< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: خلط بین مساله فلسفی و لغوی در بحث مشتق/ الفاظ

گفتیم شیء امری عرضی است که به همه امور اطلاق می شود و این خطاست که آن را جنس الاجناس بدانیم؛ زیرا جنس ذاتی اجناس و ما به الاشتراک بین ماهیات است که به ما به الامتیاز لازم دارد و معنای اطلاق آن بر خدای متعال آن نیست که خداوند جنس دارد چون مستلزم ترکیب است، لذا میرزای نائینی در اینجا به خطا رفته است چه آنکه حمل شیء بر اشیاء عرضی است نه ذاتی، لذا قابل صدق بر ممتنعات نیز هست .

کلمه «ذات» نیز مانند شیء عرضی است و برای مفهومی عرضی غیر ذاتی وضع شده است مثلا می‌گوئیم «اجتماع الضدین فی ذاته محال» یا می‌گوئیم «ذات الله تبارک و تعالی لایدرک» یا می گوئیم «ضارب ذات تلبس بالمبدا» پس کلمه ذات نیز اسمی است برای معنائی عرضی و قابل صدق بر همه اشیاء و ذاتی اشیاء هم قطعا نیست.

بنابراین آنانی که قائلند مشتق مرکب است از ذات متلبس بالمبدا، مرادشان از ذات امری وجودی خارجی یا جنس الاجناس که ذاتی اجناس هست نیست، بلکه مراد آنان آن است که مفهومی مبهم من جمیع الجهات و معرای از همه قیود حتی قید وجود است و آن امری است که یقوم به المبدا.

پس ذات در مشتق به معنای شیئی است که مبدا اشتقاق به او قائم است و لو آن شیء اعتباری محض باشد و حقیقتی جزء تخیل ما نداشته باشد؛ مثل شریک الباری که شیء ثبت له الامتناع است و حتی ممکن است ما یقوم به المبدا متحد با مبدا باشد؛ مانند «الله عالم» یعنی الله ذات ثبت له العلم که منافات ندارد آن ذات با علم متحد باشد پس معنای عالم ما یقوم به العلم است .

 

لزوم تفکیک مسائل فلسفی از مسائل لغوی

اینجا نباید امر فلسفی را با امر لغوی خلط کرد. در فلسفه ذات یقوم به الشیء یعنی دو شیء است و ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت مثبت له ولی در لغت وقتی می‌گوئیم عالم یعنی شیء یقوم به العلم ممکن است آن شیء با علم متحد باشد و فوق یعنی شیء یقوم به الفوقیة و این دلیل بر منحاز بودن دو شیء از یکدیگر نیست .

با توجه به این بیان شبهات قائلین به بساطت منحل خواهد شد و این سنخ شبهات به خاطر خلط بین مسائل فلسفی و لغوی است و در لغت آن دقتهای فلسفی که در جدا کردن ذات و مبدا از یکدیگر مورد نظر است مورد اعتنا نیست .

 

مطلب بعد

در اینجا مطلب دیگری روشن می‌شود و آن این است که در فلسفه گفته‌اند فرق بین جنس و فصل با هیولی و صورت به لابشرطیت و بشرط لائیت است و این را در مشتق هم مطرح کردند و مشکل درست شده است .

در فلسفه می گویند: صورت و هیولی بشرط لائیت لحاظ شده و لذا صدق بر هم نمی کند اما جنس و فصل لابشرط لحاظ شده است و بر هم صدق می کنند؛ مثلا بدن انسان هیولی و روح صورت است و حمل اینجا غلط است؛ چون هیولی در او قوت تحول است و جان و روح در انسان صورت گفته می‌شود و انسان مرکب از این دو ماده و صورت است.

اینجا نمی‌توان گفت «البدن روح» یا «الروح بدن» زیرا هر کدام به شرط لا از دیگری و به طور مستقل لحاظ شده است یعنی بدن اسم برای انسان به شرط لای از روح است و روح هم اسم انسان است به شرط لای از بدن.

اما در کلمه حیوان و ناطق، حیوان اسم است برای همان بدن اما لابشرط از روح انسانیت و ناطق نام برای همین روح است ولی لا بشرط از بدن اینجا است که گفته می‌شود الحیوان ناطق یا الناطق حیوان؛ چون جنس و فصل لابشرط لحاظ شدند حملشان صحیح است اما نمی توان گفت الروح بدن و البدن روح، در صورتیکه همان حیوانیت جنبه مادی و هیولای انسان است و روح جنبه صورت انسانیت است که انسانیت انسان بدان است .

این مطلب را آقایان اصولی از فلسفه گرفته‌اند و در بحث مشتق که لغوی است، آورده‌اند و گفته‌اند مشتق هم با مبدا اشتقاق، همانند فصل و جنس نسبت به هیولی و صورت است، پس مشتق همان معنای مبدا است لابشرط و لذا حمل می‌شود ولی مبدا اشتقاق به منزله هیولی و صورت است که به شرط لا است و لذا قابل حمل نیست .

پس تا اینجا روشن شد که مراد از شیء و ذات و مبدا چیست و اینها جنس الاجناس نیستند و منافات ندارد همین ذات یا شیء ماخوذ در معنای مشتق متحد در وجود با مبدا باشد .

 

مطلب بعد

به خوبی روشن شد که کلمه «ذات» یا «شیء» بمفهومهما اگر بر انسان یا زید به تنهائی و بدون قید حمل شود، جهت قضیه ضرورت است؛ زیرا کلمه شیء دارای معنای عامی است که بر همه اشیاء ثابت است، پس عرضی است قابل حمل بر همه موجودات.

اما اگر همین ذات مقید به قیدی امکانی شد مثل ذات ثبت له الضحک حملش بر انسان ممکن است و یکی از اشتباهات که در اینجا اتفاق افتاده آن است که معنای مشتق گاه مجموع ذات و قید گرفته‌اند و قهرا چون حمل ذات یا شیء بر هر موضوعی ضروری است گفته‌اند قضیه ممکنه مبدل به ضروریه می‌شود که این برداشت اشتباه است که گاهی همین مطلب از کلمات صاحب فصول هم بر می آید و اگر مقصود از ذات مصداق باشد، علاوه بر اینکه مصادیق در مشتقات کاملا متفاوت و مختلفند مثل مصداق در کلمات «الجدار قائم» و «الصلاة قائمة» و «زید یا الانسان قائم» و لامحالة لازم می‌آید که وضع در مشتقات عام وموضوع له خاص باشد که جدا بعید است.

گفته‌اند چون مصداق ذات در «الانسان یا زید ضاحک» متحد با انسان است پس لازم خواهد آمد گه قضیه حملیه الانسان ضاحک منقلب به قضیه ضروریة شد زیرا بازگشت ضاحک در این صورت که مراد از ذات مصداق است به جزئی خواهد شد و جزئی قابل تقیید نیست بلکه تنها قابل توصیف است و بازگشت محمول که مرکب از صفت و موصوف باشد با انحلال قضیه حملیه به دو قضیه خواهد بود یکی زید یا الانسان انسان و دیگری زید یا الانسان له الضحک و اولی بلاریب ضروری است گرچه دومی ممکنه باشد .

این بیان از محقق نائینی است و بر این اساس می‌گوید معنای مشتق بسیط است و ذات نه بمفهومه و نه بمصداقه در مشتق اخذ نشده است ولی استادخوئی می‌گوید در معنای مشتق ذات یا شیء اخذ شده باشد اما نه بمصداقه که مستلزم وضع عام و موضوع له خاص است بلکه ذات یا شیء بمفهومه الواسع اخذ شده بنابراین اگر معنای ضاحک ذات مطلق یا ذات بدون قید بود حملش بر انسان ضروری خواهد بود. اما اگر معنای ضاحک ذات مقید به ضحک بود حملش بر انسان ضروری نیست و معنای ذات یا شیء کلی است که قابل تقیید خواهد بود و با قید حمل محمول بر موضوع ضروری نیست و اشکال محقق نائینی هم که گفته جزئی قابل تقیید نیست لازم نخواهد آمد .

حال با توجه به این مرحوم استاد خوئی می‌گوید معنای مشتق پیوسته مرکب است از ذات متلبس بالمبدا[1] و دو برهان آورده‌اند

برهان اول استاد خوئی

وجدان است زیرا بالوجدان معنای ضاحک غیر از معنای ضحک است و در معنای مشتق ذات اخذ شده و لذا قابل حمل است در صورتیکه مبدا غیر قابل حمل است .

برهان دوم استاد خوئی

در حمل اتحاد لازم است و موضوع باید با محمول متحد باشد که اگر در ماهیت بود حمل اولی ذاتی و اگر در اتحاد در وجود بود حمل شایع صناعی است .

حال در زید ضارب اگر معنای ضارب همان مبدا مثلا ضرب باشد و فرق فقط در لحاظ باشد منشا اتحاد ضرب با زید چیست؟

واضح است که قیام عرض به محل، دلیل اتحاد عرض با محل نیست.

در مقام حمل «زید عالم» اگر در معنای عالم، ذات خوابیده باشد «زید عالم» درست است و معنای آن زید ذات ثبت له العلم است ولی اگر مراد از عالم همان علم باشد اعتبار لابشرطیت موجب اتحاد عرض با ذات نمی‌شود .

تا اینجا بحث مشتق را تمام کرده و انشاء الله به بحث اوامر وارد می‌شویم .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo