذا چون در انشائیات ماواراء فی النفس شیئی وجود ندارد پس در یا لیت الشباب اگر تمنا در نفس باشد تمنا درست است و اگر در نفس تمنا نیست، یا لیت الشباب غلط است.

پس بر اساس وحدت حقیقت خبر و انشاء،‌در انشاء ایجادی در کار نیست پس هیچ لفظی ایجاد معنا نمی کند و من جمله هیئت افعل ابراز می کند که متکلم شیئی را اثبات بر ذمه شخصی می کند و «صل»؛ یعنی متکلم در مقام اثبات الصلاة بر ذمه عبد است و در «لاتفعل» در مقام ابراز زجر و حرمان مکلف از عمل است. بنابراین فرق بین خبر و انشاء از اصل ناتمام خواهد بود و للکلام تتمة .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo