< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: نظریه بساطت مشتق

گفتیم هر چند استعمال مشتق در اعم زیاد وارد شده است ولی انصاف آن است که اصل وضع مشتق برای خصوص متلبس بالمبدا است. منتهی مبادی مختلف است گاه مبدا حرفه و صناعت است و گاه ملکه است و گاه عرضی از اعراض یا حدثی از احداث است و اختلاف در مبادی موجب تغییر معنای مشتق در متلبس بالمبدا نخواهد شد.

استاد خوئی در آخر این بحث گفته‌اند[1] ثمره‌ای بر این بحث بار نمی‌شود؛ زیرا در قضایای حقیقیة که منحل می‌شود به قضایای شرعیه‌ای که مقدم آن وجود موضوع و تالی آن ثبوت المحمول له بود، لامحاله همیشه اگر مشتق موضوع برای قضایای حقیقیه قرار گرفت وقتی حکم ثابت می‌شود که موضوع محقق الوجود باشد؛ یعنی در قضایای حقیقیة حکم برای موضوع به فرض وجود ثابت می شود و مادامی که موضوع وجود پیدا نکند حکم ثابت نیست و در نتیجه مشتق بما هو مشتق اگر وجود پیدا کرد، حکم برایش ثابت است و چون مشتق به معنای ذاتی است که ثبت له المبدا پس پیوسته قضایای شرعیه که بر نهج قضایای حقیقیه است و قضیه حقیقیه هم منحل می‌شود به وجود موضوع و ثبوت المحمول، پس همیشه اگر مشتق موضوع قرار گرفت، باید به فرض وجود مشتق حکم بر آن بار شود و آن وقتی است که باید به فرض وجود مشتق حکم بر او بار شود و وجود مشتق وقتی است که مبدا اشتقاق تحقق پیدا کند و اگر محقق نبود حکم برای چنین موضوع مشتقی ثابت نیست، پس بنابراین در قضایای شرعیه قانونی اگر مشتق موضوع بود حتما مراد مشتقی است که تلبس بالمبدا بالفعل داشته باشد و اگر مبدا از او منقضی شد موضوع برای قضیه شرعی و قانونی و حقیقی نیست .

ما گفتیم این کم لطفی است و بعض فضلاء متوجه اشکال ما شده اند که اگر معنای مشتق تلبس بالمبدا بالفعل باشد قضیه حقیقیه وقتی است که مشتق مبدئش بالفعل در ذات وجود داشته باشد. اما اگر معنای مشتق اعم از متلبس بالفعل و متلبس گذشته باشد، در نتیجه تحقق موضوع به هر دو صورت می‌شود چه آنکه بالفعل متلبس است و چه آنکه قبلا متلبس بالمبدا بوده است لذا فرمایش استاد قابل قبول نیست و اساسا از روز اول از فرمایش فخر المحققین در مساله رضیعه‌ای که از زوجه ثانیه شیر خورده و انقضی عنه الزوجیه مورد بحث قرار گرفته بود .

پس بعید نیست و بلکه قریب است که مشتق حقیقت در متلبس بالمبدا باشد و اگر قرینه نبود شامل منقضی عنه المبدا نخواهد شد و این بحث دارای ثمره در مقام استنباط هست .

 

تنبیهات مشتق مشتق بسیط است یا مرکب ؟

این مساله کاربردی ندارد ولی بزرگان معرض آن شده اند .

آیا مشتق مرکب است از ذات ثبت له المبدا یا بسیط است و فرقی با مبدا اشتقاق ندارد الا بالاعتبار؛ اگر ماهیت ضربْ را لابشرط از حمل و ذات تصور کردیم معنای ضارب است و اگر ماهیت ضرب را به شرط لای از ذات تصور کردیم معنای مبدا اشتقاق می‌شود .

آیا آنچنانکه که مرحوم نائینی[2] و میر سید شریف قائلند معنای مشتق بسیط است لابشرط عن الحمل یا معنای مشتق مرکب است از ذات و مبدا و نسبت تقییدیه بین ذات و مبدا .

البته می‌دانیم که از اول در علم صرف ضارب را به عنوان زننده یعنی مردی که برای او ضرب است معرفی کردند و در تعریف مشتق ذات را دخیل دانستند.

اما اول کسی که قائل به بساطت مشتق شد مرحوم میر سید شریف در حاشیه بر شرح مطالع است که گفت خیر مشتق مرکب از ذات و مبدا نیست و ذات در معنای مشتق ابدا اخذ نشده و صحت حمل مشتق بر زید مثلا به خاطر لابشرط بودن اخذ مشتق است و لذا قابل حمل است بینما اینکه ضربْ به شرط لای از حمل است، لذا قابل حمل بر زید نیست .

 

تاریخچه نظریه بساطت مشتق

این بحث از آنجا ناشی شد که در کتاب مطالع گفته است «الفکر ترتیب امور معلومه للحصول علی امر مجهول»؛ مثلا حقیقت جن مجهول است برای ما و ما چند امر متفاوت معلوم را کنار هم ترتیب می‌دهیم و به حقیقت جن پی می‌بریم مثلا «الجن جسم ناری یتشکل باشکال مختلفه» .

در شرح مطالع اشکال شده که ترتیب امور در معرِّف شرط نیست و لازمه این تعریف آن است که پیوسته این امور متعدد باشند تا ما را به مجهول رهنمون کند در صورتیکه کلیت ندارد زیرا منطقیین در تعریف معرف گفته‌اند گاه معرف حد تام و گاه حد ناقص و گاه رسم تام و گاه رسم ناقص است؛ مثلا اگر انسان را به جنس و فصل تعریف کنیم، این حد تام است؛ «الانسان حیوان ناطق» اما اگر فصل بسنده کردیم این حد ناقص است مثل الانسان ناطق و هکذا اگر گفتیم «الانسان حیوان ضاحک» این رسم تام است اما اگر گفتیم «الانسان ضاحک» این رسم ناقص است. سپس شارح مطالع بر صاحب مطالع اعتراض کرده است که ترتیب امور در معرِّف لازم نیست زیرا در حد ناقص و رسم ناقص تنها به فصل و عرض اکتفا می‌شود؛ مثلا در تعریف انسان به فصل ناطق یا عرض ضاحک، لذا ترتیب امور لازم نیست .

اینها را منطقیین به عنوان معرف و حد معرف بیان کرده اند در صورتیکه یک امر بیش نیست .

مرحوم میر سید شریف گفته است: این اشتباه است؛ زیرا بازگشت ناطق نیز به امر مرکب است زیرا ناطق به معنای ذات ثبت له النطق است و ضاحک به معنای ذات ثبت له الضحک. بنابراین این هم مرکب است پس حرف مطالع در تعریف فکر صحیح است. این اشکال دقیق از میر سید شریف است .

اما سپس به این حرف اشکال شده است که اشتباه است که ناطق به معنای شیء ثبت له الضحک است؛ زیرا یا لازم می‌آيد دخول عرض عام در فصل و یا لازم می‌آید قضیه ممکنه خاصه به قضیه ضروریه مبدل شود

بیان ذلک

کلمه ضاحک در قضیه «الانسان ضاحک» بلا ریب این قضیه ممکنه خاصه است که هیچ یک از طرفین ضرورت نداشته باشد، نه وجود محمول برای موضوع و نه سلب محمول از موضوع ضرورت نداشته باشد .

پس «الانسان ضاحک» قضیه موجهه است که جهت آن امکان خاص است زیرا نه وجود آن و نه عدم آن ضرورت ندارد .

حال میر سید شریف می‌گوید اگر مراد از «ضاحک»، شیء ثبت له الضحک باشد، یا مراد از کلمه شیء مفهوم شیء است یا مراد مصداق شیء است .

اگر مراد از شیء مفهوم شیء باشد پس معنای شیء که عرض عام است و برای همه موجودات زیرا شیئیت صادق است بر جواهر و اعرض و هر موجودی حتی خدای متعال هم شیء است البته «شیء لا کالاشیاء» است و قهرا عرض عام می‌شود و معنای الانسان ناطق، که رسم ناقص است و ناطق فصل انسان است و اکتفا به فصل حد ناقص است و معنای ناطق شیء ثبت له النطق است که شیء عرض عام بود و در فصل انسان عرض عام اخذ شده است و معنای الانسان ناطق یعنی الانسان شیء ثبت له النطق در صورتیکه فصل از ذاتیات است که برای ذات بالضرورة صادق است و حال آنکه شیء جزء ذاتیات نیست بلکه عرض عام است .

اما اگر مراد از شیء «مصداق شیء» باشد نه معنای شیء و معنای «الانسان ضاحک» شیء ثبت له الضحک است و مقصود از شیء مصداق آن شیء است و بازگشت الانسان ضاحک به «الانسان انسان ثبت له الضحک» و این قضیه ضروریه است و مصداق آن انسان است پس قضیه ممکنه خاصه مبدل می‌شود به قضیه ضروریه .

بنابراین آقای میر شریف گفته‌ است ابدا شیء در معنای مشتق نخوابیده است نه مفهوم آن و نه مصداق آن .

در اینجا بین بزرگان نزاع شده است که نزاع بلا طائل است .

 

ما المراد من البساطة و الاشتقاق

مرحوم آخوند می‌فرمایند:[3] معنای بساطت مشتق آن است که به تصور ابتدائی و به لحاظ ابتدائی معنا، در معنای مشتق ترکیب خوابیده است .

استاد خوئی اشکال کرده که العجب از کلام صاحب کفایة! ترکیب و بساطت به اعتبار تحلیل عقلی است نه به اعتبار لحاظ تصوری .

مثال

هر شیئی ابتداءا برای یک مفهوم وضع شده است و موضوع له یک معنا و مفهوم در ذهن بیش نیست اما برخی مفاهیم در مقام مفهوم و لحاظ تصوری ترکیب دارد مثل غلام زید که مقصود یک نفر با یک لحاظ است اما با دو معنی پس غلام زید مرکب است ولی فیروز بسیط است و در آن ترکیب نیست

آخوند ترکیب و بساطت را در بحث مشتق از این قبیل می‌دانند و مراد از ترکیب در نظر قائلین به ترکیب آن است که معنای مشتق دو چیز است در مقام لحاظ ذات و مبدا اشتقاق و قائل به بساطت می گوید معنای ناطق همان نطق است و معنای ضاب همان ضرب است و الا اگر مراد تحلیل عقلی باشد انسان هم مرکب است؛ زیرا انسان هم شیء له الانسانیة و شجر هم شیء له الشجریة.

پس بساطت که در مثل شجر و انسان است در لحاظ اولی است و ترکیب در لحاظ اولی و تصوری است

استادخوئی با اظهار تعجب از کلام آخوند می گویند مشتق قطعا در مفهوم تصوری بسیط است همه الفاظ از این نظر بسیطند و در تحلیل عقلی مرکب است .

این دو برداشت از ترکیب و بساطت است .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo