< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

99/08/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم اجزای ما لا تحله الحیوة از سگ و خوک از نظر طهارت و نجاست.

بحث امروز ما در حکم اجزای ما لا تحله الحیوة از دو حیوان سگ و خوک است چنان که قبلاً گذشت اصل نجاست سگ و خوک بین اصحاب إمامیه فی الجمله اتفاقی است و مشهور فقها قائلند به اینکه تمام اجزای سگ و خوکی که در خشکی زندگی می‌کند حتی اجزای ما لا تحله الحیوةِ مثل مو، پشم، استخوان و دندان و نیز آب دهان و سایر رطوبات این دو حیوان محکوم به نجاست است و از فقهای إمامیه کسی در نجاست تمام اجزای این دو حیوان مخالفت ننموده مگر سید مرتضی ره و جد بزرگوار ایشان که نسبت به اجزای ما لا تحله الحیوة از سگ و خوک مثل مو یا پشم قائل به طهارت شده‌اند ایشان در کتاب ارزشمند خود «مسائل ناصریات» از جدّ بزرگوار خود نقل نموده که اجزای ما لا تحله الحیوة از سگ و خوک محکوم به طهارت است چنان که اجزای ما لا تحله الحیوة از میته محکوم به طهارت است سپس این قول را اختیار نموده و در مسأله ادعای إجماع نموده است «فقال: هذا صحيح و هو مذهب أصحابنا» در بحث امروز به نقد و بررسی کلام سید مرتضی ره و بررسی مستنداتی می‌پردازیم که برای طهارت یا نجاست اجزای ما لا تحله الحیوة از سگ و خنزیر بدان تمسّک شده است.

قال ره فی الناصریات: و ليس لأحد أن يقول: إن الشعر و الصوف «کان» من جملة الخنزير و الكلب، و هما نجسان و ذلك أنه لا يكون من جملة الحي إلا ما تحله الحياة، و ما لا تحله الحياة ليس من جملته و إن كان متصلا به.[1]

توضیح کلام سید مرتضی ره: مرحوم سیّد مرتضی ره اصرار دارد به اینکه اجزای ما لا تحله الحیوه از سگ و خوک محکوم به طهارت است و در مقام إستدلال می‌فرماید: در این اجزاء چون روح حلول نمی‌کند حکم نجاست که روی سگ یا خوک رفته شامل این اجزاء نمی‌شود و به استناد اینکه خوک و سگ نجس اند نمی‌توان حکم به نجاست اجزای ما لا تحله الحیوة از این دو حیوان نمود همچنان که نجاست میته موجب حکم به نجاست اجزای ما لا تحله الحیوة از میته نمی‌شود.

جواب صاحب مدارک ره: قیاس سگ و خوک با میته قیاس مع الفارق است زیرا حیواناتی که ذاتاً طاهرند اگر بدون ذبح شرعی بمیرند می‌توان گفت اجزای ما لا تحله الحیوة از آن ها محکوم به طهارت است و موت نمی‌تواند منشأ برای نجاست این اجزاء شود زیرا حیات در این اجزاء حلول نمی‌کند تا موت منشا برای نجاست آن ها شود این حرف در مورد میته صحیح است ولی در مورد سگ و خوک که نجس العین هستند صحیح نیست زیرا نجاست آن دو مستند به موت نیست تا بگوییم چون موت در اجزای ما لا تحله الحیوة، معنی ندارد موت نمی‌تواند منشأ برای نجاست این اجزاء شود بلکه این دو حیوان در حال حیات نیز نجس بالأصالة هستند به عکس میته که نجاست آن عرضی و مستند به موت حیوان است در نتیجه طبق إطلاقات أدلّه که حکم به نجاست سگ

و خوک نموده تمام اجزای این دو حیوان محکوم به نجاست است.[2]

صاحب حدائق ره نیز در این جهت مفصلاً بحث نموده و می‌فرماید: در بین فقهاء خلافی نیست در اینکه تمام اجزای سگ و خوک ولو اجزای ما لا تحله الحیوة از این دو حیوان محکوم به نجاست است و احدی در آن مخالف نکرده «لا نعلم فيه خلافا» مگر سید مرتضی ره و جد بزرگوار ایشان که حکم به طهارت اجزای ما لا تحله الحیوه از این دو حیوان نموده و حتی در مسأله ادعای احماع نموده است «فقال هذا صحيح و هو مذهب أصحابنا» لکن این کلام صحیح نیست بلکه به عکس إجماع شیعه بر نجاست اجزای ما لا تحله الحیوة از سگ و خوک است چنان که مرحوم شیخ ره در خلاف بعد از ذکر اقوال در مسأله، ادعای إجماع بر نجاست نموده است:

قال الشیخ: ره فی الخلاف: الكلب نجس العين، نجس اللعاب، نجس السؤر و به قال ابن عباس، و أبو هريرة، و عروة بن الزبير، و أبو حنيفة و أصحابه، و الشافعي، و أحمد، و إسحاق، غير أنهم كلهم ذهبوا الى غسل الإناء سبع مرات‌ من ولوغه غير أبي حنيفة فإنه لم يعتبر العدد و قال أيضا: انما هو نجس الحكم لا نجس العين و قال مالك: هو طاهر، و سؤره و لعابه طاهر، يجوز استعماله بالشرب و غيره، لكن يغسل منه الإناء تعبدا و به قال داود، دليلنا: إجماع الفرقة، و قد صرح بذلك أبو عبد الله في رواية أبي العباس عنه، حين قال: رجس لا يتوضأ بفضله و اصبب ذلك الماء، و اغسله بالتراب أوّل مرة، ثم بالماء.[3]

صاحب حدائق ره بعد از ذکر إستدلال سید مرتضی ره که در بالا ذکر شد و رد آن می‌فرماید: چه خوب بود که سید مرتضی ره برای قول خود لااقل به دو روایتی که ذیلاً ذکر شده، تمسّک می‌نمود که دلالت بر طهارت موی خنزیر دارد و به استناد آن حکم به طهارت تمام اجزای ما لا تحله الحیوة از سگ و خوک می‌نمود زیرا اگر طهارت موی خوک به استناد این دو روایت ثابت شود طهارت بقیه اجزای ما لا تحله الحیوة از خوک به إجماع مرکب و عدم قول به فصل بین مو و غیر مو نیز ثابت می‌شود و نیز طهارت اجزای ما لا تحله الحیوه از سگ نیز به إجماع مرکب و عدم قول به فصل بین سگ و خوک ثابت خواهد شد.

سپس خود صاحب حدائق ره در مقام جواب می‌فرماید: أوّلاً این دو روایات قابل برای توجیه و تاویل است ثانیاً بر فرضی که دلالت بر طهارت موی خنزیر داشته باشد این دو روایت معارض است با روایات متعدّدی که در آن تصریح به نجاست موی خوک شده است.[4]

ادامه أدلّه سید مرتضی ره: سید مرتضی ره در حکم به طهارت اجزای ما لا تحله الحیوة بعد از قیاس با میته، تمسّک به إطلاق آیه 80 از سوره مبارکه نحل نیز نموده است﴿وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصْوَافِهَا وَ أَوْبَارِهَا وَ أَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَ مَتَاعاً إِلَى حِينٍ﴾ سپس می‌فرماید: موی بدن حیوان حیات حیوانی ندارد شاهد بر آن این است که با قطع کردن آن از بدن احساس درد نمی‌شود و همچنین بقیه اجزای ما لا تحله الحیوه اگر چه حیات نباتی دارد و چون این اجزاء حیات حیوانی ندارند جزء حیوان محسوب نمی‌شوند تا بگوییم حکمی که روی سگ یا خنزیر رفته شامل این اجزاء نیز می‌شود.

جواب صاحب حدائق ره: روایات در حکم به نجاست سگ در حد تواتر است و گاه حکم به نجاست در روایات با تاکید و قسم ذکر شده است «هو نجس أعيده عليه ثلاث مرات» «لا و اللّه، انه نجس، لا و اللّه، انه نجس» در این روایات حکم نجاست تعلیق بر نفس عنوان سگ شده است و مقیّد نشده به اجزای ما لا تحله الحیوه بر این اساس«کلما صدق علیه أنه جزءٌ من الکلب فهو نجس» و اما اینکه سید مرتضی ره فرمود اجزاء ما لا تحله الحیوة جزء حیوان محسوب نمی‌شود این کلام برخلاف لغت و شرع است زیرا در لغت به اجزای ما لا تحله الحیوة نیز إطلاق جزء سگ و خوک شده چنان که در شرع مقدس نیز به این اجزاء إطلاق جزء شده است شاهد بر این مطلب روایاتی است که در مورد دیه قطع مو وارد شده است و اگر مو جزء بدن انسان حی محسوب نمی‌شد برای آن دیه تعیین نمی‌شد و نیز طبق قاعده کلی در بحث دیه «كلّما زاد أو نقص عن الخلقة الأصليّة فهو عيب»موی عانه جزء انسان محسوب می‌شود.

سپس داستان ابن ابی لیلا را ذکر می‌کند که مردى از دیگری به ابن أبى ليلى شکایت کرد و گفت: اين مرد كنيزی را به من فروخته و من وقتى با او خلوت كردم در شرمگاهش مويى نيافتم و گمان كردم كه اصلًا مويى نداشته است ابن أبى ليلى به آن مرد گفت: مردم انواع حيله‌ها را به كار مى گيرند تا اين موهای زائد را از بين ببرند، پس از چه ناراحتى؟ مرد گفت: اى قاضى! اگر اين عيب است در مورد آن برايم حكم كن! قاضى گفت: صبر كن، دلم درد مى‌كند الان بر می‌گردم؛. پس از درب ديگرى بيرون رفت و نزد محمد بن مسلم آمد و به او گفت: از ابوجعفر درباره زنى كه شرمگاهش مو ندارد، چیزی شنیده‌ای یاخیر؟ «آيا این أمر عيب برای او محسوب می‌شود؟» محمد بن مسلم در پاسخ گفت: در خصوص اين مطلب نصّ خاصى نداریم؛ ولى ابو جعفر از پدرش و ايشان نيز از پدرانش، از نبى اكرم روايت كرده‌اند كه فرمود: «كُلُّ مَا كَانَ فِي أَصْلِ الْخِلْقَةِ فَزَادَ أَوْ نَقَصَ فَهُوَ عَيْبٌ»[5] یعنی هر آنچه که در خلقت أوّلیه كم يا زياد گردد، عيب محسوب مى‌شود ابن ابى ليلى گفت: همين مطلب مرا كافى است سپس نزد آن گروه برگشت و به عيب بودن مسئله، حكم نمود.

و اما دو روایتی که می‌تواند مستند سید مرتضی ره در حکم به طهارت اجزای ما لا یاکل در سگ و حیوان باشد:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحَبْلِ يَكُونُ مِنْ شَعْرِ الْخِنْزِيرِ يُسْتَقَى بِهِ الْمَاءُ مِنَ الْبِئْرِ هَلْ يُتَوَضَّأُ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ قَالَ لَا بَأْسَ.[6]

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ شَعْرُ الْخِنْزِيرِ يُعْمَلُ حَبْلًا وَ يُسْتَقَى بِهِ مِنَ الْبِئْرِ الَّتِي يُشْرَبُ مِنْهَا أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْهَا؟ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ.[7]

نکته: از این روایت و امثال آن استفاده می‌شود که موی خنزیر در بین حیوانات دیگر محکم تر و قوی تر بوده که از آن طناب درست کرده و دلوهای سنگین«حبائل» را با آن می‌کشیدند یا غلاف شمشیر می‌ساختند.

صاحب حدائق ره در جواب از این دو روایت که از آن جواز إستعمال موی خنزیر استفاده می‌شود، می‌فرماید: سؤال در این دو روایت از خود آب چاه بوده نه از آب قلیلی که در دلو واقع شده است تا بگوییم چون إمام حکم به جواز إستعمال از ریسمان تهیه شده از موی خنزیر را نمودند از آن استفاده می‌شود که موی خنزیر محکوم به طهارت است «الْبِئْرِ الَّتِي يُشْرَبُ مِنْهَا أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْهَا؟» و چون آب بئر به جهت اتصال به ماده منفعل نمی‌شود از این جهت حکم به عدم بأس شده است در نتیجه این روایت نمی‌تواند دلیل بر طهارت موی خوک باشد.

مناقشه مرحوم استاد خویی: اینکه صاحب حدائق ره فرمودند: سؤال در هر دو روایت از خود آب چاه بوده نه از آب قلیلی که در دلو واقع شده است این کلام در مورد روایت دوّم پذیرفته است لکن در روایت اوّل پذیرفته نیست زیرا سؤال در خصوص آب دلو بوده است نه آب چاه: «عَنِ الْحَبْلِ يَكُونُ مِنْ شَعْرِ الْخِنْزِيرِ يُسْتَقَى بِهِ الْمَاءُ مِنَ الْبِئْرِ هَلْ يُتَوَضَّأُ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ» و ضمیر اشاره در «ذلک» عائد به آب دلو است نه آب چاه.

مناقشه مرحوم استاد خویی در تمسّک به دو روایت مزبور:

تمسّک به این دو روایت صحیح نیست به دو جهت:

أوّلاً إحتمال دارد که سؤال راوی از اصل جواز انتفاع به موی خنزیر بوده باشد با فرض اینکه می‌دانسته موی خوک نجس است و یا ممکن است منشا سؤال راوی شبهه موضوعیه بوده به این معنی که اگر شک کند که آیا این ریسمان با آب ملاقات کرده یا خیر وظیفه او چیست و حضرت در فرض شک فرمودند: لا بأس.

ثانیاً اگر هم این دو روایت ناظر به طهارت آب دلو باشد نهایتاً این دو روایت داخل در روایاتی است که در آن حکم به عدم انفعال آب قلیل شده است و می‌توان این دو روایت را جزء مستندات قول ابن ابی عقیل بر عدم انفعال آب قلیل قرار داد که در مقابل آن روایات متعدّدی دلالت بر انفعال آب قلیل دارند که بحث آب مفصلاً در آب قلیل گذشت.

بیان استاد أشرفی در مسأله : در نهایت اگر از إاشکالات مذکور هم صرف نظر کرده و بگوییم این دو روایت ناظر به طهارت موی خوک می‌باشد لکن در مقابل این دو روایت در تعداد زیادی از روایات حکم به نجاست خنزیر به نحو مطلق و نیز حکم به نجاست موی خنزیر بالخصوص شده است و اگر نجاست موی خنزیر طبق این روایات ثابت شود نجاست بقیه اجزای خنزیر و نیز تمام اجزای سگ بواسطه قول به عدم فصل ثابت می‌شود به خصوص با توجّه به اینکه معمولاً ملاقات دست یا ثوب با خنزیر یا سگ به موی آن ها است نه پوست مجرد از مو یا گوشت بدن این دو حیوان و اما برخی از این روایات:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُصِيبُ ثَوْبَهُ خِنْزِيرٌ فَلَمْ يَغْسِلْهُ فَذَكَرَ وَ هُوَ فِي صَلَاتِهِ كَيْفَ يَصْنَعُ بِهِ قَالَ إِنْ كَانَ دَخَلَ فِي صَلَاتِهِ فَلْيَمْضِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ دَخَلَ فِي صَلَاتِهِ فَلْيَنْضِحْ مَا أَصَابَ مِنْ ثَوْبِهِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ فِيهِ أَثَرٌ فَيَغْسِلُهُ.[8]

عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ خَيْرَانَ الْخَادِمِ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرَّجُلِ أَسْأَلُهُ عَنِ الثَّوْبِ يُصِيبُهُ الْخَمْرُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ أَ يُصَلَّى فِيهِ أَمْ لَا فَإِنَّ أَصْحَابَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا فِيهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ صَلِّ فِيهِ فَإِنَّ اللَّهَ إِنَّمَا حَرَّمَ شُرْبَهَا وَ قَالَ بَعْضُهُمْ لَا تُصَلِّ فِيهِ فَكَتَبَ لَا تُصَلِّ فِيهِ فَإِنَّهُ رِجْسٌ.[9]

بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ الْإِسْكَافِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ شَعْرِ الْخِنْزِيرِ يُخْرَزُ بِهِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ وَ لَكِنْ يَغْسِلُ يَدَهُ إِذَا أَرَادَ أَنْ يُصَلِّيَ. [10]

مفاد روایت: در این روایت و روایت بعدی حکم به لزوم تطهیر ملاقی با موی خنزیر شده که از آن استفاده نجاست آن می‌شود. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى‌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِيكَ يَعْمَلُ الْحَمَائِلَ بِشَعْرِ الْخِنْزِيرِ قَالَ إِذَا فَرَغَ فَلْيَغْسِلْ يَدَهُ.[11]

عَنْ عِمْرَانَ عَنْ أَيُّوبَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ بُرْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ شَعْرِ الْخِنْزِيرِ يُعْمَلُ بِهِ قَالَ خُذْ مِنْهُ فَاغْسِلْهُ بِالْمَاءِ حَتَّى يَذْهَبَ ثُلُثُ الْمَاءِ وَ يَبْقَى ثُلُثَاهُ ثُمَّ اجْعَلْهُ فِي فَخَّارَةٍ جَدِيدَةٍ لَيْلَةً بَارِدَةً فَإِنْ جَمَدَ فَلَا تَعْمَلْ بِهِ وَ إِنْ لَمْ يَجْمُدْ فَلَيْسَ لَهُ دَسَمٌ فَاعْمَلْ بِهِ وَ اغْسِلْ يَدَكَ إِذَا مَسِسْتَهُ عِنْدَ كُلِّ صَلَاةٍ قُلْتُ وَ وُضُوءٌ قَالَ لَا اغْسِلْ يَدَكَ كَمَا تَمَسُّ الْكَلْبَ.[12]

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ بُرْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي رَجُلٌ خَرَّازٌ وَ لَا يَسْتَقِيمُ عَمَلُنَا إِلَّا بِشَعْرِ الْخِنْزِيرِ نَخْرُزُ بِهِ قَالَ خُذْ مِنْهُ وَبَرَةً فَاجْعَلْهَا فِي فَخَّارَةٍ ثُمَّ أَوْقِدْ تَحْتَهَا حَتَّى يَذْهَبَ دَسَمُهَا ثُمَّ اعْمَلْ بِهِ.[13]

بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ بُرْدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا نَعْمَلُ بِشَعْرِ الْخِنْزِيرِ فَرُبَّمَا نَسِيَ الرَّجُلُ فَصَلَّى وَ فِي يَدِهِ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ فَقَالَ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُصَلِّيَ وَ فِي يَدِهِ مِنْهُ شَيْ‌ءٌ فَقَالَ خُذُوهُ فَاغْسِلُوهُ فَمَا كَانَ لَهُ دَسَمٌ فَلَا تَعْمَلُوا بِهِ وَ مَا لَمْ يَكُنْ‌ لَهُ دَسَمٌ فَاعْمَلُوا بِهِ وَ اغْسِلُوا أَيْدِيَكُمْ مِنْهُ.[14]

 


[2] قال ره فی المدارک: اختلف الأصحاب في الأجزاء التي لا تحلّها الحياة من نجس العين كالعظم و الشعر و نحوهما، فذهب الأكثر إلى أنّها نجسة، و نقل عن السيد المرتضى رحمه اللّه تعالى في المسائل الناصرية أنه حكم بطهارتها و المعتمد الأوّل لنا: قول الصادق في الكلب: «رجس نجس» و هو يتناول عظمه و شعره، لأنهما داخلان في مسمّاه، و أمر الصادق و الكاظم بغسل الثوب الملاقي للكلب و الخنزير برطوبة فإنه يشمل ما لاقى الشعر و غيره، بل الغالب تعلّق الإصابة بالشعر و ما رواه الشيخ عن الحسين بن سعيد، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم، عن سليمان الإسكاف، قال: سألت أبا عبد اللّه عن شعر الخنزير يخرز به، قال: «لا بأس، و لكن يغسل يده إذا أراد أن يصلّي» أمّا الكافر فلم أقف على نص يقتضي نجاسة ما لا تحله الحياة منه، فلو قيل بطهارته كان حسنا. احتج السيد المرتضى: بأنّ ما لا تحلّه الحياة ليس من نجس العين، لأنه إنما يكون من جملته إذا كان محلا للحياة، و أنّ ما لا تحلّه الحياة من نجس العين كالمأخوذ من الميتة و الجواب عن الأول: بالمنع مما ذكره، فإنّ الأجزاء تتناول ما كان محلا للحياة و غيره و عن الثاني: بأنه قياس مع الفارق، فإن المقتضي للتنجيس في الميتة صفة الموت‌ و هي غير حاصلة فيما لا تحلّه الحياة، بخلاف نجس العين، فإنّ نجاسته ذاتية. مدارك الأحكام ج‌2، ص: 275‌.
[4] قال ره فی الحدائق: فروع‌، الأول «نجاسة الكلب و الخنزير هل تعم إجزاءهما التي لا تحلها الحياة؟». المشهور بين الأصحاب رضوان الله عليهم بل لا نعلم فيه خلافا سوى ما ذهب اليه المرتضى في المسائل الناصرية نجاسة الكلب و الخنزير بجميع اجزائهما ما تحله الحياة منها و ما لا تحله، و فرق المرتضى في الكتاب المذكور بينهما فحكم بطهارة ما لا تحله الحياة، قال في الكتاب المشار اليه بعد قول جده الناصر: شعر الميتة طاهر و كذا شعر الكلب و الخنزير ما صورته: هذا صحيح و هو مذهب أصحابنا و هو مذهب أبي حنيفة و أصحابه و قال الشافعي ان ذلك كله نجس دليلنا على صحة ما ذهبنا اليه بعد الإجماع المتكرر ذكره قوله تعالى: ﴿وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتاً تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصْوَافِهَا وَ أَوْبَارِهَا وَ أَشْعَارِهَا أَثَاثاً وَ مَتَاعاً إِلَى حِينٍ﴾«سوره نحل آیه 80» الى ان قال: و أيضا فإن الشعر لا حياة فيه ألا ترى ان الحيوان لا يألم بأخذه منه، الى ان قال: و إذا ثبت ان الشعر و الصوف و القرن لا حياة فيه لم يحله الموت، و ليس لهم ان يتعلقوا بقوله تعالى «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ» فإن اسم الميتة يتناول الجملة بسائر اجزائها و ذلك ان الميتة اسم لما يحله الموت و الشعر لا يحله الموت كما لا تحله الحياة و يخرج عن الظاهر، و ليس لأحد ان يقول ان الشعر و الصوف من جملة الخنزير و الكلب و هما نجسان، و ذلك انه لا يكون من جملة الحي إلا ما تحله الحياة و ما لا تحله الحياة ليس من جملته و ان كان متصلا به. انتهى ملخصا. و ظاهره- كما ترى- دعوى الإجماع على هذه الدعوى مع انه لم يقل بها أحد‌ من الإمامية سواه. و اما ما تمسك به من الدليل فهو أوهن من بيت العنكبوت و انه لا وهن البيوت. و ذلك فان ما ذكره مخالف لما هو المعلوم لغة و عرفا و شرعا من صدق الاسم على جميع ما تركب منه ذلك الحيوان و كان من جملته، اما العرف و اللغة فظاهر و اما الشرع فلما ذكروه فيه في باب الديات من الدية في الجناية على الشعر كالجناية على سائر أجزاء البدن من رأسه و عنقه و سائر أعضائه فلو لم يكن الشعر جزء منه و داخلا في جملته لما ترتّب على الجناية عليه دية، على ان الأخبار التي قدمناها في تعدي النجاسة مع الرطوبة شاملة بعمومها لما كان الملاقاة لما تحله الحياة و لما لا تحله الحياة بل الغالب في الملاقاة أن الإصابة انما تحصل بالشعر كما هو ظاهر.و نقل في المدارك ان المرتضى استدل هنا بدليل آخر زيادة على ما ذكره و هو ان ما لا تحله الحياة من نجس العين كالمأخوذ من الميتة، ثم أجاب عنه بأنه قياس مع الفارق فإن المقتضي للتنجيس في الميتة صفة الموت و هي غير حاصلة فيما لا تحله الحياة بخلاف نجس العين فان نجاسته ذاتية.و أنت خبير بان كلام المرتضى ره في هذا المقام انما يدور على الدليل الأول و هو ان ما لا تحله الحياة ليس من جملته و ان كان متصلا به حيا أو ميتا، و اما كلامه المتقدم فإنما هو في شعر الميتة كما هو أحد المسألتين المذكورتين في كلام جده الناصر، و الظاهر ان هذا الدليل متكلف له كما ينبئ عنه ظاهر كلامهم حيث انهم لم يرجعوا الى الكتاب المذكور فعبروا عنه بأنه نقل عنه القول بكذا و نقل عنه الاستدلال بكذا.قال في المعالم: و اما السيد فيعزى اليه القول بطهارة ما لا تحله الحياة، الى ان قال و حجة المرتضى على ما ذكره جماعة و ذكر مثل ما ذكر في المدارك من الدليلين المتقدمين و رد الأول بأن المرجع في صدق الاسم إلى اللغة و العرف وهما متفقان على عدم اعتبار التفرقة المذكورة، و التشبيه بعظم الميتة و شعرها لا وجه له كما لا يخفى. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌5، ص: 208‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo