< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

92/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: نظر محقق اصفهانی در معانی حرفی

یکی از نظریات که در معانی حرفی و معانی هیئات ذکر کرده‌اند نظریه محقق مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی در حاشیه کفایة «نهایة الدرایة» است که فوائد خوبی دارد .

ایشان بعد از اشکال بر مرحوم آخوند که معانی حرفی و اسمی را به حسب موضوع له و مستعمل فیه یکی است و فقط در لحاظ اختلاف دارند و اگر لحاظ به نحو استقلال بود اسم استعمال می‌شود و اگر به نحو آلة للغیر لحظ شد حرف استعمال می‌شود؛ مثلا اگر ابتدائیت آلة للغیر لحاظ شد «من» گفته می‌شود و اگر به نحو استقلال لحاظ شد «ابتداء» گفته می‌شود .

محقق اصفهانی اشکالی دارند که اگر شیئی دارای دو لحاظ در عالم تصور و وجود ذهنی باشد، یکی به نحو استقلال و دیگری به نحو آلة للغیر؛ در خارج هم این موجود باید دو گونه باشد؛ یعنی یکی آلة للغیر و دیگری به نحو استقلال. در حالیکه در خارج معنای حرفی که از طور نسب و روابط بین دو شیء است به نحو استقلال وجود ندارد و همیشه آلة للغیر است و لذا مبنای آخوند قابل قبول نیست. سپس خود ایشان تحقیق رشیقی دارند که مبتنی بر چند مطلب است .

مطلب اول

البته این مطلب خیلی دخیل نیست ولی برای روشن شدن مطالب بعدی لازم است مطرح شود. هر چه در این عالم است حتی در عالم ذهن، ناگزیر دارای دو چیز است «کل ممکن زوج ترکیبی له ماهیة و وجود».

خدای متعال ماهیت ندارد ولی ماسوی الله هر ممکنی باشد خواه خارجی و یا به حسب عالم ذهن دارای دو چیز است. یکی وجود و دیگری ماهیت خواه وجود خارجی یا حتی وجود ذهنی؛ مثل وقتی که در ذهن ماهیت انسان را تصور می‌کنید، در خارج، هم ماهیت است و هم وجودی که ماهیت را از کتم عدم به عالم هستی می‌آورد.

ماهیت دو حمل دارد، یکی حمل اولی ذاتی و دیگری حمل شایع صناعی.

حمل اولی ذاتی؛ یعنی هو هویت بین موضوع و محمول حاصل می‌شود. و در اصل، معنای حمل یعنی هو هو یا هو هویت؛ یا به عبارتی، این دومی همان اولی است. حمل اولی ذاتی اتحاد در حقیقت و مفهوم است

مثال: «الانسان حیوان ناطق» این حمل اولی ذاتی است .

حمل شایع صناعی. و آن وقتی است که بین موضوع و محمول اتحاد در وجود خارجی باشد. مثل «زید انسان» «هذا جسم». اینها اتحاد به حسب وجود است

محقق اصفهانی می‌خواهند بگویند گاه بعض امور ماهیت ندارند و دارای حمل اولی و ذاتی نیستند ولی دارای حمل شایع صناعی هستند. خدای متعال دارای ماهیت نیست همانطور که حاجی سبزواری فرموده: «و الحق ماهیته انیته»، ماهیت در خداوند تصور نمی‌شود و ماهیت او عین وجودش است ولی به حمل شایع صناعی در خدا معقول است. الله هو واجب الوجود، پس حمل شایع صناعی هست ولی ماهیت ندارد. معانی حرفی از این قبیل‌اند و دارای ماهیت نیستند که بتوان به حمل اولی ذاتی آنرا در ذهن تصور کرد و برایش محمولی قرار دهیم.

اما معانی حرفی به حمل شایع صناعی معقول است، حملی اولی ذاتی مختص ذو الماهیة است. اما حروف معانی آنها دارای ماهیت نیستند ولی دارای عنوانی هستند که به حمل شایع صناعی در خارج قابل حمل است

مثال: «زید فی الدار» به حمل شایع صناعی است. به «فی» حمل می‌کنیم معنای نسبیت ظرفیت را. اما در عالم ذهن معنای حرفی دارای ماهیت متسقلی که تصور شود نیست .

مطلب دومچهار گونه وجود داریم.

اولین نوع وجود: وجود فی نفسه لنفسه بنفسه و آن وجود واجب الوجود است .

دومین نوع وجود: وجود فی نفسه لنفسه بغیره که وجودات جواهر است .

سومین نوع وجود: وجود فی نفسه لغیره بغیره که وجود اعراض است .

چهارمین نوع وجود: وجود فی غیره لغیره بغیره .

اما نوع اول که مستقل است و فی نفسه است یعنی فی نفسه وجودی است که در اصل وجود مستقل و غیر قائم به غیر است و این وجود فی نفسه است یعنی مستقل است و برای خودش است نه برای موضوع و محل دیگر. و ضمنا بنفسه است یعنی در این وجود به نفس خود قائم است و نیاز به غیر ندارد و این وجوب واجب الوجود است و محتاج علت نیست و علت العلل است .

اما نوع دوّم وجود جواهر خواه جسم مادی باشد یا مجرد مثل روح بشر که مستقل است و فی نفسه است یعنی در ذات خود مستقل است و دارای هستی و لنفسه است یعنی در اصل هستی قائم به محل نیستند بلکه اینها در هستی نیاز به محل ندارند بلکه برای خود هستی دارند در مقابل اعراض که قائم به غیره هستند یعنی قائم به علت علل یعنی ذات حق متعال .

اما نوع سوم، وجود فی نفسه هستی دارد و در هستی خود مستقل است. اما هستی او در خارج قائم به محل و جوهر است و در این هستی نیز محتاج به علت است و لغیره است یعنی بعلة که از آن به وجود رابطی گفته می‌شود .

اما نوع چهارم، این وجود بغیره است یعنی از همان اول این هستی به غیر تقوم دارد. لغیره است و بغیره یعنی به علتی که این وجود مرتبط به غیر است که از آن به وجود رابطی تعبیر می‌شود. البته استاد خوئی منکر این نوع وجود‌اند .

محقق این وجود چهارم را به دو برهان اثبات می‌کند .

برهان اول

گاه طرفین متیقن اما ربط طرفین مشکوک است؛ مثل اینکه «دار» مسلماً محقق است وجود «زید» نیز یقینی است. اما وجود زید در دار مشکوک است. بلا اشکال مستحیل است که شی‌ء واحد در آن واحد هم متیقن و هم مشکوک باشد. یک وجود دیگری در این میان هست که آن وجود زید در دار است، یعنی ربط زید به دار. پس کشف می‌کنیم این ظرفیت و تحقق زید در دار واقعیتی است که غیر وجود زید در دار است پس وجود رابط غیر وجود مرتبطین است .

برهان دوم

ثبوت شیئ لشیء؛ یعنی در یک قضیه حملیه حمل محمول بر موضوع، که فرع تحقق موضوع است اگر مثبت له در کار نباشد، حمل شیء بر موضوع غلط است. حال از شیء دوم مثل بیاض برای جدار یا علم برای عالم تعبیر به ثبوت البیاض للجدار و ثبوت العلم للعالم می‌کنیم. در اینجا ثبوت علم برای ذات عالم وقتی است که علاوه بر این دو وجود علم و عالم، شییء دیگری در مقام باشد که نامش ثبوت علم للعالم است .

اگر این وجود سوم نباشد ثبوت لشیء صادق نیست پس معلوم می‌شود علاوه بر آن دو شیء وجود دیگری در کار است که نه وجود فی نفسه و نه بنفسه است بلکه وجودی فی غیره بغیره لغیره است .

پس با این دو برهان ثابت می‌شود وجود رابط تحقق دارد و دارای هستی و آن همان معنای حرفی است. و للکلام تتمة

و الحمد لله

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo