< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: محل نزاع در مشتق/ الفاظ

بسیاری از بزرگان بعضی از موارد را از دائره بحث خارج کردند و بعض موارد را داخل کردند مثلا افعال و مصادر چه مزید و چه مجرد از دائره بحث خارج است؛ زیرا بحث در جائی است که حمل مشتق بر ذات در کار باشد مثل زید قائم ولی افعال حمل نمی شوند گرچه نسبت بین فعل و فاعل هست و قام را حمل بر زید نمی کنیم، همانطور که نمی‌توانیم بگوئیم زید قیام زید قام هم اگر به مقصود حمل قام بر زید باشد غلط است.

بله نسبت قیام به زید درست است، لذا بحث در مشتقاتی است که مشتقی مورد بحث است حمل بر موضوع شود. پس افعال و مصادر مثل «زید اکرام»؛ «زید عدل» و «زید قیام» چون غلط است از دائره بحث مشتق خارج است و مشتقی باید مورد بحث قرار دارد که حمل بر ذات شود که آیا این حمل مختص است به جائی که زید متلبس بالمبدا باشد یا ولو زال عنه المبدا و انقضی عنه المبدا .

و نیز این بحث در جائی جاری است که از قبیل ذاتیات نسبت به ذات موضوع نباشد؛ زیرا مسلم است با انتفاء ذاتی صورت نوعیه محمول منتفی می‌شود و قطعا حمل غلط است، لذا در مثل انسان و شجر و دار و ... بحث جاری نیست؛ زیرا وقتی گفته میشود «هذا انسان» اگر انسانیت از او زائل شد قطعا حمل غلط است و اگر انسان مبدل به تراب شد «هذا انسان» غلط است و احتمال صدق محمول بر موضوع بعد از انقضاء ذاتیات وجود ندارد و بحث مشتق جاری نمی شود .

 

اقوال بزرگان در تحریر محل بحث

آقای نائینی می فرمایند[1] بحث مشتق در مثل کلمه ممتنع و واجب و مممکن جاری نیست گرچه هر سه اسم فاعلند زیرا اینها گرچه صفات ذاتند نه عین ذات اما اینها لوازم ذاتند بحیثی که با انتفاء آنها ذات هم منتفی می‌شود؛ مثلا کلمه «ممکن» اسم فاعل است و دلالت دارد بر اتصاف ذات بر امکان و با انتفاء امکان از ذات یا «واجب الوجود» خواهد بود یا «ممتنع الوجود»؛ زیرا امکان از قبیل خارج محمول است نه از قبیل محمول بالضمیمة «الخارج المحمول من صمیمه یغایر المحمول بالضمیمه»، در زید عالم اگر علم منتفی شد ذات عالم منتفی نمی‌شود اما با انتفاء زوجیت از اربع، غیر ممکن است اربع باقی باشد .

بنابراین امکان برای ممکن چون خارج محمول است اینجا نیز اگر وصف منتفی شد، دیگر حمل غلط است. اگر امکان از ممکن زائل شد، حمل ممکن بر ذاتی که امکان از او زائل شده است ممکن نیست زیرا قطعا یا در سلک واجب الوجود است یا در سلک ممتنع الوجود .

و همچنین اگر امتناع از شریک الباری سلب شد حمل غلط است و لامحالة یا ممکن است و یا جزء واجب است، لذا آقای نائینی می گویند اگر صفت فاعل از قبیل خارج محمول باشد، اینها نیز از دائره بحث مشتق خارجند .

صاحب فصول[2] هم فرموده است: اسم مفعول و اسامی که دلالت بر صفات شغلی و حرفه‌ای دارند، خارج است؛ زیرا اگر روز قبل کسی کشته شده باشد امروز می گوئیم «هذا مقتول زید» و قطعا اسم مفعول بر چیزی که انقضی عنه المبدا صادق است، همانطوری که نجار بر کسی که بالفعل مشغول تراشیدن و عمل نجر نیست صادق است همانطور که مجتهد بر مجتهدی که در خواب است صادق است و لذا گفته است بحث مشتق در اسماء مفعول یا اسماء موضوع برای حرف و ملکات جاری نیست .

 

پاسخ آخوند

مرحوم آخوند پاسخ دادند[3] که مبدا در نجاری حرفه است نه عمل نجاری و تراشیدن بالفعل و هکذا در مورد مجتهد که مبدا ملکه اجتهاد است نه بالفعل تلبس به عمل استنباط لذا صاحب فصول بین جائی که از قبیل ملکات و حرفه باشد و جائی که از قبیل اعمال بالفعل باشد فرق نگذاشته و چون صدق مشتق مزبور یا عدم تلبس بالفعل صادق می‌بیند این گونه مشتقات را خارج از محل بحث می داند در صورتیکه با توجه به آنچه گفتیم که مبادی در این مشتقات با مبادی در مثل کاتب و ضارب وماش فرق دارد و هکذا اسم مفعول و الا بحث در اسم مفعول هم جاری است .

همچنین گفته شده است در جائی که مشتق منحصر در یک فرد باشد جاری نیست؛ مثل واجب الوجود که اگر مبدا اشتقاق سلب شود دیگر ذات متصف به این وصف نیست .

به این هم اشکال شده که انحصار مشتق در بعض موارد به جائیکه متلبس به مبدا باشد، موجب سلب بحث از اصل مشتق نمی‌شود؛ زیرا بحث در هیئت مشتق است نه در مواد مشتق.

اگر بحث در هیئت بود مثل هیئت اسم فاعل و مفعول و اسم مکان و زمان و اسم آلت منعی از جریان بحث نیست .

 

بیان ذلک دو گونه وضع داریم: وضع شخصی و وضع نوعی

وضع شخصی اوزانی هستند که وضع برای ماده و هیئت مشترکا قرار گرفته است مثل وضع شجر برای درخت که بما له من الماده که حروف «ش» و «ج» و «ر» باشد و بما له من الهیئة که هیئت فعل باشد مجموعا نام برای آن جسم نامی گذاشته شده است که وضع اینها اصطلاحا شخصی است و هکذا کلمه انسان و زید و اعلام که وضع شخصی دارند ماده و هیئت مشترکا برای یک معنا وضع شده که این گونه اوضاع از دائر بحث مشتق خارج است

وضع نوعی وضع هیئات است مثل اوضاع اسم فاعل و اسم مفعول و اسم مکان و ... که خود هیئت وضع شده است برای قیام مبدا هیئت به ذات این عناوین خواه در ضمن ماده «ضرب» باشد یا در ضمن ماده «قیام» باشد یا در ضمن ایه مادة من المواد پس وضع هیئات وضع نوعی است .

محصل حرف آن است که سخن در مشتق همانا در وضع هیئات است نه وضع مواد و ما در هیئت اسم فاعل بحث می‌کنیم که آیا این هیئات مختص به متلبس بالمبداء بالفعل است یا مشترک است بین متلبس و من انقضی

اما اگر در بعض موارد این هیئت بر ماده‌ای سوار شد که آن ماده یک فرد بیش ندارد مثل هیئت واجب الوجود در مورد حق متعال یا هیئت ممتنع که در شریک الباری پیدا شده است، این انحصار هیئت در بعض موارد به شیء و شخص واحد موجب سلب بحث از هیئت مشتق نمی‌شود.

پس سخن آن است که آن هیئاتی که دلالت دارند بر تلبس ذاتی به مبدا، آیا وضع شده‌اند برای خصوص مورد تلبس ذات بالمبدا بالفعل اگرچه منحصر در یک فرد باشد این موجب خروج از دایره بحث نمی‌شود یا برای اعم از متلبس بالفعل .

چنانکه ماده فرقی نمی کند از قبیل حرفه باشد یا فعل یا ملکه باشد زوال هر کدام به زوال مبدا است .

پس هم فرمایش صاحب فصول و هم بعض موارد مرحوم نائینی قابل پذیرش نیست مثل آنچه در اسم مفعول گفته است

پس ما در وضع شخصی بحث نداریم و انما بحث در هیئاتی است که دلالت بر تلبس ذات به مبدا دارد حال اگر ذات منحصر به یک فرد شد، این موجب نقصی و نقضی در دائره بحث ما نیست .

آری در بعضی جوامد گرچه دارای وضع شخصی است بحث ادامه پیدا می کند و آن جوامدی است که دلالت بر تلبس ذات به یک عنوان انتزاعی یا اعتباری دارد، نه به جنس و فصل اینجا گرچه جامدند ولی بحث مشتق جاری است مثل ابن و ام و زوج و رق و حر .

با توجه به مطالب بالا معلوم شد اسم زمان نیز در بحث ما جاری است مثلا روز مقتل حسین گرچه یک روز بوده و منقضی شده، به عکس اسم مکان مثل مسجد که ممکن است مسجد از حالت سجدگاه خارج شود ولی ذات مکان باقی بماند .

اما در اسم زمان مثل مقتل الحسین وقتی صفت زائل شد ذات هم قطعا زائل می‌شود گفته‌اند آری بحث در هیئت در آن نیز فی نفسه جاری است گرچه در خصوص اسم زمان ذات با فناء مبدا فانی می‌شود منتهی استاد خوئی[4] می‌گویند اسم زمان و مکان به یک وضع برای وعاء مبدا وضع شده است منتهی گاه ظرف زمانی و گاه مکانی است .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo