< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

89/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث: تنبيه دوم استصحاب

بحث در تنبیه دوم از تنبیهات استصحاب بود که آیا مي‌توان در مؤدیات طرق وامارات که یقین به مطابقتش با واقع نداریم استصحاب جاری کرد ام لا ؟

مثلا بینه قائم شده بر طهارت یک لباسی بعدا اگرشک کردیم که آیا با این لباس نجاستی ملاقات کرده یا نه آیا مي‌توان استصحاب طهارت کرد با اینکه طهارت متیقن نیست فقط به قول بینه ثابت شده آیا مي‌شود مؤدای قول بینه را یقین حساب کرد و استصحاب عندالشک جاری کرد ام لا ؟

و هکذا اماره قائم شده بر وجوب قصر برای کسی که چهار فرسخ سفر کرده و شب را بیتوته نکرده و شک مي‌کنیم که آیا اگر بیتوته کرد بازهم قصد واجب است ام لا، با اینکه وجوب قصد مؤدای قول یک عادل بوده و قول یک عادل که یقین نیست .

این بحث ما در تنبیه ثانی است آیا در جائی که یقین نیست اما اماره معتبری و یا بینه‌ای بر شیئی قائم شده است اگر بعدا شک در بقاء آن شیء کنیم آیا استصحاب که «لا تنقض الیقین بالشک» بود در اینجا جاری مي‌شود با اینکه یقینی در کار نیست یا مجرای استصحاب نیست .

اين بحث اثر عملي در فقه دارد لذا در ضمن مقدماتي توضيح ميدهيم .

اولین مقدمه این است که ما المراد بالحجیة ؟

این که مي‌گوئیم قول عادل حجت است یا بینه حجت است یا ید حجت است و یا مي‌گوئیم سوق المسلمین حجت است مراد به حجیت چیست ؟

چند نظریه در حجیت است .

اولین نظر به همان قول به تصویب است. یعنی قول اشخاصی که مي‌گویند هرچه اماره بر او قائم شد مؤدای او وظیفه فعلی مکلف است. وظیفه واقعی مکلف همان است که اماره بر او قائم شده اعم از اینکه مطابق واقع باشد یا نباشد گرچه مطابق واقع هم نبود اما مؤدای اماره برای او وظیفه واقعیه است این قول مصوبه است که از دیدگاه شیعه تبعا باطل است .

ما شیعیان معتقدیم که احکام واقعیه تغییر ناپذیر نیست به قیام اماره بر وفق او یا مخالف او؛ احکام واقعیه که بر اساس مصالح و مفاسد و آن دید حق بین خدای منان جعل شده‌اند آنها با قیام اماره چه مطابق با واقع چه مخالف عوض نشدنی نیست؛ بر این اساس قول به تصویب از دیدگاه شیعه باطل است .

نظریه دوم در تفسیر حجیت آن است که مؤدای حجج و امارات احکام فعلی‌اند اما فعلی ظاهری نه فعلی واقعی که قول به تصویب باشد این جمله گاهی در گفتار علمای شیعه دیده مي‌شد که مي‌گویند اگر اصلی یا اماره‌ای برطبق یک حکمي ‌برای ما حاصل شد این حکم وظیفه فعلی ماست چه مي‌خواهد مطابق واقع باشد چه نباشد منتهی وظیفه ظاهریه است .

معنای وظیفه ظاهریه آن است که در وقت جهل این وظیفه ما به علم به خلاف وظیفه نیست؛ بنابراین اگر فرض کردیم دلیل اقامه شد براینکه صلاة جمعه واجب است و لو در عصر، غیبت پنجاه سال هم ما این اماره (اگر مجتهد بودیم) دلیل و حجیت ظاهر کتاب؛ (اگر مقلد بودیم) فتوای مجتهد؛ این ظاهر یا فتوای مجتهد اماره معتبر است مؤدای این اماره یعنی مفهوم این اماره که وجوب صلاة جمعه است برای ما مکلفین وظیفه فعلی است، منتهی اگرمطابق واقع بود نعم الوفاق اگر نبود مي‌شود حکم ظاهری و وظیفه ظاهری که تا علم کشف خلاف این وظیفه، وظیفه است .

از این قبیل هم هست اصول ما اگر استصحاب کردیم بقاء ملکیت زید لداره، زیدی مالک خانه بود و الان مي‌خواهیم خانه را از او بخریم نمي‌دانیم نقل شده از ملک او ام لا ؟ استصحاب بقاء ملکیت او را مي‌کنیم این ملکیت ناشی از استصحاب مي‌شود حکم ظاهری؛ و من مکلف بر طبق مکلف این حکم ظاهری انجام وظیفه مي‌کنم منتهی اگر یک روزی کشف خلاف شد باید مال را به مالکش برگردانم، اما اگر کشف خلاف نشد این ملکیت از نظر شرع وظیفه ظاهری من است .

پس قول دوم در حجیت این شد که مودای امارات و اصول وظیفه شرعی فعلی مکلفند اما وظیفه ظاهری واقع ثابته عوض نمي‌شود ولی مادامي ‌که کشف واقع نشده مؤدا و مفهوم این اماره یا اصل برای من مکلف وظیفه فعلی است .

نظریه سوم فرمایش مرحوم آخوند است که مي‌فرمایند مثل حجج و امارات مثل قطعند قطع اگر مطابق واقع بود نعم الوفاق اما اگر مطابق واقع نبود اصلا مقطوع وظیفه‌اي نیست فقط خاصیت قطع عذر من است .

فرض کنید اگر جناب عالی یقین داشتید که فلان دوایی سم مهلکه ولی در عین حال خوردید و سم مهلک نبود این واقع را عوض نمي‌کند قطع شما غیر سم را سم نخواهد کرد و بالعکس اگر شیئی واقعا سم قائل مهلک بود ولی شما یقین داشتی که این آب خوش گوار زلالی است و نوشیدید این سم عوض نمي‌شود شما را هم خواهد کشت؛ اما معذوری چون یقین داشتی به اینکه این آب پاک زلال خوبی است دیگر کسی حق ملامت و عقاب شما را ندارد نمي‌گويند شما خودکشی کردی پس جزای تو جهنم است! یا بستگان حق ملامت ندارند چرا چون قطع شما معذر است برای شما ایجاد عذر کرده ولی واقع عوض شدنی نیست .

دقت کنید قطع که بالاترین حجت است حجت عقلی و شرعی و عرفی و همه جهانیان بر حجیت قطع متفقند اما این قطعی که حجت است ایجاد حکم و وظیفه نمي‌کند تنها خاصیتش این است اگر مطابق واقع بود آن واقع بر شما منجز است و از دیدگاه عقل عذر ندارید، اگر مخالف واقع بود این قطع معذر است یعنی در پیشگاه عقلا و عرف و خدا .

اگر شما مثل مثالی که عرض شد قطع پیدا کردی که این آب زلال است و خوردی این قطع معذره اما اگر قطع ات مطابق واقع بود و شما سم را واقعا یقین داشتی که سم است و خوردی میگوئیم اینجا دیگه آن حرمت منجز تکلیف است، این قطع منجز آن حرمت است معنای منجز یعنی اینکه عذر را از نظر عقل و عقلا و عرف و شرع برداشته شده .

اینک که در قطع معنای حجیت روشن شد که همان منجز بودن در فرض مطابقت با واقع و معذر بودن در فرض مخالفت واقع روشن شد آقای آخوند مي‌فرمایند: همه حجج و امارات هم همین نقش را دارند پس اگر بینه قائم شد که این آب طاهر است و به حسب واقع نجس بود این اقامه بینه تغییر واقع نمي‌دهد چنانکه مصوبه گفتند؛ ایجاد حکم ظاهری هم نمي‌کند چنانکه برخی از علمای شیعه فرمودند؛ خیر این قیام بینه مثل قطع است همان طوری که قطع مخالف واقع تنها نقش معذریت را داشت بینه‌ای هم که قائم برخلاف واقع شده تنها نقش عذر را برای شما در مخالفت واقع ایجاد مي‌کند بدون اینکه حکمي ‌را در کار بیاورد .

این نظریه مرحوم آخوند است که مي‌فرمایند معنای حجیت منجزیت عند الاصابة و معذریت عند الخطا به عین خود قطع؛ همان طوری که قطع این نقش را دارد پس اماره حکمي ‌را نه به حسب واقع ایجاد مي‌کند که قول مصوبه است نه حکم ظاهری را ایجاد مي‌کند که ظهور بعض گفتار علمای ماست.

نظريه چهارم که گاه از فرمایشات شیخ انصاری برمي‌آید و محقق نائینی بدان تصریح کرده و تبعه سیدنا الاستاد(قدس الله اسرارهم)، اینها مي‌گویند معنای حجیت تتمیم کشف است یعنی شارع مقدس چیزی را که حجت قرار مي‌دهد او را تنزیل منزله علم مي‌کند در واقع هر اماره‌ای مفید ظن است عادتا؛ ظن یعنی هشتاد درصد، شصت درصد احتمال مطابقت با واقع؛ آنگاه که مي‌گویند حجت است یعنی آن چند درصد کمتر را هم شارع جبران مي‌کند و این ظن شما را تتمیم در كشف قرار میدهم یعنی به منزله صد در صد و قطع وجدانی قرار مي‌دهم .

این قول محقق نائینی بدان اصرار دارد استاد خوئی هم مي‌فرمود تنجیز و تعذیر اثر حجیتند نه آنکه خود حجیت باشد که آقای آخوند می‌گويد، تنجیز خاصیت حجیت قرار دادن شیئی است و همچنین تعذیر خاصیت جعل حجت است. پس حقیقتش آن است که معنای حجیت یعنی تتمیم کشف و جعل ما لیس بعلم بمنزله العلم .

آقای میرزا مي‌فرمود کسی که به روایات حجیت قول عادل هم نظر کند این حقیقت به خوبی برایش روشن میشود فرمود «العمری وابنه ثقتان فما أدیاک فأنی یؤدیان فخذ بهما و صدقهما»؛ «عثمان بن سعید و فرزند ایشان این دو ثقه‌اند پیش من امام عسکری هرچه این دو بگویند درست گفته‌اند» یعنی احتمال شک و مخالفت واقع الغاء كن قول اینها را به منزله واقع محسوب بدار؛ براین اساس آقای میرزا به تبع ایشان استاد و جمعی مي‌گویند معنای حجیت یعنی جعل ما لیس بعلم علما؛ خاصیت این علم هم تنجیز و تعذیری است که آقای آخوند معنای حجیت را تنجیز و تعذیر گفته خیر باید بگوئیم حجیت معناش تنزیل ما لیس بعلم علما است که خاصیت این تنزیل تنجیز و تعذیر است .

مقدمه دیگر: حدیث معروف استصحاب «لاتنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین آخر» این عبارت بسیار روشن است مي‌گوید یقین را به شک نقض نکن یعنی رفع ید از یقین به شک نکن بلکه نقض کن به یقینی که مخالف یقین اول است این عبارت دو چیز را موضوع قرار داده یکی یقین و دیگری شک ناگزیر در موارد امارات و اصول یقینی در کار نیست آنگاه که یک بینه که مرکب از دو عادل است تشکیل شد و اخبار به طهارت کرد گفت لباس شما طاهر بوده پر واضح است که قول بینه یقین آفرین نیست بعد از مدتی هم اگر شک کردیم لاتنقض الیقین شاملش نمي‌شد چون ما قبلا که یقینی در کار نداشتیم قبلا همان قول دو نفر عادلی بود که برای ما حداکثر ایجاد ظن کرد چگونه استصحاب را جاری کنیم اگر بعد از قول دو عادل در تلبس ثوب ما به نجاست شک داشته باشیم؛ مي‌گوئیم بله اگر خود ما لباس مان را شسته بودیم و تطهیر کرده بودیم حال با شک در ملوث شدن مي‌گوئیم لاتنقض الیقین بالشک اما فرض آن است که قبلا یقینی در کار نبود قول یک عادل يا دو شاهد عادل بود و قول این دو حداکثر برای ما ظن به طهارت ایجاد کرد استصحاب نگفت لاتنقض الظن بالشک بلکه گفت لاتنقض الیقین بالشک پس چطور مي‌شود استصحاب را جاری کرد .

روشن است که با نظریه چهارمي‌ که در حجت گفتیم که معنای حجیت تنزیل ظن منزله علم بود و جعل ما لیس بعلم علما بود؛ «لاتنقض الیقین بالشک» شامل موارد قیام و حجت خواهد شد زیرا با قیام حجت علم تنزیلی و یقین تنزیلی حاصل است و «لاتنقض الیقین بالشک» را شامل خواهد شد .

بنابر قول مصوبه هم معلوم است چون بنابر قول مصوبه هم اماره حکم واقعی باز هم یقین است بنابر نظریه دوم هم که گفتند مؤدای اماره حکم فعلی ظاهری است باز هم با قیام اماره یقین حاصل میشود

اما به قول سوم كه قول آقای آخوند که اماره فقط منجز و معذر است و مفید یقین نیست چگونه دلیل لاتنقض الیقین بالشک جاری میشود !

این توضیح را داديم که هم مبنانی در نظرتان باشد و هم بتوانیم فردا فرمایش آخوند را منقح و مورد بررسی و نقد قرار بدهیم .

و الحمد لله

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo