درس خارج فقه استاد اشرفی
99/10/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم غُلات، نواصب و خوارج از نظر طهارت و نجاست.
قال السید ره فی العروة: لا إشكال في نجاسة الغلاة و الخوارج.
غُلات یکی از کسانی هستند که در روایات حکم به کفر و نجاست آنان شده است سخن در این بود که آنان چه کسانی هستند
مرحوم صدوق ره غُلات را به سه قسم تقسیم نموده است: [1]
قسم اوّل کسانی هستند که معتقدند امیرالمومنین علی خدای مجسّم نازل از آسمان است و اداره امور عالم هستی مثل حیات و ممات، رزق و روزی انسان ها همگی به دست اوست و آن حضرت پنج نفر را مأمور برای اداره عالم نموده که عبارتند از: عمر بن أمیّه ضمری، عمّار، مقداد، أباذر و سلمان، چنین اعتقادی بالضرورة باطل است زیرا مقتضای آن جسمیّت خداوند متعال و نفی الوهیت باری تعالی است علاوه بر اینکه خلاف سیره ائمه است زیرا خود امیرالمومنین علی در مقابل خداوند اظهار بندگی مینمود حکم چنین کسانی معلوم است همچنان که عبده اوثان مشرک و کافرند کسی که چنین اعتقادی نسبت به امیرالمومنین علی داشته باشد حالُه کَحالة عبدة الاوثان.
قسم دوّم بنابر نظر مرحوم صدوق ره کسانی هستند که قائلند به نبوت و یا الوهیت امیرالمومنین علی و أولاد طاهرینش و در نظر مرحوم استاد خویی ره قسم دوّم کسانی هستند که معتقدند خداوند متعال اداره امور عالم را به امیرالمومنین علی و أولاد طاهرینش تفویض نموده و خود کنار رفته است این اعتقاد هم به مقتضای أدلّه، باطل است زیرا امورات عالم از قبیل رزق و روزی و حیات و ممات مستقلاً به دست خداوند یکتا است﴿لا موثر فی الوجود الا الله﴾﴿خَلَقَ لَكُمْ مٰا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾[2] ﴿ أَلٰا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبٰارَكَ اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِينَ﴾[3] ﴿قُلِ اللّٰهُ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ﴾
[4] ﴿ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ﴾[5] ﴿اللّٰهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهٰا﴾[6] ﴿إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ﴾[7] علاوه بر اینکه این قول بازگشتش به شرک است.
کلام مرحوم حکیم ره در نقل إجماعات بر نجاست غالی: بلا كلام كما عن جامع المقاصدو عن ظاهر جماعة، و صريح روض الجنان و الدلائل، الإجماع عليه و هو واضح جداً لو أريد منهم من يعتقد الربوبية لأمير المؤمنين أو أحد الأئمة كما في كشف الغطاء لأنه إنكار للّٰه تعالى، و إثبات لغيره، فيكون كفرا بالذات، فيلحقه حكمه من النجاسة.[8]
قسم سوّم که عمدتاً کلمات رجالیین ناظر به چنین افرادی است کسانی هستند که معتقدند معرفت خداوند و إمامت ائمه کافی است و نیازی به انجام اعمال عبادی مثل نماز و روزه نیست این عقیده هم مسلّماً خلاف واقع و مخالف با سیره عملی ائمه و رسول الله است زیرا همگی اظهار بندگی به پیشگاه خداوند مینمودند علاوه بر اینکه مستلزم لغویت احکام شریعت است که رسول الله و ائمه بیان نمودهاند از این جهت وقتی از حضرت امیر سؤال شد که آیا اظهار شهادتین کافی در ایمان فرد است یا خیر؟ «مَنْ شَهِدَ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّٰهِ كَانَ مُؤْمِناً؟» حضرت در جواب فرمودند: «فَأَيْنَ فَرَائِضُ اللّٰهِ» و یا در روایت دیگر فرمودند: «فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ كَانَ كَافِراً».
به نظر مرحوم صدوق ره بنابر آنچه از ایشان نقل شده کلمات رجالیین در تضعیف برخی از روات به جهت اعتقاد به غلو، ناظر به این دسته سوّم از غُلات است که کفر و نجاست آنان ثابت نیست همچنان که مراتب دیگر از غلو معلوم نیست محکوم به کفر و نجاست باشد مگر قسم اوّل و دوّم از غُلات که این دو قسم بلا شک محکوم به کفر و نجاستند.
مرحوم استاد خویی ره طائفه سوّم غُلات را طور دیگری تفسیر نموده و میفرماید: قسم سوّم از غُلات کسانی هستند که معتقدند پیامبر اکرم به عنوان گل سر سبد خلقت و امیرالمومنین علی به عنوان نفس رسول الله و ائمه به عنوان اشرف مخلوقات عالم مورد اکرام خداوند واقع شدهاند به این صورت که خداوند به آنان چنین مزیتی را عطا نموده که وسیله فیض الهی باشند و امور تکوینی و تشریعی را منسوب به آنان دانسته است چنان که موت بندگان را به ملک الموت و روزی آنان را به میکائیل و باران را به ملک باران...نسبت داده و یا خلقت و شفای مریض و زنده کردن مردگان و علوم غیبی را به حضرت عیسی اسناد داده است: ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّٰهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتىٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ﴾.
اعتقاد به اینکه ائمه وسیله روزی رساندن به خلق هستند و گاه حیات و ممات فرد به دست آنان است به این معنی که خداوند این قدرت را در اختیار آنان قرار داده و به عنایت خداوند قادر بر این امور هستند چنین اعتقادی اگر در پی آن اعتقاد به الوهیت آنان و تفویض امور عالم به آنان نباشد و آنان را از مرز بندگی خداوند خارج نکند هیچ منع و محذوری ندارد و منافاتی ندارد که بگوییم خلقت، رزق و حیات و ممات... حقیقتا و مستقلاً تنها به دست خداوند قادر است و در عین حال به ائمه به عنوان واسطه اجرای أمور عالم، اسناد داده شده است همچنان که در مورد مرگ چنین است که در آیه 42 سوره زمر مرگ منحصراً به خداوند متعال نسبت داده شده است﴿اللّٰهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهٰا﴾[9] و در جای دیگر به ملک الموت ﴿قُلْ يَتَوَفّٰاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[10] و در جای دیگر به اعوان ملک الموت و یا رسولان الهی نسبت داده شده است﴿الَّذِينَ تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلٰائِكَةُ طَيِّبِينَ﴾[11] ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنٰا﴾[12] ﴿ الَّذِينَ تَتَوَفّٰاهُمُ الْمَلٰائِكَةُ ظٰالِمِي أَنْفُسِهِمْ﴾[13] چنین اعتقادی موجب برای کفر نیست و به تعبیر استاد خویی ره غلوّ حسن است.
بیان استاد أشرفی : به نظر ما کلام مرحوم صدوق ره در معنای غلو در اصطلاح رجالیین صحیح به نظر میرسد زیرا ما ندیدیم که رجالیین کسی را به عنوان اعتقاد به معجزات صادره ائمه ، رمی به غلو نموده و یا تضعیف نموده باشند.
توضیح کلام استاد خویی ره در بیان قسم سوّم از غُلات:
اسناد چنین أموری به انبیاء و اوصیای الهی نمونههای متعدّدی در آیات و روایات دارد و در صورتی که فرد معتقد به الوهیت آن بزرگواران و تفویض امور به آنان نباشد اعتقاد به چنین قدرت و موهبی برای أولیاء الله هیچ محذری ندارد خصوصاً اگر این امور در مقام تحدّی و إثبات نبوّت یا إمامت باشد زیرا مدعی نبوت و ارتباط با منبع وحی و ماورای طبیعت نیاز به ارائه دلیل و معجزه دارد تا ثابت شود که چنین فردی از جانب خداوند مبعوث شده است همچنان که اگر کسی خود را فرستاده از طرف حاکم برای حکومت در بلدی معرفی کند باید نوشتهای ارائه دهد تا سندی بر صداقت وی باشد از این رو پیامبران الهی به عنوان رسولان الهی برای إثبات حقانیت خود متوسل به معجزه می شدند لکن ارائه چنین معجزاتی تنها به عنایت و إذن الهی بوده و خود آنان نیز اعتراف به این أمر مینمودند ﴿أُحْيِ الْمَوْتىٰ بِإِذْنِ اللّٰهِ﴾ از همین قبیل است اعجاز امیر المومنین علی در کندن درب خیبر.[14]
لکن قادر علی الإطلاق و مسبب الاسباب تنها خداست ﴿إِنَّ اللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ ولی منعی نیست که خداوند به دست این بندگان مقرب خود امور خارق العادة را جاری کرده و یا آنان را به عنوان وسیله یا مباشر انجام آن قرار دهد با این بیان معنای کلماتی که در روایات یا ادعیه ذکر شده نیز واضح میشود: «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّٰا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ...»
نسبت این أمور به ائمه بدین معناست که خداوند متعال به دست کسانی که به اعلی درجه عبودیت رسیدهاند امور خارق
العادة و معجزه را جاری نموده است نه اینکه امور عالم تفویض به آنان شده باشد بلکه این فیض الهی و قدرتی است که خداوند به آنان عطا فرمود است و در استمرار این فیض لحظه به لحظه نیاز به عنایت خداوند و افاضه قدرت ازجانب خداوند است چنین اعتقادی صحیح است و مرحوم آیت الله تبریزی ره فرمودهاند از خداوند میخواهم چنین اعتقاد و باوری را به ما عنایت فرماید.
بررسی حکم خوارج و نواصب.
دوّمین قسم از کسانی که حکم به نجاست آنان شده خوارج هستند مبدأ پیدایش خوارج از جنگ صفین بعد از غلبه امیر المومنین علی بر معاویه لعنة الله علیه بوده است همین که آثار شکست معاویه در جنگ ظاهر شد معاویه و عمرو عاص متوسل به مکر و حیله شدند به این صورت که قرآن ها را بر سرِ نیزه بلند کرده و گفتند حاکم بین ما و شما قرآن باشد و با این کار بین لشگریان امیر المومنین علی اختلاف انداختند حضرت که مطلع بر حقیقت مسأله بودند آن را فریب و خدعه دشمن شمرده و ابتدا نپذیرفتند ولی بعداً به اکراه پذیرفتند از همان جا خوارج به وجود آمد و این کلام را ﴿الحکم لله﴾ شعار خود قرار داد و به حضرت گفتند ما قبول داریم که در حَکَم قرار دادن دیگران اشتباه کردیم و توبه هم میکنیم ولی شما هم یا علی از اینکه حکمیت را مختص به خداوند ندانستی باید توبه کنید و بعد از اعراض علی از آنان، گفتند چون حضرت علی با قرآن مخالفت کرده و حکمیت خداوند را نپذیرفته نعوذ بالله کافر شده و قتل او واجب است و بعد از آن جنگ نهروان اتفاق افتاد در هر حال حکم به کفر آنان بواسطه اظهار دشمنی با امیرالمومنین علی بوده است.
فرق بین نواصب و خوارج:
خوارج اوّلاً بر حضرت امیر خروج نموده و نسبت کفر به ولی الله دادند و حتی قتل حضرت و شیعیان و پیروان آن حضرت را واجب دانسته و اظهار دشمنی و عداوت با آن حضرت مینمودند علاوه بر اینکه دشمنی با حضرت را به عنوان دین خود اختیار کردهاند از اعتقادات باطل این فرقه ضاله حکم به کفر مرتکب گناهان کبیره و وجوب قتل آنان و جواز تصرف در اموال آنان است این گروه بلا شک از اظهر مصادیق کفرند زیرا عداوت و دشمنی امیر المومنین علی طبق روایات متعدّد یکی از موضوعاتی است که منشا برای کفر است «لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ أَوْ كَافِرٌ» همین اظهار دشمنی با امیرالمومنین علی کافی در حکم به کفر و نجاست خوارج و نواصب است.
و اما نواصب کسانی هستند که تنها نصب عداوت با امیر المومنین علی نموده نواصب أعم از خوارج هستند زیرا آنان دیگر قتل علی و شیعیان حضرت را واجب ندانسته و دشمنی با حضرت را به عنوان دین خود اختیار ننمودند این گروه نیز طبق کلمات فقها و روایات متعدّد محکوم به کفر و نجاستند که به برخی از این روایات اشاره میشود:
عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ وَ عَنْ سِنْدِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنِ الْمَرْأَةِ الْعَارِفَةِ هَلْ أُزَوِّجُهَا النَّاصِبَ؟ فَقَالَ لَا لِأَنَّ النَّاصِبَ كَافِرٌ قَالَ فَأُزَوِّجُهَا الرَّجُلَ غَيْرَ النَّاصِبِ وَ لَا الْعَارِفِ فَقَالَ غَيْرُهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُ.[15]
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ إِيَّاكَ أَنْ تَغْتَسِلَ مِنْ غُسَالَةِ الْحَمَّامِ فَفِيهَا تَجْتَمِعُ غُسَالَةُ الْيَهُودِيِّ وَ النَّصْرَانِيِّ وَ الْمَجُوسِيِّ وَ النَّاصِبِ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْكَلْبِ وَ إِنَّ النَّاصِبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَأَنْجَسُ مِنْهُ.[16]
ان قلت: مراد از إطلاق نجس بر ناصبی در این روایت قذارت معنوی آنان است نه نجاست اصطلاحی به قرینه اینکه فرمود «إِنَّ النَّاصِبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَأَنْجَسُ مِنْهُ» در این روایت نجاست ناصبی شدیدتر از سگ ذکر شده این کلام با قذارت معنوی سازگر است نه نجاست اصطلاحی زیرا در نجاست شدت و ضعف معنی ندارد.
جواب مرحوم استاد خویی ره: اینکه نجاست ناصبی شدیدتر از سگ ذکر شده از این جهت است که سگ تنها نجاست ظاهری داردولی ناصبی هم نجاست ظاهری و هم خباثت باطنی دارد وبه این إعتبار نجاست ناصبی به صورت افعل تفضیل بیان شده است.
جواب مرحوم حکیم ره: مانعی ندارد که نجاست عینی خارجی نیز موجب برای خباثت باطنی شود بنابراین طبق این روایت ناصبی نجس است لکن شدت در نجاست ناظر به خباثت معنوی ناصبی است زیرا خباثت نیز در هر شیء نجس وجود دارد و چون این خباثت معنوی در ناصبی بیشتر است گفته شده «إِنَّ النَّاصِبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَأَنْجَسُ مِنْهُ».