< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد اشرفی

89/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: احتمالات در «حتي تعلم»
 دو احتمال در مورد قيد «حتي تعلم» را تا كنون ذكر كرديم
 احتمال اول: اين بود كه «حتي تعلم» قيد موضوع باشد .
 احتمال دوم: اين بود كه «حتي تعلم» فقط طريق باشد و مراد از شيء؛ شيء به عنوان اوليه باشد
 اما احتمال سوم: اين بود كه شيء اعم از عنوان اولي و عنوان مشكوك و مراد از محمول هم اعم از حكم واقعي و ظاهري باشد .
 سومین احتمالی که دراین احادیث قبلا به عرض رسید این بود که جمله اول که فرموده کل شيء طاهر و کل شيء حلال مقصود عبارت باشد از اعم طهارت واقعیه و ظاهریه یا اعم از حلیت واقعی و ظاهری و بعد «حتی تعلم انه قذر» يا «حتی تعلم انه حرام» غایت برای مطلق طهارت یا مطلق حلیت باشد اعم از حلیت واقعی و حلیت ظاهری .
 این احتمال سوم که کل شيء اعم باشد از شيء به عنوان اولی و یا شيء به عنوان مشکوک محمول هم حلال یا طاهر باشد اعم از طهارت واقعی یا ظاهری و هم چنین حلیت واقعی یا ظاهری .
 توضیح مطلب
 احکام واقعیه روی موضوعات نفس الامریه می‌رود غیبت كردن حرام است غیبت یک امر واقعی و حرمت هم كه روي آن رفته یک امر واقعی است. یا سباب المومن و فحش دادن حرام است. موضوع سباب است که فحش دادن باشد اعم از اینکه بداند یا نداند و حرمت واقعی هم ثابت است چه بداند و چه نداند.
 پس احكام واقعيه أحكامي هستند كه روي موضوعات واقعي و نفس الأمري رفته‌اند و علم و جهل مكلف هم نه در موضوع اثر دارد نه در حكم .
 آري گاه جهل عذر است ولي حكم واقعي با علم و جهل تغيير نمي‌كند .
 اما احکام ظاهریه احکامی هستند که برای جاهل به واقع جعل شده؛ مثلا نمی‌دانیم مایع مقابل خمر است یا آب؛ طبعا محکوم به حلیت شرب و طهارت است که این حلیت و طهارت ظاهری است يعني تا كشف خلاف نشده در مقام جري عملي مي‌توان آثار طهارت و حليت را بار كرد ولي اگر بعدا كشف خلاف شد و در واقع خمر بوده و حرمت واقعي داشته و در ظاهر معذور بوده و اگر آب بوده حليت و طهارت واقعي داشته و ديگر حكم ظاهري با علم به واقع قهرا منتفي مي‌شود .
 عادة هم دو حکم واقعی و ظاهری هر دو برای مکلف فعلیت ندارد زیرا اگر واقع را بداند آن برایش فعلی می‌شود و حکم ظاهری فعلیت ندارد و اگر واقع را نداند و معذور باشد در این صورت حکم ظاهری فعلی است و حکم واقعی فعلیت ندارد .
 پس از این مقدمه می‌گوئیم حدیث «کل شيء حلال یا طاهر»، گفته اند «کل شيء» عام است و شامل می‌شود اشياء را به عنوان اولی و همچنین به عنوان مجهول، پس مایعی که به حسب واقع می‌دانیم آب است طاهر است به طهارت واقعيه و مایعی که مردد بین خمر و آب است این هم داخل در کل شيء است و محکوم به طهارت ظاهری است .
 حال در احتمال سوم می‌خواهیم بگوئیم «کل شيء» كلمه شيء عام است و شامل می‌شود اشياء را به عنوان اولی و به عنوان مشکوک؛ پس هر شيئی مثلا هر مایعی محکوم به طهارت است، هم طهارت واقعی مثل آب وهم شيء مشکوک هم محکوم است به طهارت آن وقت «حتی تعلم» غایت برای حکم است یعنی همه اشياء محکوم به طهارتند اعم از طهارت واقعی و ظاهری تا زمانیکه علم به نجاست پیدا کنید، پس صدر حدیث متکفل برای بیان یک قضیه حقیقیه است که موضوعش کل شيء است و محمول آن طاهر یا حلال است، ذیل حدیث هم متکفل استصحاب است یعنی حکمی که ثابت شده برای کل شيء باقی است تا علم به خلاف .
 این احتمال طبعا مردود است؛ زیرا اگر مقصود از طهارت، طهارت واقعیه و مقصود از حلیت، حلیت واقعیه باشد؛ غایت این حکم، علم نیست بلکه تبدل به ضد یا نقیض است یعنی طهارت واقعیه، غایتش علم به نجاست نیست بلکه ملاقات با نجاست است چه بدانید و چه ندانید و یا غایت حلیت واقعیه یا نسخ حلیت است - به قول شيخ - یا عروض غضب و امثال ذلک است شيء حلال است تا زماني كه حرام شود مثلا غصب شود پس علم غایت در احکام واقعیه نیست، آری علم طریق برای فهمیدن حکم واقعی که غایت طهارت واقعیه و یا حلیت واقعیه بوده .
 پس اگر مقصود از محمول در قضیه صدر روایات طهارت واقعی و حلیت واقعیه بوده آن وقت غایت حلیت و طهارت واقعی علم نیست بلکه مثلا ملاقات با نجاست است و غایت حرمت واقعیه؛ مثلا غضب است و علم فقط نقش طریقیت دارد و الا خودش به نفسه غایت برای طهارت واقعیه و حلیت واقعیه نیست .
 اما اگر مراد از محمول، طهارت ظاهریه و یا حلیت ظاهریه باشد، علم خودش بنفسه غایت است نه اینکه طریق به غایت باشد زیرا هر حکم ظاهری مغيی است به علم به خلاف؛ پس شيئی که محکوم به طهارت ظاهری است، این طهارت باقی است تا علم به خلاف و هکذا حلیت ظاهری .
 پس در احتمال سوم شما که مقصود از شيء اعم از واقعی و مشکوک است لازم می‌آید که غایت «حتي تعلم» که علم است تارة ملحوظ شود به نحو استقلالی و أخری به نحو طریقییت و آلی ملحوظ شود. اگر طهارت واقعیه بود، حتی تعلم می‌شود طریق و الا خود علم موثر نیست در غایتیت طهارت بلکه آنچه که غایت است ملاقات با نجاست است و هکذا علم به حرمت غایت حليت واقعیه نیست بلکه مثلا طریق غصب است،
 اما اگر طهارت و حلیت ظاهریه باشند خود علم به طهارت و نجاست موضوعیت دارد و خودشان غایت هستند؛ زیرا هر حکم ظاهری مغيی به علم به خلاف است و مستلزم این است که غایت «حتی تعلم» تارة ملحوظ شود به نحو طریقیت و آلیت و أخری ملحوظ شود به نحو استقلالی و موضوعیت و در یک لحاظ که متکلم می‌گوید حتی تعلم جمع بین دو لحاظ غیر ممکن است .
 علاوه بر این اشکال این مستلزم این است که کل شيء شامل شود شيء را به عنوان نفسی و شيء را به عنوان مشکوک؛ زیرا اگر مقصود از شيء عناوین اولیه باشد و طهارت هم طهارت واقعي، موضوع که شيء است ذات اشیا ملحوظ می‌شود در کلام متکلم و اگر طهارت ظاهری باشد منظور از شيء همان شيء به وصف اول است منتهی به وصف مشکوک یعنی باید شيء شامل مایع شود به عنوان انه ماء و همچنین شامل این مایع شود به عنوان انه مشکوک.
 پس احتمال سوم نیز مدفوع است .
 احتمال دوم و سوم انصافا بعید است و ربما یقال مستحیل خصوصا احتمال سوم .
 یبقی دو احتمال مهمی که یکی را آخوند در کفایه و دیگری را شیخ از فاضل نراقی ذکر می‌کند .
 اما احتمال اول که آخوند در متن کفایه می‌گوید: می‌فرمایند که این روایات دال بر استصحاب است، موضوع در این قضایای سه گانه، اشیاء به عنوان اولی است نه به عنوان انه مشکوک، ناگزیر محمول هم حکم واقعی خواهد شد؛ زیرا احکامی که برای موضوعات به عنوان اولی ثابت شده پیوسته حکم واقعی است پس امام معصوم (سلام الله عليه) می‌خواهد بفرماید همه اشیاء به عنوان اولیه حلالند و همه اشیاء عناوین اولیه طاهرند من جمله آب، بعد «حتی تعلم» بیان استصحاب است یعنی حکم طهارت مستمر است تا علم به خلاف که همان استصحاب است؛ زیرا استصحاب عبارت است از إبقاء ما کان، ابقاء حکم یا موضوع تا زمان علم به خلاف و آخوند می‌فرماید مثل این سه حدیث این است که کسی بگوید این لباس طاهر است و بگوید این طهارت مستمر است تا زمانی که علم پیدا کنی به نجاست لباس، پس لاتنقض الیقین به طهارت را الا به علم به نجاست، پس اصل طهارتی که محمول شيء است طهارت واقعی است و همچنین اصل حلیت که محمول کل شيء است، حليت واقعي است، استمرار آن تا علم به خلاف؛ این می‌شود حلیت ظاهری مستمر، كه مفاد استصحاب است تا علم به خلاف .
 و آخوند می‌فرمایند به این زیبائی این سه روایت دلالت بر استصحاب دارد چرا تبعید مسافت کنیم پس مراد از شيء اعم از مشكوك نيست بلكه مراد همان شيء به همان عنوان اولي است و محمول هم حكم واقعي است و استمرارش تا علم به خلاف استصحاب است كه مفاد استصحاب همان حكم ظاهري است. این عین همان صحيحه اول و دوم زراره است «لانك كنت علي يقين من طهارتك فشككت و لیس لک ان تنقض الیقین بالشک» .
 استاد خوئی اشکالی دارند بر این تقریب: اگر در لسان ادله کلمه استمرار بگیریم خیلی خوب است و دلیل بر استصحاب می‌شود «کل شيء طاهر و هذا مستمر الی العلم بالقذارة» يا «كل شيء حلال و هذا مستمر إلی العلم بالحرمة» اگر بناشد غایت؛ غایت باشد برای استمرار یعنی حتی تعلم غایت باشد برای استمرار که در تقدیر گرفته شود این کاملا دلالت بر استصحاب دارد و حرف زیبا و منطقی است.
 اما مسلم است که اصل عدم تقدیر است. این روایت حکمی را معین کرده برای شيء اعم از حليت يا طهارت منتهی نمی دانیم محکوم شيء مشکوک است تا طهارت ظاهريه باشد یا شيء به عنوان اولی است تا طهارت ظاهری باشد ما گفتیم حتی تعلم قید موضوع است نه قيد حكم اما شما می‌گوئید حتی تعلم قید است برای استمرار حکم اولی .
 پس حتی تعلم که غایت و قید و ظرف است یا غایت موضوع است یعنی غاية «کل شيء حتی تعلم» یا غایت برای حکم است که «طاهر و حلال» باشد، اگر غایت موضوع است همان احتمال نخست و اولی است که ما گفتیم يعني شيء مشكوك طاهر و حلال است و دخلی به استصحاب ابدا ندارد .
 و اگر غایت برای حکم باشد، مراد حکم ظاهری است و کل شيء طاهر حتی تعلم یعنی کل شيء اذا لا تعلم نجاسته طاهر و باز هم می‌شود حکم ظاهری و قاعده طهارت و حلیت .
 پس اگر قید، قید موضوع باشد که معنایش این است که شيءمشکوک محکوم به طهارت وحلیت است و صد در صد قاعده طهارت و حلیت خواهد شد .
 و اگر قید برای خود طاهر و حلال باشد معنایش اثبات حلیت زمان شک است که همان طهارت ظاهری است حلیت هم حلیت ظاهری است، باز هم دخلی به استمرار حکم سابق متیقن ندارد بلکه فقط حکمی است ابتدائی که یا برای شيء مشکوک معین شده و یا حکمی است ظاهری یعنی حکم مغيی به علم که باز برای اشیاء ثابت شده است و هر حکمی مغيی به علم به خلاف؛ حکم ظاهری است و شیخ می فرماید در آخر مؤيد نظر ما ذیل حدیث است که «و إذا علمت انه قذر فقد قذر و الا فلیس علیک» .
 و الحمد لله

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo