< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: بررسی اشکالات آخوند در عدم مدخلیت اراده در معانی الفاظ/ مسائل کاربردی علم اصول

علمین[1] ، خواجه نصیر و شیخ الرئیس گفته‌اند که الفاظ برای معانی مراده وضع شده نه اصل معنا و موضوع له الفاظ، تصوریه نیست بلکه تفهیمیه است؛ پس الفاظ برای معانی به قید اراده وضع شده‌اند و اینکه معنا هنگام شنیدن لفظ به ذهن می‌آید به دلیل انس ذهن است .

اما آخوند اصرار دارند که الفاظ برای ذات معانی وضع شده و ارده نه به صورت جزء و نه به صورت قید لحاظ نشده است .

ایشان سه دلیل برای ادعایشان ذکر کردند :

دلیل اول: عدم تبادر معنا به قید ارده هنگام سماع لفظ، یعنی از «زید قائم» می فهمیم متکلم قیام را برای زید ثابت دانسته اما به قیداراده فهمیده نمی‌شود .

دلیل دوم: اگر بنا شد ارداه قید باشد باید حمل غلط باشد زیرا هو هویت بین موضوع و محمول تحقق پیدا نمی‌کند؛ زیرا اراده قصد شده در لفظ زید و معنای زید، ارده‌ای غیر از اراده در کلمه قائم است؛ چون فرض آن است که حقیقت و مصداق اراده مراد است؛ پس زید وضع برای شخص به قید اراده معنا شده و کلمه قائم هم به قید اراده وضع شده و معلوم است که اراده در هر یک از این دو کلمه متفاوت از دیگری است و زید به قید اراده قائم به قید اراده نیست؛ زیرا هرچند قائم بودن برای زید ثابت است اما قائم به قید اراده با زید به قید اراده متباین است و این حمل غلط است، با اینکه مسلما «زید قائم» قضیه حملیه صادقه است پس کشف می‌کنیم اراده دخیل در معنای الفاظ نیست .

برای روشن شدن مطلب مقدمه‌ای ذکر می کنیم

چون فرض آن است که منظور از قید اراده در وضع آن حقیقت الارادة و مصداق الارادة است پس زید وضع شده

برای فهمیدن اشکال دوم اخوند مقدمه ای ذکر می کنیم

اراده دارای چهار مرحله است

اول: ماهیت اراده که شوق موکد در نفس است .

دوم: اراده ذهنی یعنی آنچه در ذهن متصور است از کلمه اراده همانطور که همه الفاظ دارای صور ذهنیه هستند و دار همانطور که در خارج وجود دارد در ذهن نیز تصور می‌شود. پس اراده دارای وجود ذهنی و که همان تصور معنا در ذهن است

سوم: وجود خارجی اراده یعنی آنچه مصداق ارداه است و وجود خارجی که به حمل شایع به آن اراده می‌گویند مثلا اراده کرده به درس بیاید. این اراده حقیقی است و واقعیت اراده که در دل حاصل شده این وجود حقیقی و اراده به حمل شایع صناعی است. پس این مرحله نه دخلی به ماهیت دارد و نه به وجود ذهنی بلکه وجودی حقیقی که مصداق اراده است و قائم به نفس مرید است . مراد از وجود حقیقی نیز حالت نفسانی است

چهارم: اراده انشائی است. وجود انشائی اراده است

حال اشکال دوم آخوند که الفاظ را برای معانی مراده وضع شده حتما مرادتان مرحله سوم اراده است یعنی الفاظ برای معنائی که همراه با اراده نفسانی است وضع شده والا مراد ماهیت یا وجود ذهنی و تصور اراده یا وجود انشائی اراده هم نیست. بلکه مقصود وجود حقیقی و موجود در قلب است پس کلمه زید وضع شده برای معانی که قاصد آن است.

حال در قضایای حملیه مثل «زید قائم» اشکال دوم آخوند این است که اگر اراده نفسانی در معنای الفاظ قید باشد واضح است که اراده نفسانی در معنای زید با اراده نفسانی حاصل در معنای قائم دو فرد از اراده به حمل شایع صناعی است و بمنزله زید و عمر است و همانطور که زید فردی از انسان است و به حمل شایع انسان بر او صادق است عمر نیز فردی از افراد انسان است ولی هیچ وقت «زید عمر» درست نیست گرچه حمل انسان بر زید و عمر هر دو درست است ولی فرق است بین حمل کلی بر فرد و بین فردی بر فرد دیگر؛ زیرا دو وجود متباین‌اند و هو هویت در حمل لازم است و بین دو متباین هو هویت نیست. حال شما می‌گوئید کلمه زید وضع برای ان شخص به قید ارداه او است که همان اراده به حمل شایع صناعی است پس معنای زید به قید اراده است و معنای قائم هم عبارت است از ذات متصف به قیام به قید اراده نفسانی و پر واضح است که این دو اراده قطعا دو فرد متباین از کلی اراده است و قابل حمل بر یکدیگر نیستند. بنابراین قائم به قید اراده قابل حمل به زید به قید اراده نیست.

آری قائم به معنای خالی از اراده قابل حمل بر زید خالص از اراده هست و و هو هویت بین آن دو حاصل است اما اگر در معنای الفاظ ارادهد به حمل شایع صناعی قید باشد حمل محمول بر موضوع غلط است لذا آخوند می‌گویند قید اراده دخیل در معنا نیست .

اشکال سوم آخوند: لازمه تقید معنا به قید اراده جزئی بودن معانی است و موضوع له عام نباید باشد زیرا مفروض آن است که معنای انسان، ماهیت حیوان ناطق نیست بلکه حیوان ناطق به قید اراده است به نحو حقیقة الارادة که در نفس به عنوان مصداق ارداه تحقق یافته است و واضح است که انسان مقید به اراده واقعی که همان حصول فی النفس است لامحاله جزئی است زیرا هر ماهیت مقید به قید تشخص لامحاله متشخص و جزئی است و الشیء ما لم یتشخص لم یوجد. پس لامحاله اگر معانی مقید به اراده باشند یعنی مقید به وجود حقیقی ارده ‌باشند و انسان مقید به اراده جزئی است و باید قائل شوید ما موضوع له عام برای الفاظ ابدا نداریم .

این سه اشکال آخوند برای نفی اعتبار قید اراده در وضع الفاظ .

جواب اشکالات آخوند به دو مقدمه نیاز دارد:

مقدمه اول: در منطق و فلسفه آمده که همیشه افعال ارادی ناشی از علة غائی است یعنی هیچ شیء ارادی تحقق خارجی پیدا نمی کند مگر آنگاه که غایتی را در نظر داشته باشد و معمولا علت و غرض غائی در اعمال عقلا است البته علت غائی متقدم است در ذهن و متاخر در وجود خارجی مثلا علت غایت شما از درس خواندن عالم شدن است که اول این غایت در ذهن می‌آید و عامل محرک برای رفتن به درس است اما د روجود خارجی این عامل متاخر از دراست است .

مقدمه دوم: آثاری که بر افعال مترتب می‌شود یا معالیلی که بر علل مترتب می شود؛ مثلا حرارات معلول نار و آتش است اما حرارت خاصی بر خواسته از آتش است مثلا آتشی که در منزل افروخته شده حرارت برخواسته از آتش معلول این آتش است نه مطلق الحرارت .

حال اینکه الفاظ برای معانی مراده وضع شده‌اند مقصود آن چیست؟ بلا اشکال واضع منظورش از وضع آن است که ابنا و مرادات آنان الفاظ را وضع کنیم زیرا غیر از الفاظ می تواند مراد را احیانا بفهماند و‌لی بنی بشر که مدنی الطبع است و نیاز به زندگی اجتماعی دارد نیاز به الفاظ دارد و الفاظ را برای افاده مقاصد و مرادات خود وضع کرده پس علت غائی دروضع الفاظ همانا اراده تفهیم معنا است، پس این علت غائی خواه ناخواه در وضع دخیل است همانطور که عالم شدن دخیل است پس این علت غائی در وضع دخیل بوده اما الآن معنا با توجه به علت غائی فراموش نشود و آن دخالتی مثل اضافه حرارت به ناری افروخته در منزل دارد .

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo