< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/08/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: علامات حقیقت و مجاز

اولین علامت برای تشخیص حقیقت از مجاز تبادر است؛ یعنی اگر شنیدیم مولی به عبدش گفت «جئنی بماء» و عبد هم آب آورد و این کار هم چند بار تکرار شد، جاهل به لغت عرب از تبادر معنا به ذهن عبد می‌فهمد که معنای ماء همان آب است .

اما عالم به لغت عرب می‌داند «ماء» گاه در آب و گاه در سیالات دیگر مانند «گلاب» استعمال می‌شود اینجا از انسباق معنای خاص و تبادر آن کشف می‌کنیم که معنای حقیقی و معنای موضوع له «ماء»، «آب مطلق» است و اطلاق ماء بر گلاب اطلاق مجازی است .

این فرمایش آخوند در کفایة مسبوق است به دیگر فرمایشات علماء مانند صاحب فصول و حتی در کلام اهل لغت عربی آمده که تبادر علامت حقیقت است .

چند نکته

نکته اول: آیا آنگونه که تبادر نشانه حقیقت است، عدم تبادر نشانه مجاز است و آنچنانکه عدم صحت سلب نشانه حقیقت است و صحت سلب نشانه مجاز است ؟

آخوند فقط تبادر را نشانه حقیقت دانسته‌ زیرا اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند و اگر معنائی از لفظی تبادر نکرد دلیل بر مجازیت سایر معانی نیست.

مرحوم صاحب قوانین[1] و صاحب فصول[2] : تبادر غیر نشانه مجازیت معنا است؛ مثلا اگر دیدیم از لفظ «ماء»، «آب» تبادر کرد، کشف می‌کنیم گلاب معنای حقیقی ماء نیست و گلاب که تبادر نشده است مجاز است. لذا این دو بزرگوار گفته‌اند تبادر معنای دیگر نشانه مجاز بودن آن است .

بررسی

این ادعا ناتمام است زیرا به مشترکات نقض می‌شود مثلا لفظ «عین» مشترک بین «عین جاریه و چشمه» و «عین باکیه» است ولی اینجا اگر از لفظ «عین» معنای «باکیة» آن به ذهن خطور کرد پس باید استعمال عین در «عین جاریه» مجاز باشد در صورتیکه چنین چیزی نیست .

اما از این اشکال جواب داده‌اند که نفی تبادر علامت مجازیت نیست بلکه تبادر غیر نشانه مجازیت است. بله تبادر معنا علامت حقیقت است ولی عدم تبادر علامت مجازیت نیست .

نکته دوم: اشکال مهمی در تبادر گفته شده که اگر تبادر علامت حقیقت باشد این مستلزم دور مصرح است؛ زیرا معنا از لفظ عربی برای جاهل به عربیت که تبادر نمی‌کند. آنگاه از لفظ تبادر می‌کند که عالم و عارف به لغت باشد پس تبادر متوقف بر علم به وضع و علم به معنا است، در صورتیکه شما می خواهید علم به معنا را از راه معنا کشف می‌کنید؛ پس علم بالوضع متوقف علی التبادر و التبادر متوقف علی العلم بالوضع، فیلزم توقف العلم بالوضع علی العلم بالوضع و این همان دور مصرح است .

این اشکال را بعضی از شاگردان مرحوم شیرازی از ایشان در تقریرات درسشان نقل کردند و آخوند هم در کفایه آورده‌اند .

اشکال دوم هم مرحوم میرزای شیرازی کرده‌اند‌: وقتی تبادر علامت وضع و معنای موضوع له می‌شود که لازمه خاص یا عرض خاص منطقی باشد که ملازمه با معنا به صورت کلی داشته باشد تا از لازم پی به ملزوم ببریم؛ در صورتیکه تبادر لازمه خاص موضوع له نیست؛ زیرا در موارد مشکوک نیز معنا به ذهن تبادر می‌کند با اینکه معنا لفظ مجاز است و موضوع له لفظ نیست و این اشکال دوم را مرحوم آخوند نیاورده‌ شاید نزد ایشان قابل دفع بوده عمدتا اشکال دور است .

مرحوم آخوند دور را با اجمال و تفصیل برداشته‌ و می‌گویند: تبادر متوقف بر علم به وضع است اجمالا ولکن علم به وضع تفصیلا متوقف بر تبادر است . پس آنچه موقوف است بر تبادر علم اجمالی به وضع است و آنچه نتیجه تبادر می‌شود علم تفصیلی به وضع است .

مثلا «دار» معنای آن روشن است و از لفظ دار در ذهن بچه عرب هم معنائی منسبق به ذهن او می‌شود. اما یک نظر تفصیلی به دار وقتی است که انسان ملاحظه کند «دار» مجموعه‌ای مشتمل بر خانه و دیوار و اتاق و ... است پس دو نظر است. اما نظر تفصیلی آن وقتی است که به دقت در معنای دار نظر کند پس تبادر متوقف بر علم اجمالی به وضع است ولی اگر بخواهیم بفهمیم در معنای دار حجره و جدار محصور و ... لازم است و شناخت تفصیلی معنای دار داشته باشیم این متوقف بر تبادر است .

آخوند به عبارت موجزی جواب دور را می‌گوید «الموقوف علیه غیر الموقوف علیه»[3] .

جواب دیگری هم آخوند داده‌اند که جاهل به لغت عرب اگر بخواهد علم به لغت پیدا کند مثلا فارسی زبان دید ماء به آب دلالت کرده بدون قرینه، می‌فهمد معنای «ماء»، «آب» است و تبادر معنا نزد اهل لغت مراد است پس آنچه متوقف است بر تبادر است، علم اهل لغت است و آن علمی که از راه تبادر شناخته می‌شود، علم جاهل به لغت است و اشکال دور بر طرف می‌شود .

شهید صدر[4] راه دیگری دارند که متوقف بر مبنای ایشان در وضع است .

در نظر ایشان وضع تقارن و اقتران بین لفظ و معنا است. منتهی در اثر شدت ارتکاز معنی از لفظ فهمیده می شود.

تقریب ایشان: گاه در دنیا بین دو چیز مقارنه است که از شنیدن یک شیء به مقارنش تداعی معانی می‌شود؛ مثل مکه و کعبه که همیشه تقارن بین آنها است و با شنیدن یکی دیگری به ذهن می‌آيد و همینطور این تقارن در نار و حرارت بیشتر است یا بین شیر و درندگی شیر.

در وضع هم در اثر تقارن و اقتران بین این دو از شنیدن لفظ بلافاصله به اقتران پی می‌بریم منتهی اقتران گاه در اثر کثرت استعمال حاصل می شود که اقتران کیفی حاصل می‌شود؛ مثلا با یک بار عبور از جائی با امر بسیار بزرگی روبرو شدیم؛ مثلا بمبی منفجر شد این حادثه باعث تقارن بین این کوچه و آن حادثه به وجود می آورد .

والحمد لله


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo