< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

99/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حکم فرق مختلف اسلامی از نظر طهارت و نجاست.

از مجموع روایات و کلمات فقهای إمامیه می‌توان نکاتی را در طهارت یا نجاست مخالفین از اهل سنت و نیز منکرین إمامت یکی از أئمه اثنی عشر و به طور کلی مجموع کسانی که در روایات إطلاق کفر بر آنان شده، استخراج نمود که به طور خلاصه به عرض می‌رسد:

ضمناً بحث فعلی ما در کتاب الطّهارة تنها بحث از نظر طهارت یا نجاست این افراد است و نسبت به احکام دیگر مثل توارث یا تناکح بحثی نداریم و این اصل موضوعی هم مسلم است که اگر نجاست فرقه‌ای از فرق اسلامی ثابت نشود طبق اصل اوّلیه یعنی قاعده طهارت محکوم به طهارت است.

نکته اوّل: در روایات إطلاق کفر و یا شرک نسبت به برخی از افراد و یا فرق اسلامی شده است:

طائفه اوّل مشرکین هستند که جزء کفار بوده و به تصریح آیه شریفه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[1] محکوم به نجاستند دوّم منکرین ذات اقدس الهی هستند که آنان هم قطعاً محکوم به کفر و نجاستند زیرا وقتی مشرکین نجس باشند کفار منکر خداوند هم به طریق أولی محکوم به نجاستند، سوّم منکرین رسالت هستند و چهارم منکر ضروری دین یعنی کسی که إنکار حکمی از احکام ضروری «بدیهی» إسلام را کند که طبق إجماعات متعدّدی که در مسأله ذکر شده محکوم به کفر هستند اگر چه در این جهت اختلاف است که آیا إنکار ضرورری دین تنها در صورتی که بازگشت آن به إنکار رسالت رسول الله باشد موجب برای کفر است چنانکه برخی قائل بدان شده‌اند یا اینکه إنکار ضروری دین مطلقا موجب برای کفر و ترتّب احکام کافر بر فرد است ولو اینکه بازگشت آن به إنکار رسول الله نباشد پنجم نواصب و خوارج هستند که در روایات متعدّد حکم به کفر و نجاست آنان شده است ششم منکرین یکی از ائمه أطهار هستند که به آنان هم در روایات متعدّد إطلاق کافر شده و إنکار یکی از ائمه به منزله إنکار رسول الله و إنکار خداوند شمرده شده است از جمله این روایات: «مَنْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْكَرَنِي وَ مَنْ أَنْكَرَنِي فَقَدْ أَنْكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَنِي وَ مَنْ جَحَدَنِي فَقَدْ جَحَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ طَاعَتَهُمْ طَاعَتِي وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللَّهِ..»[2]

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ خَالِدِ بْنِ مُفَلَّسٍ عَنْ نُعَيْمِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ كَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ ثَمَانِيَةٌ لِأَنَّ الْأَئِمَّةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ «إِلَى أَنْ قَالَ» وَ مَنْ أَبْغَضَنَا وَ رَدَّنَا أَوْ رَدَّ وَاحِداً مِنَّا فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ وَ بِآيَاتِهِ.[3]

ما رواه الثقة الجليل أبو عمرو الكشي في كتاب الرجال بإسناده عن ابن ابي عمير عن من حدثه قال: سألت محمد بن علي الرضا عن هذه الآية ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خٰاشِعَةٌ عٰامِلَةٌ نٰاصِبَةٌ﴾ قال وردت في النصاب، و الزيدية و الواقفية من النصاب.[4]

سَعِيدُ بْنُ هِبَةِ اللَّهِ الرَّاوَنْدِيُّ فِي الْخَرَائِجِ وَ الْجَرَائِحِ عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مطهّر قَالَ: كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ يَسْأَلُهُ عَمَّنْ وَقَفَ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى فَكَتَبَ لَا تَتَرَحَّمْ عَلَى عَمِّكَ وَ تَبَرَّأْ مِنْهُ أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُ بَرِي‌ءٌ فَلَا تَتَوَلَّهُمْ وَ لَا تَعُدْ مَرْضَاهُمْ وَ لَا تَشْهَدْ جَنَائِزَهُمْ وَ لَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً مَنْ جَحَدَ إماماً مِنَ اللَّهِ أَوْ زَادَ إماماً لَيْسَتْ إمامتُهُ مِنَ اللَّهِ كَانَ كَمَنْ قَالَ إِنَّ اللّٰهَ ثٰالِثُ ثَلٰاثَةٍ إِنَّ الْجَاحِدَ أَمْرَ آخِرِنَا جَاحِدٌ أَمْرَ أوّلنَا.[5]

طائفه هفتم کسانی هستند که برخی از اعتقادات فاسد را دارند مثل قائلین به جبر و تفویض و مجسّمه ﴿وَ الْقَائِلُ بِالْجَبْرِ كَافِرٌ وَ الْقَائِلُ بِالتَّفْوِيضِ مُشْرِكٌ﴾ طائفه هشتم مخالفین از اهل سنت هستند طائفه نهم تارکین برخی از احکام الهی هستند مثل تارک الصلوة، تارک الزکاة[6] و تارک الحج که به آنان نیز در روایات إطلاق کافر شده است چنان که طبق روایات به تارک الحج حین الموت خطاب می‌شود﴿فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً﴾[7] حتی در برخی از روایات به مرتکب گناهان کبیره و مرائی یعنی شخص ریاکار نیز إطلاق مشرک و یا کافر شده است.

نکته دوّم: دایره کفر و یا شرک در لسان روایات بسیار وسیع است حتی به تارک الصلوة، تارک الزکاة و مُرائی هم إطلاق کفر و یا شرک شده است این در حالی است که برخی از کسانی که إطلاق کافر بر آنان شده بلا شک محکوم به طهارتند از این مطلب استفاده می‌شود که إطلاق کافر بر فرد خاص یا فرقه خاصی از فرق اسلامی ملازمه با نجاست آن فرد و یا فرقه ندارد چنان که ریاکاری در عمل و یا ترک نماز و یا ترک زکات اگر از روی إنکار نباشد بلکه به جهت استخفاف باشد موجب خروج از ایمان نمی‌شود تا چه رسد به خروج از اسلام.

نکته سوّم: مقتضای تعداد زیادی از روایات آن است که اقرار به شهادتین کافی در إسلام فرد و ترتّب احکام إسلام است از جمله طهارت بدن و محفوظ بودن جان و مال فرد و با شهادتین تمام مزایای حکومت اسلامی برای فرد ثابت است که به چند روایت در این جهت اشاره می‌شود:

موثّقه سماعه: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنِ الْإسلام وَ الْإِيمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإسلام وَ الْإسلام لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِي فَقَالَ الْإسلام شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِيقُ بِرَسُولِ اللَّهِ بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَيْهِ جَرَتِ الْمَنَاكِحُ وَ الْمَوَارِيثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ وَ الْإِيمَانُ الْهُدَى وَ مَا يَثْبُتُ فِي الْقُلُوبِ مِنْ صِفَةِ الْإسلام وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ وَ الْإِيمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإسلام بِدَرَجَةٍ إِنَّ الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإسلام فِي الظَّاهِرِ وَ الْإسلام لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ فِي الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِي الْقَوْلِ وَ الصِّفَةِ.[8]

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَيْمَنَ عَنِ الْقَاسِمِ الصَّيْرَفِيِّ شَرِيكِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ الْإسلام يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَانِ.[9]

مرحوم شیخ انصاری ره در مسأله قائل به تفصیل شده بین کسانی که جدید العهد در إسلام هستند و غیر آنان بنابر این نظریه اقرار به شهادتین در صورتی موجب ترتّب احکام إسلام است که فرد جدید العهد به إسلام باشد و اما کسی که سالها مسلمان بوده و اجداد او هم مسلمان بوده‌اند اگر چنین فردی منکر ضروری از ضروریات دین شود نمی‌توان به صِرف اظهار شهادتین حکم به إسلام و ترتّب احکام إسلام بر وی نمود.

در مقابل بسیاری از فقها طبق روایاتی که اظهار شهادتین را کافی در ترتّب احکام إسلام دانسته است مطلقا حکم به طهارت مُظهر شهادتین نموده‌اند ضمن اینکه سیره رسول الله و ائمه هم بر این بوده که با منافقینی که قلباً اعتقاد به إسلام نداشتند معامله إسلام می‌نمودند و سیره اصحاب ائمه نیز بر این بوده که با بسیاری از اهل سنت حتی کسانی که یکی از ائمه را قبول نداشته‌اند مثل زیدیه و اسماعیلیه ... مصاحبت و معاشرت و مناکحه داشته‌اند و از بازار مسلمین که چنین افرادی در آن وجود داشته، شیر، پنیر، ماعات، ذبایح و ما یحتاج دیگر خود را تهیه می‌کردند.

بعد هذه المقدّمات نقول:

با توجّه به اینکه دائره کفر و شرک در روایات بسیار وسیع است و به کسانی که قطعاً محکوم به طهارتند إطلاق کافر و یا مشرک شده است از این مطلب استفاده می‌شود که ملازمه‌ای بین کفر و نجاست نیست حال سؤال این است که کدام طائفه از طوائف مذکور که إطلاق کفر و یا شرک بر آنان شده، محکوم به نجاست اصطلاحی هستند؟

شکی نیست در اینکه مشرکین به تصریح آیه شریفه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[10] محکوم به نجاستند کفار منکر خدا هم به طریق أولی محکوم به نجاستند و اما اهل کتاب بحث آن گذشت و دیدیم که دلیل قطعی بر نجاست آنان نداریم و عمده دلیل إجماعاتی بود که در مسأله ذکر شده است لذا مرحوم استاد خویی ره در نهایت حکم به إحتیاط وجوبی در اجتناب از آنان نمودند.

نواصب هم طبق روایات متعدّد قطعاً محکوم به نجاستند و اما اینکه دایره ناصبی تا چه مقدار است و شامل چه کسانی می‌شود صاحب حدائق ره معتقد است که همه سنی ها به یک معنی ناصبی هستند لکن قدر متقین از نُصّابی که حکم به نجاست آنان شده کسانی هستند که عداوت با امیر المومنین علی را جزء دین خود قرار داده‌اند ولی کسی که به جهت حب ریاست در مقابل حضرت ایستاده و با آن حضرت جنگ نموده است و یا عداوت حضرت امیر را دارد ولی آن را جزء دین خود اختیار ننموده و همچنین کسانی که عداوتی نسبت به حضرت امیر ندارند ولو اینکه جبت و طاغوت را مقدّم داشته‌اند ناصبی به آن معنی که حکم به نجاست وی شود محسوب نمی‌شود و قدر مسلم از ناصبی به آن معنی کسانی هستند که عداوت با آن حضرت را جزء دین خود قرار داده‌اند.

و اما روایاتی که مفاد آن این است که عداوت با شیعیان و یا تقدیم جبت و طاغوت موجب برای الحاق فرد به نواصب می‌شود این روایات حمل می‌شود بر موردی که عداوت شیعیان و یا تقدیم جبت و طاغوت به همراه عداوت و دشمنی با اهل بیت باشد و یا بازگشت عداوت شیعیان به عداوت خود امیرالمومنین علی باشد به این معنی که دشمنی فرد مخالف با فرد شیعی از جهت اعتقاد به إمامت و پیروی از امیرالمومنین علی باشد در این صورت چنین عداوتی موجب برای الحاق فرد به نواصب می‌شود در غیر این صورت ملحق به ناصبی به آن معنی نیست شاهد بر این مطلب آن است که در روایات آمده که اهل شام بدتر از اهل روم و اهل روم بدتر از اهل مکه و اهل مدینه هفتاد بار بدتر از اهل مکه هستند حال اینکه فرموده‌اند اهل مدینه آن عصر بدتر از اهل شام بوده‌اند این کلام ملازمه با کفر و نجاست آنان ندارد چرا که سیره اصحاب ائمه بر این بوده که با بسیاری از همین افراد مصاحبت، معاشرت و مناکحه داشته‌اند بنابراین مخالفینی که عداوت با اهل بیت ندارند ناصبی به آن معنی محسوب نشده و محکوم به إسلام و طهارت هستند،

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا قَالَ: إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَيَكْفُرُونَ بِاللَّهِ جَهْرَةً وَ إِنَّ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَخْبَثُ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أَخْبَثُ مِنْهُمْ سَبْعِينَ ضِعْفاً.[11]

و اما فرق اسلامی دیگر که منکر یکی از ائمه اثنی عشر شده‌اند مثل زیدیه و اسماعیلیه... و در روایات مورد لعن واقع داشته‌اند این فرق اسلامی هم نجس نیستند زیرا واقفیه در زمان ائمه وجود داشته و اصحاب إمامیه با آنان معاشرت داشته‌اند و حتی برخی از آنان در علم رجال موثّق دانسته شده‌اند مثل أبی الجارود که مذهبش زیدیه بوده و از اصحاب إمام باقر بوده است و یا سماعه بن مهران و یا علی بن ابی حمزه بطائنی که وقتی إمام رضا در مرو شنیدند که او از دنیا رفته است فرمودند: الآن قبرش پر از آتش شد چنین کسانی بعید است که محکوم به کفر و نجاست باشند بلکه طبق روایاتی که اظهار شهادتین را کافی در ترتّب احکام إسلام دانسته محکوم به إسلام و طهارتند در نتیجه قدر متیقّن از کسانی که حکم به نجاست آنان شده اوّل مشرکین دوّم کفار و سوّم اهل کتاب با اختلافی که در مسأله گذشت و چهارم نواصب هستند به معنای اخص آن یعنی کسانی که عداوت با امیرالمومنین علی را جزء دین خود قرار داده است ولی باقی فرق اسلامی به حسب سیره مستمره قطعیه و روایاتی که اظهار شهادتین را کافی در إسلام دانسته همگی محکوم به طهارتند.

 


[2] رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ أَنَّهُ قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَا عَلِيُّ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مَنْ خَبُثَتْ وِلَادَتُهُ وَ لَا يُوَالِيكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُعَادِيكَ إِلَّا كَافِرٌ فَقَامَ إِلَيْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَدْ عَرَفْنَا عَلَامَةَ خُبْثِ الْوِلَادَةِ وَ الْكَافِرِ فِي حَيَاتِكَ بِبُغْضِ عَلِيٍّ وَ عَدَاوَتِهِ فَمَا عَلَامَةُ خُبْثِ الْوِلَادَةِ وَ الْكَافِرِ بَعْدَكَ إِذَا أَظْهَرَ الْإِسْلَامَ بِلِسَانِهِ وَ أَخْفَى مَكْنُونَ سَرِيرَتِهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ . إِمَامُكُمْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ فَإِذَا مَضَى فَالْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ابْنَايَ إِمَامَاكُمْ بَعْدَهُ وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ أَئِمَّتُكُمْ وَ خُلَفَائِي عَلَيْكُمْ تَاسِعُهُمْ قَائِمُ أُمَّتِي يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً لَا يُحِبُّهُمْ إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ وَ لَا يُبْغِضُهُمْ إِلَّا مَنْ خَبُثَتْ وِلَادَتُهُ وَ لَا يُوَالِيهِمْ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُعَادِيهِمْ إِلَّا كَافِرٌ مَنْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْكَرَنِي وَ مَنْ أَنْكَرَنِي فَقَدْ أَنْكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَنِي وَ مَنْ جَحَدَنِي فَقَدْ جَحَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ طَاعَتَهُمْ طَاعَتِي وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُمْ مَعْصِيَتِي وَ مَعْصِيَتِي مَعْصِيَةُ اللَّهِ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo