< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

89/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: پاسخ دوم محقق نائيني به شبهه عبائيه

کلام در جواب دومی بود که محقق نائینی از شبهه عبائیه دادند و آن این بود که در عبائی که یکی از دو طرفش نجس شده و بعد از یکی از دو طرف تطهیر شده است استصحاب به نحو کان ناقصه جاری نمی‌شود و بلکه آنچه جاری می‌شود استصحاب وجود نجاست به نحو کان تامه است و این اثبات نمی‌کند ملاقات شیء مرطوب را با شیء متنجس تا اینکه مستلزم مخالفت با طهارت ملاقی احد الاطراف باشد .

توضیح بهتر

می‌فرمایند که عبائی که یقین داریم یکی از دو طرفش یا اسفل یا اعلا نجس شده است و بعد یقین داریم که طرف اعلای عبا را شسته‌ایم بلا ریب اگر دست مرطوب ما با طرف اعلا ملاقات کند شکی در طهارت دست نداریم چون دست طاهر مرطوب با شیء طاهر بالوجدان ملاقات کرده، طرف اعلا فرض این است که طاهر بالوجدان است دست ما هم که مرطوب و به نفسه طاهر است، دو شیء طاهر كه با هم ملاقات کنند مسلما محکوم به طهارت است.

حالا اگر این دست با طرف دیگر يعني طرف اسفل عبا هم ملاقات کند، اینجا استصحاب نجاست اسفل جاری نمی‌شود تا بگوئیم دست مرطوب با شی محکوم به نجاست ملاقات کرده چرا ؟ برای اینکه طرف اسفل عبا از اول مشکوک است که متنجس شده یا نه بنابراین دست مرطوب ما که با طرف اعلا ملاقات کرده یقینا محکوم به طهارت است با طرف پایین هم که ملاقات کرده باز یقین نداریم که دست مرطوب با شیء متنجس ملاقات کرده باشد زیرا نمی‌دانیم طرف اسفل متنجس است یا از همان اول متنجس نبوده پس اصلی که بتواند به نحو کان ناقصه ثابت کند که ملاقی نجس بوده وجود ندارد زیرا ملاقی یا طرف اعلاست و یا طرف اسفل. اگر طرف اعلا بوده که ملاقی محکوم به طهارت بوده، اگر طرف اسفل است حالت سابقه یقینیه نجاست در طرف اسفل نیست که بگوئیم کان هذا الطرف متنجسا و الان أيضا متنجس و چون دست مرطوب با متنجس ملاقات کرده نجس شده خیر در طرف اسفل هم نجاستی متیقن نیست پس چه چیز متیقن است؟ آقای نائینی می‌گویند اصل نجاست به نحو کان تامه قبل از غسل طرف اعلا ثابت بوده الان هم استصحاب بقاء کلی نجاست را می‌کنیم اما نه نجاست اسفل عبا ثابت است تا بگوئیم دست مرطوب با متنجس ملاقات کرده و نه طرف اعلا نجاستش ثابت است بلکه به عکس طهارتش ثابت است .

دقت کنید اگر به مفاد کان ناقصه استصحاب طرف اعلا یا طرف اسفل ثابت می‌شد می‌گفتیم یکی از دو طرف که ملاقی است نجاستش بالاصل ثابت است ملاقات هم که بالوجدان ثابت است طبعا حکم به نجاست دست ثابت می‌شود چون دست ملاقات کرده با طرفی که آن طرف محکوم به نجاست است اما فرض این است که هیچ یک از دو طرف به نحو کان ناقصه محکوم به نجاست نیستند زیرا طرف اعلا بالوجدان طاهر است چرا كه آن را شستیم. طرف اسفل هم حالت سابقه نجاست به صورت یقین ندارد پس هیچ یک از طرفین به صورت کان ناقصه محکوم به نجاست نیستند بلکه غایة ما فی الباب استصحاب کلی نجاست است می‌گوئیم کانت النجاسة موجودة قبل ذلک و الان هم که یک طرف عبا شسته شده النجاسة موجودة اما اینکه آیا دست مرطوب ما هم با شیئی که محکوم به نجاست است به نحو کان ناقصه ملاقات کرده ام لا؛ این را نه با اصل می‌شود اثبات کرد چون از آثار عقلی است نه با وجدان .

پس سرانجام اشکال دوم آقای نائینی آن است که مقتضای استصحاب بقاء کلی نجاست است و اما اینکه دست مرطوب ما با شیئی که محکوم به نجاست است ملاقات کرده يا نه این را نه دلیل وجدان اثبات می‌کند و نه دلیل عقل چون لازمه عقلی بقاء کلی نجاست آن است که پس دست مرطوب با شیء که محکوم به نجاست است ملاقات کرده و لوازم عقلی به اصل ثابت نمی‌شود .

استاد خوئی از این اشکال جواب می‌دادند كه خیر نجاست به نحو مفاد کان ناقصه متیقن است و بقاءا هم همین مفاد را استصحاب می‌کنیم چرا ؟ چون بلا اشکال می‌شود اشاره ذهنیه به نقطه‌اي از عبا کرده و بگوئیم قبل از شستن طرف اعلای عبا یقینا نقطه‌ای از عبا و لو یک خیط از عبا و نخی از این عبای موجود، «کان نقطة من هذا العباء نجسا» به نحو کان ناقصه. قبل از شستن طرف اعلا یقین داریم که یک نقطه از عبا آن نقطه واقعی معلوم عندالله بلا ریب نجس شده اما اکنون که طرف اعلای عبا را شستیم شک می‌کنیم که آیا آن نقطه‌ای که قبلا به نحوکان ناقصه متنجس بوده است کما کان متنجس است يا نه ؟ استصحاب میکنیم بقاء نجاست همان خیط یا نقطه معینه را .

حالا که گفتیم نقطه‌ای از این عبای موجود متصف است به نجاست به مقتضای استصحاب پس مفاد کان ناقصه یعنی کان هذا العبا متنجسا این مفاد به برکت استصحاب ثابت می‌شود حالا که ثابت شد فرض هم آن است که دست مرطوب ما به همه اطراف اين عبا ملاقات کرده يا مثلا مجموع عبا را در آب قلیل نم کردیم یقین داریم که این عبائي كه قبلا نقطه‌ای از آن متنجس شده بود الان هم همین عبا محکوم است به نجاست؛ پس بقاء نجاست در این عبا به استصحاب ثابت شد ملاقات هم بالوجدان حاصل شده علی القاعده محکوم است این شیء مرطوب یا آب قلیل به نجاست .

بنابراين دیگر اشکال آقای صدر که فرمود به مقتضای قاعده باید حکم کنید به طهارت ملاقی احد الاطراف می‌گوئیم خیر اینجا ملاقات شده با شیئی که به استصحاب محکوم است به نجاست به نحو کان ناقصه ملاقات هم بالوجدان است علی القاعده در اینجا حکم به نجاست ملاقی خواهد شد پس اشکال دوم آقای نائینی که فرمودند استصحاب کلی نجاست اثبات ملاقات شیء مرطوب با ما یکون متنجسا نمي‌كند این جواب مخدوش شد و نا تمام .

دقت کنید قبل از اینکه طرف اعلا را بشوئیم می‌توانستیم بگویم مسلما یک نقطه خاصی از همین عبا به نحو کان ناقصه متنجس بوده قبول یا نه ؟ قبل از شستن مسلما می توانستیم به یک نقطه‌ای اشاره کنیم که آن مشار الیه معلوم عندالله است یا به قول استاد یک خیطی از خیوط این بگوئيم یک نخ خاصی از این عبا قبلا متنجس بوده حالا با شستن طرف اعلا آیا آن نقطه ی خاص که محکوم بوده به کان ناقصه به نجاست طاهر شده یا نه ؟ استصحاب بقاء طهارت به نحو کان ناقصه ی همان نقطه را می کنیم .

بله یک فرمایشی که آقای میرزا گفت که بالا یقینا طاهر شده پایین هم که اساسا شک در نجاستش داشتیم پس استصحاب کان ناقصه جاری نمی‌شود.

جواب روشن است همه استصحابات کلی همین طور است که امر مردد بین متیقن الزوال و مشکوک الحدوث. اینجا هم استصحاب در مشکوک الحدوث و متیقن البقاء باید بگوییم جاری نمی‌شود با اینکه گفتیم در کلی استصحاب جاری است

بنابراین این اشکال هم که ایشان فرمودند بالا متیقن الطهاره است و پایین هم مشکوک النجاسة پس استصحاب جاری نمی‌شود این فرمایش هم ناتمام است پس حالا چطور جواب آقای صدر را بدهیم از این شبهه عبائیه چگونه می‌شود جواب داد؟

می‌گوییم حکم می‌کنیم که اینجا ملاقی محکوم به نجاست است گرچه در بسیاری دیگر از موارد ملاقی محکوم به نجاست نیست تفکیک هم بین اصول کثیر است و زیاد اتفاق می‌افتد .

بیان ذلک

چرا ما می‌گوییم با احد الاطراف محکوم به طهارت است چرا می‌گفتیم اگر شیئی با بعض اطراف معلوم بالاجمال ملاقات کند محکوم به طهارت است مثل اینكه که دو آنیه اینجا هست یکی از آنها قطعا نجس است حالا اگر عبای من با یکی از این دو آنیه ملاقات کرد عبا محکوم به طهارت است چرا ؟ چون یکی استصحاب بقاء طهارت در عبا جاری می‌شد می‌گفتیم ما شک داریم که عبایی که قبلا طاهر بوده الان نجس شده یا نه حکم می‌کردیم به بقاء طهارتی که از قبل درعبا موجود بوده یا به خاطر اصالة الطهارة در عبا .

اما در ما نحن فیه نمی‌شود آن قاعده را در دستی که با رطوبت به بالا و پایین عبا ملاقات کرده حکم کنیم به طهارت این دست. برای اینکه درست است که عبا بالایش قطعا طاهر و پایین هم مشکوک الطهارة و النجاسة و ملاقات با یک طرف کرده که آن طرف مشکوک النجاسة است این هم درست . اما در عین حال حکم طهارتی که در لباس ملاقی با یکی از این دو آنیه بود در این دست مرطوب جاری نمی‌شود چرا ؟

زیرا آن سری که در طهارت ملاقی بود جریان استصحاب طهارت ثوب یا قاعده طهارت در ثوب بود بالوجدان نمی‌دانیم ملاقات با نجاست کرده یا نکرده آن ملاقی هم به تعبد محکوم به نجاست نبود پس شک داریم که آیا ثوب ما ملاقات با نجاست کرده یا نکرده؛ استصحاب عدم ملاقات جاری می‌شود اما در ما نحن فیه مفروض آن است که دست ما با کل عبا ملاقات کرده یا عبای ما در تشتی که آب قلیل است گذاشته شده و این عبا یک طرفش قطعا طاهر بوده یک طرف دیگرش هم مشکوک النجاسة است اما در اینجا فرض آن است که ما به مقتضای استصحاب، نجاست موجود فی العبا را اثبات کردیم. فرض این بود که استصحاب در کلی نجاست به نحو کان ناقصه در عبا جاری شده پس الان عبائی که محکوم است به نجاست در مرکنی از آب قلیل خیس شده؛ ملاقات بالوجدان متنجس بودن عبا بالتعبد ثابت است پس علی القاعده اینجا ملاقی با عبا محکوم به نجاسته اما در ثوب ملاقی با احد الانائین محکوم به نجاست نیست و کم له من نظیر در اصول كه تفکیک در موارد اصول عملیه زیاد اتفاق می‌افتد یکی هم اینجاست پس شبهه عبائیه قابل دفع است .

والحمد لله

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo