درس خارج فقه استاد اشرفی
99/10/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی حکم مخالفین از نظر طهارت و نجاست.
بسیاری از بزرگان إمامیه از جمله مرحوم شیخ طوسی ره، شیخ مفید ره، صاحب حدائق ره و ابن نوبخت در فص الیاقوت بر این باورند که مخالفین از اهل سنت محکوم به کفرند و تمام آثار کفر بر آنان مترتّب میشود از جمله اینکه بدن آنان نجس بوده غسل و دفن و کفن آنان حرام است و در آخرت هم همچون کفار مخلّد در آتش خواهند بود در مقابل اکثر متاخرین قائل به طهارت مخالفین و ترتّب احکام إسلام از قبیل طهارت بدن و جواز مناکحه با آنان شدهاند.
اما امر آخرت آنان که آیا اهل آتش و اهل نجات هستند یا خیر، این أمر مربوط به خداوند است و ربطی به ما ندارد و در مقام إثبات آن هم نیستیم چرا که بحث ما فعلا در احکام دنیوی مخالفین از نظر طهارت و نجاست است مرحوم محقّق صاحب شرایع ره قائل به إسلام مخالفین و ترتّب احکام إسلام بر آنان شده و در این جهت به مرسله صدوق تمسّک نموده است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: سُئِلَ عَلِيٌّ أَ يُتَوَضَّأُ مِنْ فَضْلِ وَضُوءِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْ رَكْوٍ أَبْيَضَ مُخَمَّرٍ؟ قَالَ لَا بَلْ مِنْ فَضْلِ وَضُوءِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّ أَحَبَّ دِينِكُمْ إِلَى اللَّهِ الْحَنِيفِيَّةُ السَّمْحَةُ السَّهْلَةُ.[1]
مفاد روایت: از امیرالومنین علی سؤال شد آیا در نزد شما وضو گرفتن از آب حوضى كه مسلمانان از آن وضو میگیرند بهتر است يا وضو گرفتن از ظرف كوچك تميز و سر بسته«دست نخورده»؟ حضرت فرمودند: حوضى كه مسلمانان در آن وضو مىگيرند نزد من بهتر است زيرا محبوبترين دين، نزد خداوند همان آیین حنيف و دین سهله است.
جواب صاحب حدائق ره:
در این روایت حضرت فرمودند: وضو با آب باقیمانده از وضوی مسلمانان در نزد من بهتر است این کلام نمیتواند دلیل بر طهارت مخالفین باشد زیرا اوّل باید ثابت شود که مخالفین مسلمان هستند سپس به این روایت استناد نمود و به قول معروف «ثبت الأرش ثم انقش» ثانیاً ممکن است مراد از مسلمان در کلام حضرت مسلمان واقعی یعنی شیعه اثتی عشری باشد نه مخالفین ثالثاً در بسیاری از روایات همه مخالفین و دشمنانان شیعان ناصبی شمرده شدهاند و فرد ناصبی طبق روایات متعدّد قطعاً محکوم به کفر و نجاست است لذا این روایت نمیتواند دلیل بر مدعی باشد.
مناقشه استاد أشرفی در کلام صاحب حدائق ره:
از تعلیل به دین سمحه در روایت مذکور «فَإِنَّ أَحَبَّ دِينِكُمْ إِلَى اللَّهِ الْحَنِيفِيَّةُ السَّمْحَةُ السَّهْلَةُ» استفاده میشود که مراد از مسلمانان، مخالفین بودهاند زیرا اگر مراد وضو گرفتن با آب باقیمانده از وضوی شیعیان بود نیازی به این تعلیل نبود چرا که وضو با چنین آبی قطعا منعی ندارد و ذکر تعلیل در این صورت وجهی ندارد لامحاله مراد از مسلمانان در این روایت عامه میباشد و اما أدلّهای که صاحب حدائق ره برای حکم به کفر و ترتّب احکام کفر برمخالفین بدان تمسّک نموده است:
دلیل اوّل: حکم به کفر مخالفین به جهت إنکار ضروری دین یعنی إنکار ولایت و إمامت امیرالمومنین علی است کدام ضروری و بدیهی در إسلام بالاتر است از امر إمامت و ولایت، چطور منکر ضروری دین مثل نماز و روزه و یا حج، کافر محسوب شده و احکام کفر بر آن مترتّب میشود ولی إنکار ولایت که از اهم مسائل دینی و از ضروریات و بدیهیات دین مقدس إسلام است چنین نباشد در حالی که اهمیت آن از نماز، روزه و حج، طبق روایات به مراتب بالاتر است «لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ» با این همه تأکیدات و روایات متعدّد در امر ولایت جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست که منکر ولایت به جهت إنکار ضروری دین ، کافر محسوب شده و احکام کفر بر وی مترتّب میشود.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: بُنِيَ الْإسلام عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ يَوْمَ الْغَدِيرِ.[2]
جواب: قدر متیقّن از إنکار ضروری دین که موجب برای کفر و ترتّب احکام کفر میشود موردی است که بازگشت إنکار فرد به إنکار و تکذیب رسول الله باشد و الا موجب برای کفر به معنای اخص آن نخواهد شد و اما سنی ها اگر چه امر إمامت امیرالمومنین علی را قبول ندارند ولی آنان خود را متعهد و متعبد به دستورات رسول الله میدانند و با این حال منکر نصب إمامت حضرت امیر به عنوان إمام و پیشوای مسلمانان شدهاند و معتقدند که اقتدا به هر یک از صحابه رسول الله «اعم از صحابه عادل و فاسق» موجب برای رستگاری است طبق روایتی که از رسول الله در کتب اهل سنت ذکر شده است: «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ»[3] و «انّ الطرق إلى اللّٰه بعدد النجوم» و «انّه لو كان نبيّ بعدي لكان عمر»[4] و «ان أبابكر و عمر سيدا كهول أهل الجنة[5] بنابراین نمیتوان گفت که إنکار امر ولایت توسط آنان بازگشتش به إنکار رسول الله است زیرا آنان حضرت رسول را به عنوان رسول الله قبول دارند و خود را متعهد به انجام دستورات آن حضرت میدانند اگر چه در عمل به خطا رفته اند.
شیخ بحرینی ره در صدد بر آمده که ثابت کند إطلاق کفر بر مخالفین در روایات از قبیل إطلاق کفر به تارک الصلوة و تارک الزکاة و مرائی است و از طرفی چون در روایات اقرار به شهادتین کافی در إسلام شمرده شده است میتوان حکم به إسلام و طهارت مخالفین نمود در مقابل مرحوم صاحب حدائق ره بعد از نقل کلام ایشان در مقام جواب میفرماید: کفر در لغت عبارت است از عدم اعتقاد به إسلام و از طرفی در روایات وارد شده که اگر فرد از روی جحد و إنکار نماز را ترک کند چنین کسی محکوم به کفر است ولی اگر از روی استخفاف باشد محکوم به کفر نیست و تنها وظیفه او توبه است.
در مورد مخالفین امر از این قرار است که عدم پذیرش امر ولایت اگر بر اساس تهاون و سهل انگاری باشد و تعمدی در کار نباشد چنین کسی از إسلام خارج نیست چنان که تارک الصلوة اگر نماز را از روی سهل انگاری ترک کند از إسلام و بلکه ایمان خارج نمیشود و اما در صورتی که عدم قبول امر إمامت، از روی جحد و تعمّد باشد چنین کسی نه تنها از ایمان بلکه از إسلام هم خارج است چنان که تارک الصلوة اگر نماز را از روی تعمد و جحد ترک کند چنین است.
لکن با این همه تاکیدات و سفارشات متعدّد رسول اللّه در أمر إمامت و ولایت امیرالمومنین علی در سفر و حضر و موقعیتهای مختلف و روایات متعدّد و متواتری که در این جهت وارد شده است إنکار ولایت و إمامت توسط مخالفین عمدتا از روی جحد و تعمد است از این جهت همگی محکوم به کفر و نجاستند و این امر در برخی از کتب اهل سنت کاملاً مشهود است از جمله کتاب صواعق ابن حجر که بعد از نقل حدیث غدیر خم ﴿من کنت مولاه فهذا علی مولاه﴾ ابتدا مناقشه سندی کرده و میگوید این روایت سندا قابل اعتماد نیست زیرا خبر واحد است سپس در دلالت حدیث بر مدعی هم إشکال کرده و میگوید مولی به معنای دوست و ناصر هم إستعمال شده است در نتیجه نمیتوان برای إثبات أمر ولایت به این حدیث تمسّک نمود.
در جواب از این إشکال گفتهاند با توجّه به مقدّمهای که رسول الله قبل از جمله فوق بیان نموده و فرمودند: آیا من نسبت به شما أولی نیستم ﴿ألستُ أولی بکم من أنفسکم﴾ این کلام اشاره به آیه شریفه دارد که فرمود: ﴿النَّبِيُّ أولى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[6] بعد از ذکر این کلام و اقرار از همه صحابه فرمودند: ﴿من کنت مولاه فهذا علی مولاه﴾ از مقدّمه مذکور «و از قرائن دیگر از جمله اینکه ده ها هزار نفر را در محلی به نام خُم، دو روز متوالی در آن صحرای گرم و سوزان متوقّف نمودند و از همه مردم اعم از زن و مرد اقرار و بیعت گرفتند...» استفاده میشود که مراد رسول الله از عبارت مذکور امر خلافت و إمامت بوده است نه اینکه تنها مسأله دوستی با امیر المومنین علی را مطرح نموده باشند با توجّه به این مطلب و امثال آن استفاده میشود که سنی ها عمدتاً در امر إمامت جهد و إنکار دارند و تعمداً امر إمامت را نپذیرفتهاند بنابراین همچنان که در مورد نماز گفته شده که ترک آن از روی جحد و إنکار موجب برای کفر است در امر إمامت هم چون مخالفین عمدتاً از روی جحد و تعمد منکر آن شدهاند محکوم به کفر و نجاستند.
دلیل دوّم: تمسّک به روایاتی است که به قول مرحوم صاحب حدائق ره این روایات در حد تواتر است و اما نمونهای از روایات:
صحیحه عبد الله سنان: وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَمْ تَجِدْ رَجُلًا يَقُولُ أَنَا النَّاصِبُ أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَالَوْنَا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا.[7]
شکی نیست در اینکه فقها حکم به کفر و نجاست نواصب نمودهاند و در این روایت همه مخالفین ناصبی شمرده شدهاند.
«أَنَّ مَنْ قَدَّمَ الْجِبْتَ وَ الطَّاغُوتَ وَ اعْتَقَدَ إمامتَهُمَا فَهُوَ نَاصِبٌ».[8] أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ الْقُرَشِيُّ ره قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى الْخَشَّابُ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى الْحَضْرَمِيُّ، عَنْ زُرْعَةَ، يَعْنِي ابْنَ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ رَفَعَهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ : إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ نَصَبَ عَلِيّاً عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ، فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً، وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ كَانَ ضَالًّا وَ مَنْ عَدَلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ كَانَ مُشْرِكاً، وَ مَنْ جَاءَ بِوَلَايَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ جَاءَ بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ النَّارَ.[9]
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أباجعفر يَقُولُ إِنَّ عَلِيّاً بَابٌ فَتَحَهُ اللَّهُ فَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْ فِيهِ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ كَانَ فِي الطَّبَقَةِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِي فِيهِمُ الْمَشِيئَةُ.[10]
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ نَحْنُ الَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَا يَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا وَ لَمْ يُنْكِرْنَا كَانَ ضَالًّا حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ فَإِنْ يَمُتْ عَلَى ضَلَالَتِهِ يَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا يَشَاءُ.[11]
عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيِّ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ عَلِيّاً عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ عَلَمٌ غَيْرُهُ فَمَنْ تَبِعَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ جَحَدَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ شَكَّ فِيهِ كَانَ مُشْرِكاً.[12]
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا يُونُسُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلِيّاً عَلَماً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ جَهِلَهُ كَانَ ضَالًّا وَ مَنْ نَصَبَ مَعَهُ شَيْئاً كَانَ مُشْرِكاً وَ مَنْ جَاءَ بِوَلَايَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ.[13]
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ عَلِيٌّ بَابُ هُدًى مَنْ خَالَفَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ دَخَلَ النَّارَ.[14]
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلًّى عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَيْمُونٍ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ ثَلَاثَةٌ لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لٰا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ: مَنِ ادَّعَى إمامةً مِنَ اللَّهِ لَيْسَتْ لَهُ وَ مَنْ جَحَدَ إماماً مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِي الْإسلام نَصِيباً. [15]
مناقشه استاد أشرفی در کلام صاحب حدائق ره:
مرحوم محقّق ره با آن مقام علمی مسلّماً توجّه به این روایات داشته ولی با این حال حکم به إسلام و ترتّب احکام إسلام بر مخالفین نموده است به استناد روایاتی که شهادتین را کافی در ترتّب احکام إسلام دانسته و نیز سیره قطعیه رسول الله و امیرالمومنین علی و اصحاب آن حضرت در حشر و نشر با عامه حتی بسیاری از روات موثّق ما از عامه بودهاند من جمله سکونی و غیاث بن ابراهیم و برخی از همین سنی ها با إمام رفت و آمد داشتهاند مثل ابوحنیفه که سالها در درس إمام صادق شرکت میکرد اين سخن منسوب به او است كه مىگفت: «لولا السنتان لهلك النعمان»[16] مقصود او، آن دو سالى است كه منصور عباسى إمام صادق را به عراق آورده بود و ابوحنيفه از محضر إمام استفاده مىكرد و یا ابی جعفر احول که از روات معتبر است و با فرد سنی شریک بوده است.
از این امور استفاده میشود که شیعه حشر و نشر با عامه داشته و گاه با آنان هم غذا بوده است این امر قابل إنکار نیست و در تاریخ نداریم که اصحاب إمامیه با آنان مصاحبت و معاشرت و مخالطه نداشتهاند و نه تنها منع از معاشرت با آنان نشده بلکه تاکید به ارتباط با اهل سنت و رفتار نیکو با آنان نیز شده است تا شاید موجب تحول آنان گردد چنان که فرمود: «صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ لَا يَسْبِقُونَكُمْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْخَيْرِ فَأَنْتُمْ أوّلى بِهِ مِنْهُمْ»[17] حمل همه این روایات بر تقیه بعید است با توجّه به این امور انصافاً نمیتوان حکم به نجاست مخالفین نمود و أما إطلاق کفر بر آنان به قول مرحوم استاد خویی ره ممکن است به جهت معامله کفر با آنان در آخرت باشد ولی این موجب ترتّب احکام کفر در دنیا نمیشود ضمن اینکه در روایات اقرار به شهادتین کافی در ترتّب احکام إسلام بیان شده است.
و اما اینکه در روایات همه مخالفین ناصبی شمرده شدهاند «أَنَّ مَنْ قَدَّمَ الْجِبْتَ وَ الطَّاغُوتَ وَ اعْتَقَدَ إمامتَهُمَا فَهُوَ نَاصِبٌ»[18] و یا عداوت با شیعیان به منزله عداوت با امیرالمومنین علی شمرده شده است در جواب میگوییم: چنین کسانی حکم ناصبی را ندارند و مراد ظاهراً کسانی هستند که عداوت و دشمنی آنان با شیعیان به جهت عداوت با خود امیرالمومنین علی و یا یکی از ائمه اثنی عشر بوده و یا تقدیم جبت و طاغوت به همراه دشمنی و عداوت با امیر المومنین علی بوده است.
ولی اگر دشمنی آنان با شیعیان از این جهت باشد که چرا شیعیان ابوبکر و عمر را قبول ندارند با اینکه معتقدند خلفای آنان افراد خوبی بوده و ابوبکر هجرت با رسول الله کرده و رسول الله داماد آن دو بوده است در این صورت دشمنی آنان بازگشت به دشمنی با امیرالمومنین علی ندارد و نمیتوان از این جهت حکم به نجاست آنان نمود.