< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

90/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: موارد جریان اصل مثبت

آیا استصحاب بقاء رمضان برای یوم الشک موجب ترتب احکام عید همانند وجوب زکات فطره و نماز عید و حرمت صوم و... برای روز بعد از یوم الشک می شود یا خیر؟ یا با استصحاب بقاء ذی القعده در یوم الشک آیا اثبات می‌شود نهمین روز بعد از آن روز عرفه است تا وقوف در عرفات بین الزوال الی الغروب واجب باشد یا خیر؟

تا کنون سیره بزرگان و سیره متشرعه بر این بوده که یوم الشک را ملحق به رمضان کرده و تمام احکام عید از قبیل حرمت صوم و اقامه نماز و سایر اعمال را بر آن مترتب می‌کردند در صورتیکه احکام مترتب بر روز بعد از یوم الشک از لوازم عادی یا عقلی استصحاب بقاء یوم رمضان است که حجت نیست پس چگونه می توان احکام یوم العید را بر آن بار کرد ؟

محقق نائینی این عویصه را اینگونه حل کردند که دلیل بر اول هر ماه به حسب روایات عبارتست از رؤیت ماه یا گذشتن سی روز از ماه قبل، بنابراین به مقتضای استصحاب، یوم الشک از ماه رمضان است و از طرفی هم قطعا روز سی‌ام خواهد بود و طبق روایات بعد از گذشتن ثلاثین یوم از رمضان اولین روز بعد از آن روز اول شوال و عید فطر خواهد بود و همین استدلال را به سایر شهور سرایت می‌دهیم و با گذشت سی روز از ذی القعده هم حکم به اول ذی الحجه خواهیم کرد و روز نهم آن را روز عرفه دانسته و اعمال آن روز بر آن مترتب خواهیم کرد .

استاد خوئی این راه را می‌پسندند اما مورد نصوص را فقط ماه رمضان می‌دانند و تسری به سایر اشهر را جائز نمی‌دانند و در مثل یوم الشک ذی القعده این بیان را جاری نمی‌دانند و لذا این دلیلی برای تعدی در غیر ماه رمضان نخواهد بود .

انصاف این است که در بعض موارد انسان قاطع به عدم خصوصیت است و به نظر نمی‌رسد اشکال استاد ابدا وارد باشد؛ چرا که خصوصیتی در ماه رمضان نیست بلکه هر ماهی که سی روز از آن بگذرد روز سی و یکم مبدأ ماه جدید است و هر عاقلی از این دلیل استیناس می‌کند که پس از سی روز از ماه ذی القعده ماه ذی الحجة آغاز و روز نهم بعد از آن روز نهم ذی الحجه و روز عرفه است .

سپس خود ایشان به استصحاب بقاء یوم اول شوال بعد از گذشتن یوم الشک استدلال کرده و می‌فرمایند: با اولین آنْ از فردای یوم الشک یقین می کنیم ماه شوال یا با این روز یا با یوم الشک تحقق پیدا کرده و در نتیجه به نحو کان تامة یقین به دخول یوم العید داریم و شک می کنیم که این روز باقی است یا منقضی شده، استصحاب بقاء یوم العید می کنیم و آثار یوم العید را بر آن(فردای یوم الشک) بار می کنیم .

ان قلت: این مستصحب شما نمی‌گوید امروزعید است تا بقاء این روزعید را استصحاب کنیم چه آنکه مستصحب شما این بود که یقین به دخول عید و طلوع فجر یوم عید داریم بلکه شما یقین به کلی فجر یوم العید دارید با این بیان این اشکال پیش می‌آید که استصحاب کلی، اثبات فجر را نمی‌کند و شما به مفاد کان تامة وجود یوم العید را به نحو کلی مردد بین فرد باقی و فرد زائل اثبات کردید و بعد می خواهید ثابت کنید که فرد باقی همان روز عید است و ثابت کنید که امروز عید است در حالیکه استصحاب کلی عید ثابت نمی‌کند که پس امروز عید است و در استصحاب بقاء یوم العید هم آثار یوم العید بار نخواهد شد پس به چه دلیل بگوئیم صوم امروز حرام است ! این نتیجه گیری اصل مثبت بوده و باطل است .

ایشان جواب می‌دادند که ما در بحث استصحاب زمان گفتیم که اگر بقاء نهار رمضان را استصحاب کردیم، ثابت می‌کنیم که پس افطار حرام است زیرا موضوع حرمت افطار وجود نهار رمضان است و گفتیم نمی‌توانیم بگوئیم این ساعت قبلا نهار رمضان بوده و الآن هم هست زیرا این ساعت قبلا نبوده تا متصف به نهاررمضان شود اما می‌توانیم به نحو کان تامه نهار رمضان را استصحاب کنیم:«کان النهار موجود و الآن کما کان» بعد ادعا کردیم که موضوع حرمت، وقوع الافطار مع کون الوقت نهار رمضان، است که جزء نهار به اصل ثابت شد و افطار هم بالوجدان ثابت است پس حکم به حرمت بار می‌شود. اینجا هم استاد می‌فرمود لازم نیست ثابت کنیم امروز روز عید است تا شما بگوئید به استصحاب بقاء یوم العید، مفاد کان ناقصه که عید بودن امروز است ثابت نمی‌شود. بلکه می‌گوئیم آنچه لازم است وجود یوم العید است و در این صورت نماز عید واجب و صوم آن حرام است پس به برکت استصحاب اصل وجود یوم العید ثابت می‌شود و با اثبات وجود یوم العید، حرمت صیام از آثار آن خواهد بود.

ولی ما در این بیان استاد مناقشه داریم که حاصل آن این است:

اولا: این از قبیل علم اجمالی به دو طرفی است که یک طرف آن منقضی شده و از ابتلاء خارج شده و طرف دیگرش باقی است؛ چه آنکه یقین داریم یا فجر امروز عید است یا دیروز عید بود و دیروز منقضی شد پس یا دیروز منقضی شده عید بوده یا امروز باقی مانده عید است ولی از آنجا که یکی از اطراف علم اجمالی از محل ابتلاء خارج شده دیگر چنین علمی منجز و مؤثر نیست پس نمی‌توانیم آثار آن را بار کنیم .

ثانیا: به نظر می‌رسد این استصحاب استاد از قبیل قسم دوم از قسم سوم استصحاب کلی است که کلی به وجود فردی موجود شده باشد و آن فرد زائل شده و احتمال می‌دهیم که کلی در ضمن فرد دیگر که در حین زوال فرد اول موجود شده باقی باشد که استصحاب در این قسم جاری نیست.

در ما نحن فیه هم احتمال می‌دهیم یا دیروزِ زائل شده، عید بوده یا امروز عید باشد پس استصحاب یوم العید می‌کنیم در حالیکه مردد است بین فرد زائل و فرد محتمل الحدوث؛ لذا به نظر می‌رسد استصحاب استاد ناتمام باشد و اقوی فرمایش محقق نائینی است .

آخرین فرع در مقام ما این است که اگر فردی مردد شد بین ضمان و عدم ضمان، مثلا مالک مال به شخصی که مال در یدش تلف شده می‌گوید تو ضامنی چرا که مالم را بدون اجازه من برداشتی پس باید مثل یا قیمت را بپردازی و طرف مقابل می‌گوید ید من ید عاریتی یا امانی بوده و تلف هم بدون افراط و تفریط بوده پس من ضامن نیستم .

مشهور گفته‌اند قول مدعی ضمان مقدم است و یکی از وجوهی که برای تقدم آن ذکر کرده‌اند اصل مثبت است و می‌گویند نفی ضمان متوقف است بر اینکه مالک اجازه داده باشد یا راضی به من تلف المال فی یده باشد و مقتضای استصحاب عدم رضایت یا عدم اجازه است پس حال که اجازه صادر نشده گفته‌اند ثابت می‌شود ید او عادی است که ضامن است یعنی دلیل بر ضمان را استصحاب عدم الرضا أو الاجازة گرفته‌اند و گفته اند لازمه عدم الرضا آن است که پس این ید او عادی بوده که علی القاعده ضامن است بر این اساس گفته‌اند یکی از موارد تمسک به اصل مثبت، شهرت قول به ضمان است در مورد نزاع بین مالک و ذوالید .

 والحمد لله

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo