< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: کلام نفسانی/ طلب و اراده/ اوامر

مرحوم آخوند می فرمایند:[1] أن الحق كما عليه أهله - وفاقاً للمعتزلة و خلافاً للاشاعرة – هو اتحاد الطلب والإرادة ، بمعنى أن لفظيهما موضوعان بإزاء مفهوم واحد و ما بإزاء أحدهما في الخارج يكون بإزاء الآخر، و الطلب المنشأ بلفظه أو بغيره عين الإرادة الإنشائية ، و بالجملة هما متحدان مفهوماً و إنشاء و خارجاً، لا أن الطلب الإنشائي الذي هو المنصرف إليه إطلاقه - كما عرفت - متحد مع الإرادة الحقيقية التي ينصرف إليها إطلاقها أيضاً .

در مباحث گذشته به عرض رسید که هر یک از این دو لفظ طلب و اراده، حقیقتی در نفس دارد و از عوارض نفس است و همان حالت خواستن دل در زبان فارسی است.

مرحله دوم کعنای ذهنی این دو لفظ است که در فارسی از آن تعبیر یه خواهش یا خواستن می شود مرحله سوم هم انشاء به لفظ یا اشاره یا کتابت است که در این مرحله هم بین طلب و اراده اتحاد است.

اشاعره غیر از اراده معنای دیگری در نفس قائلند که از آن به «کلام نفسانی» تعبیر کرده اند و طلب را نوعی از کلام نفسانی دانستند و از آنجا که در این جا بحث مهمی بین اشاعره و معتزله شده است و به تبع آنها بزرگان ما هم بحث کلام نفسی را در اصول آورده اند به این بحث می پردازیم .

مرحوم نائینی[2] و سیدنا الاستاد[3] هم طلب را غیر اراده می دانند و اشکال جبر را همین طور برطرف کرده اند. در صورتیکه مرحوم آخوند قائل به اتحاد طلب و اراده است، ولی این بحث دخلی به نزاع بین اشاعره و معتزله ندارد، لذا جمعی بر آخوند اعتراض کرده اند که خلط بحث بین نزاع اشاعره و معتزله و نزاع بین متکلمین امامیه شده است. ابتدا به بیان نزاع اشاعره ومعتزله می پردازیم .

 

تاریخچه ایجاد نحله فکری اشاعره و معتزله

بیشتر عربها قبل از اسلام از علوم و معارف الهی تهی بودند و بعد از گرویدن به اسلام با معارف قرآن و حدیث آشنا شدند و در این بین مطالب دیگری در بین مسلمین رسوخ کرد که گاه از ارتباطات بین مسلمانان و سایر ملل حاصل می شد و گاه از راه اسارت کفار و یا از راه یهود از تورات و کتب دیگر وارد جامعه اسلامی می شد.

این مجموعه باعث شد مطالب دیگری نیز مطرح شود و حسن بصری که در زمان امیر المومنین بوده است دانشمندی بوده که حلقات درسی تشکیل داده و جمعی را دور خود جمع کرد و یکی از شاگردان او به نام واصل بن عطا با او بحث میکرد و بعد از درگیری با او در مباحثات از او جدا شد و خود حلقه درسی تشکیل داد.

این دو نفر دو مکتب تشکیل دادند و هر کدام پیروانی داشتند و مکتب حسن بصری را ابو الحسن اشعری که از احفاد ابو موسی اشعری بود ادامه داد و رشد داد و این دو دسته پیوسته با هم در مسائل توحیدی و صفات الله بحث می کردند که یکی از آن ابحاث کلام نفسی است .

 

نظر اشاعره

اشاعره گفته اند در قرآن به خداوند نسبت تکلم داده شده است ﴿و کلم الله موسی تکلیما﴾[4] و پیامبر هم در معراج با خداوند تکلم کرد و شکی نیست که خداوند صاحب کلام است و بر این اساس گفتند صفت تکلم را می توان برای خداوند ثابت دانست همانطور که او به صفاتی مانند علم و قدرت نیز متصف شده است، هرچند صفت تکلم به همین شکل اسم فاعلی به خداوند نسبت داده نشده است .

بر این اساس گفته اند که «کون الله متکلما» از صفات ذات است و مثل علم و قدرت قدیم است، جز اینکه علم و قدرت عین ذات است ولی تکلم عین ذات نیست، اما صفت قدیمی است که در خدا از ازل وجود داشته و بر این اساس قرآن را قدیم دانستند و از اینجا اختلاف بین اشاعره و معتزله شروع شد.

 

نظر معتزله

اما معتزله گفته اند تکلم از صفات فعل است و حادث است .

به هر حال مبدا بحث از اینجاست که گفتند خداوند متعال در او صفت متکلم ثابت است و بر این اساس باید گفت کلام دیگری غیر از آنچه حادث شده است در ذات خداوند موجود است و آن «کلام نفسانی» است

همه می دانیم خداوند دو نوع صفت دارد:

گونه اول: صفات ذات که با خداوند از ازل بوده است و محدود به حدی نیست و اتصاف به وجود و عدم به حسب دایره احاطه ندارد؛ مثل صفت علم و قدرت که از اول با خدا بوده است و قدیمند و از دیدگاه ما متحد با ذات خداوند است .

گونه دوم: صفات فعل هستند که امور حادثند و خداوند آنها را ایجاد می کند و این امور به قضیه موجبه و سالبه هر دو تقسیم می شوند؛ مثل «خالقیت» که گاه خداوند خلق می کند و گاه خلق نمی کند و نیز صفت «رازقیت» که گاه به بعضی بیش از دیگری رزق می دهد و گفته اند تکلم به معنای ایجاد صوت از صفات فعل است؛ مثلا خداوند با حضرت موسی تکلم کرد که این گونه تکلم صفت فعل است.

ولی اشاعره گفته اند وراء این کلام دیگری به نام کلام نفسانی است که آن حادث نیست بلکه قدیم است و بر اساس آن خداوند به متکلم متصف می شود. سپس این کلام را به آدمی نیز نسبت دادند و آدمیان نیز تسریه دادند و آدمی را نیز دارای کلام نفسانی دانستند و گفتند «ان الکلام لفی الفواد و انما جعل اللسان علی الفواد دلیلا» و این کلام لفظی را مبرز آن کلام نفسانی دانستند .

 

مخالفت معتزله با ادعای کلام نفسانی

در قبال این ادعا معتزله سخت ایستادند و گفتند ما در نفس خود غیر از تصور و تصدیق و اراده و علم چیزی به نام «کلام نفسانی» موجود نمی بینیم؛ مثلا در جمله « زید قائم» الفاظی داریم که از مواد و هیئاتی تشکیل شده است و از نظر دل هم، صفتی که موجود است علم به وجود یا علم به عدم و یا شک و اراده تکلم است و چیز دیگری به نام کلام نفسانی نمی یابیم و دست ما هم از ذات خدا کوتاه است و تکلمی هم که در قرآن آمده است، ایجاد صوت است در درخت یا بدون تصرف در جسم همانند تکلم در سدرة المنتهی با پیامبر که امام خمینی آن را همان وحی دانسته اند .

اما اشاعره مخصوصا در جمل خبریه و انشائیه قائل به طلب یا کلام نفسانی هستند به دلیل اینکه در مقام امتحان عبد می گوئید «یا فیروز جئنی بماء» که اینجا در ظاهر اراده است ولی در باطن جای شرب آب نیست در صورتیکه طلب وجود دارد و این همان کلام نفسانی است؛ زیرا اراده آب نیست، اما طلب هست که همان کلام نفسانی است که از او به طلب تعبیر کرده اند و یا در مقام اعتذار می خواهید عبد را تنبیه کنید و او را امر به امر غیر ممکنی می کنید برای اینکه بهانه و عذری برای تنبیه او داشته باشید و این امر همان طلب است، در صورتیکه اراده وجود ندارد و این نامش طلب نفسانی است و از اینجا می گویند همانطور که ما در جمل انشائیه طلب و کلام نفسانی هست بدون وجود اراده، پس هم کلام نفسانی اثبات می‌شود و هم اینکه طلب غیر اراده است .

این اجمالی از کلام اشاعره و معتزله است و تفصیل بیشتر نیاز به ذکر ادله آنهاست که بیشتر از سنخ بافتنی است و ما متعرض آن فی الجملة می شویم .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo