درس خارج فقه استاد اشرفی
99/07/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حکم ملاقی با میته در صورتی که ملاقی و میته هر دو خشک باشند، مقتضای جمع بین روایات، انقلاب نسبت.
قال السید ره فی العروه: المسألة العاشرة: ملاقاة الميتة بلا رطوبة مسرية لا توجب النجاسة على الأقوى، و إن كان الأحوط غسل الملاقي، خصوصاً في ميتة الإنسان قبل الغسل.
بحث در این بود که اگر دست یا لباس یا شیء دیگری با میته انسان یا میته حیوانی ملاقات کند در صورتی که یکی از ملاقی یا میته مرطوب باشد و موجب سرایت نجاست میته به ملاقی شود تطهیر ملاقی لازم است و اما در صورتی که هیچ یک از ملاقی یا میته مرطوب نباشند مرحوم سیّد ره فرمودند: موجب نجاست ملاقی نمیشود و مرحوم استاد خویی و سید حکیم ره نیز این قول را اختیار نمودند به این مناسبت مرحوم استاد خویی ره بحث اصولی انقلاب نسبت را مطرح نمودند که در بخش أوّل بحث امروز به توضیح کلام استاد خویی ره در این جهت میپردازیم:
تعارض بین دو دلیل در دو مورد جاری میشود:
مورد أوّل در جایی است که نسبت بین دو دلیل تباین باشد مثل اینکه در یک دلیل وارد شود: «لَا بَأْسَ بِبَيْعِ الْعَذِرَةِ»[1] و در دلیل دیگر وارد شود: «ثمن العذرة من السحت».[2] مقتضای دلیل أوّل جواز بیع عذره و مقتضای دلیل دوّم حرمت بیع عذره است.
مورد دوّم در جایی است که نسبت بین دو دلیل عام و خاص من وجه باشد مثل اینکه در دلیل أوّل وارد شود «اکرم کل عالم» و در دلیل دوّم وارد شود «لا تکرم الفساق» این دو دلیل در ماده اجتماع یعنی عالم فاسق تعارض دارند مقتضای دلیل أوّل وجوب اکرام عالم فاسق و مقتضای دلیل دوّم حرمت اکرام عالم فاسق است.
و أمّا اگر نسبت بین دو دلیل عام و خاص مطلق باشد در این صورت خاص مقدّم بر عام و به منزله قرینه بر عام محسوب میشود مثل اینکه در یک دلیل وارد شود: «اکرم العلماء» و در دلیل دیگر وارد شود: «لا تکرم الفساق من العلماء» در اینجا تعارضی در بین نیست بلکه خاص به عنوان قرینه بر عام مقدّم بر عام میشود.
انقلاب نسبت:
انقلاب نسبت صور متعدّدی دارد گاهی بین دو دلیل نسبت عام و خاص من وجه است ولی نسبت یکی از آن دو دلیل به دیگری به واسطه دلیل ثالث منقلب شده و به عام و خاص مطلق تغییر پیدا میکند طبعاً تعارض أوّلیه بین دو دلیل از بین میرود.
گاهی نسبت بین دو دلیل تباین است ولی یکی از آن دو دلیل نسبتش با دلیل دیگر به وسیله دلیل ثالث به عام و خاص مطلق تغییر پیدا میکند و به اصطلاح اصولی انقلاب نسبت محقّق میشود مثل اینکه در دلیل أوّل وارد شده «اکرم العلماء» و در دلیل دوّم وارد شده «لا تکرم العلماء» نسبت بین دو دلیل ابتدا تباین است حال اگر دلیل سوّمی پیدا شود و بگوید «لا تکرم علماء الفساق» این دلیل موجب تخصیص در دلیل أوّل میشود و نتیجه دلیل أوّل بعد از تخصیص وجوب اکرام عالم عادل است و نسبت بین عام أوّل بعد از تخصیص با عام دوّم «لا تکرم العلماء» از تباین منقلب به عام و خاص مطلق میشود.
گاهی نسبت بین دو دلیل عام و خاص من وجه است ولی به وسیله دلیل ثالث نسبت بین آن دو منقلب به تباین میشود مثل اینکه در یک دلیل وارد شود «لا تکرم الشعراء» و در دلیل دوّم وارد شود «لا تکرم العالم» این دو دلیل در محل اجتماع که عالم شاعر باشد با هم تعارض دارند حال اگر دلیل سوّمی وارد شود و بگوید «لا تکرم الجاهل من الشعراء» دلیل أوّل یعنی «لا تکرم الشعراء» منقلب میشود به «لا تکرم الشاعر الجاهل» طبعا نسبت آن با دلیل دوّم یعنی لا تکرم العالم از عام خاص من وجه به تباین تغییر پیدا میکند که دو مفهوم هیچ مصداق مشترکی با هم ندارند.
در ما نحن فیه مفاد موثّقه عبد الله بن بکیر«كُلُّ شَيْءٍ يَابِسٍ ذَكِيٌّ» عدم تنجّس ملاقی با نجسِ یابس است این روایت به طور عموم حکم به عدم نجاست ملاقی با نجس یابس نموده است اعم از اینکه نجس، میته باشد یا دیگر نجاسات مثل عذره یابس«خشک» یا خون یابس... در مقابل در حسنه حلبی، صحیحه صفار و دو توقیع حضرت ولی عصر که در بحث دیروز ذکر شد به طور مطلق حکم به نجاست ملاقی با میته انسان نموده است اعم از اینکه یکی ازملاقی یا میته مرطوب باشد یا هیچ کدام مرطوب نباشند این دو دلیل در محل اجتماع یعنی ملاقی با میته انسان در صورتی که هر دو یابس باشند تعارض دارند مقتضای دلیل أوّل طهارت ملاقی با میته است در صورتی که میته و ملاقی هر دو یابس باشند و مقتضای دلیل دوّم نجاست ملاقی در این فرض است در اینجا رفع تعارض بین دو دلیل به دو صورت ممکن است أوّل از باب تقدیم عام بر مطلق و دوّم از باب انقلاب نسبت.
اما صورت أوّل:
مقتضای إطلاق در حسنه حلبی و صحیحه صفار و دو توقیع حضرت ولی عصر آن است که ملاقات شیء با میته انسان موجب نجاست ملاقی میشود خواه ملاقی و میته هر دو خشک باشند خواه مرطوب در مقابل مقتضای عموم در موثّقه عبد الله بن بکیر«كُلُّ شَيْءٍ يَابِسٍ ذَكِيٌّ» آن است که اگر ملاقی و نجس هر دو خشک باشند موجب تنجّس ملاقی نمیشود خواه نجس میته باشد یا دیگر نجاسات مثل عذره یابس«خشک» یا خون یابس... نسبت بین موثّقه عبد الله بن بکیر و روایات مذکور عام و خاص من وجه است و در میته انسانی که بدنش خشک است و ملاقی با آن نیز خشک است تعارض دارند مقتضای إطلاقات مزبور لزوم تطهیر ملاقی با میته انسان خشک است و مقتضای عموم در موثّقه ابن بکیر عدم لزوم تطهیر ملاقی مذکور است لکن در محل اجتماع طبق قاعده اصولی موثّقه ابن بکیر مقدّم میشود زیرا دلالت آن بر شمول بالعموم «لفظ کل» است ولی دلالت روایات مطلقه به إطلاق و مقدّمات حکمت است و در محل خود ثابت شده که عند المعارضه عموم عام مقدّم بر إطلاق مطلق است زیرا کلمه کل دلالتش بر شمول به دلالت وضعیه است ولی دلالت مطلق بر شمول به برکت مقدّمات حکمت است که یکی از مقدّمات عدم البیان است و چون کل صلاحیت بیان را دارد از این جهت مقدّم بر إطلاق میشود البته وجه تقدیم در این صورت ربطی به انقلاب نسبت ندارد.
و اما صورت دوّم:
مقتضای إطلاق در حسنه حلبی، صحیحه صفار، روایت إِبْرَاهِيم بْن مَيْمُون و دو توقیع حضرت ولی عصر آن است که ملاقات شیء با میته موجب تنجّس ملاقی میشود اعم از اینکه یکی از میته یا ملاقی مرطوب باشد یا هر دو خشک باشند در مقابل مفاد صحیحه علی بن جعفر آن است که اگر چیزی با میته حمار ملاقات کند متنجّس نمیشود «لَيْسَ عَلَيْهِ غَسْلُهُ وَ لْيُصَلِّ فِيهِ وَ لَا بَأْسَ» در این روایت حمار خصوصیّت ندارد بلکه مراد مطلق میته است و مفاد آن با القای خصوصیّت عدم تنجّس ملاقی با مطلق میته است اعم از اینکه یکی از میته یا ملاقی مرطوب باشد یا هر دو خشک باشند نسبت بین روایات أوّل یعنی حسنه حلبی و صحیحه صفار... با صحیحه علی بن جعفر تباین است لکن دسته سوّم روایاتی داریم که مفادش تنجّس آب یا شیر یا آبگوشتی است که میته در آن واقع شده است این روایات دلالت دارند بر نجاست میتهای که ملاقی آن مرطوب باشد از جمله این روایات:
موثّقة سماعة: عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ السَّمْنِ تَقَعُ فِيهِ الْمَيْتَةُ فَقَالَ إِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِ مَا حَوْلَهُ وَ كُلِ الْبَاقِيَ فَقُلْتُ الزَّيْتُ فَقَالَ أَسْرِجْ بِهِ. [3]
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْيَقْطِينِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ وَقَعَتْ فَأْرَةٌ فِي خَابِيَةٍ فِيهَا سَمْنٌ أَوْ زَيْتٌ فَمَا تَرَى فِي أَكْلِهِ؟ قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ لَا تَأْكُلْهُ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ الْفَأْرَةُ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ أَنْ أَتْرُكَ طَعَامِي مِنْ أَجْلِهَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّكَ لَمْ تَسْتَخِفَّ بِالْفَأْرَةِ وَ إِنَّمَا اسْتَخْفَفْتَ بِدِينِكَ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْمَيْتَةَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ.[4]
موثّقه سکونی: عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً سُئِلَ عَنْ قِدْرٍ طُبِخَتْ وَ
إِذَا فِي الْقِدْرِ فَأْرَةٌ قَالَ يُهَرَاقُ مَرَقُهَا وَ يُغْسَلُ اللَّحْمُ وَ يُؤْكَلُ. [5]
صحیحه زرارة: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَينَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: إِذَا وَقعَتِ الْفَأْرَةُ فِي السَّمْنِ فَمَاتَتْ فَإِنْ كَانَ جَامِداً فَأَلْقِهَا وَ مَا يَلِيهَا وَ كُلْ مَا بَقِيَ وَ إِنْ كَانَ ذَائِباً فَلَا تَأْكُلْهُ وَ اسْتَصْبِحْ بِهِ وَ الزَّيْتُ مِثْلُ ذَلِكَ.[6]
روایت دسته سوّم که حکم به نجاست ملاقی با میته در صورت مرطوب بودن ملاقی نموده است لا محاله بالمفهوم مقیّد روایات دسته أوّل است که به طور مطلق حکم به نجاست ملاقی با میته نموده است و بعد از تقیید مفاد دسته أوّل روایات تنجّس ملاقی با میته در صورت مرطوب بودن ملاقی است با این بیان نسبت روایات دسته أوّل بعد از تقیید با صحیحه علی بن جعفر از تباین به عام و خاص مطلق منقلب میشود و نتیجتاً ملاقات با میته موجب تنجّس ملاقی نمیشود مگر زمانی که ملاقی مرطوب باشد در نتیجه صحیحه علی بن جعفر که مطلقا حکم به عدم تنجّس ملاقی با میته نمود حمل میشود به موردی که میته و ملاقی با آن هر دو خشک باشند هذا ما قال به سیدنا الاستاد خویی ره.
مناقشه استاد أشرفی در کلام استاد خویی ره:
مورد صحیحه علی بن جعفر حمار است و با القای خصوصیّت شامل دیگر حیوانات نیز میشود لکن مورد روایات دسته أوّل یعنی حسنه حلبی و صحیحه صفار و دو توقیع حضرت ولی عصر تنها میته انسان است حال اگر هم صحیحه علی بن جعفر بوسیله دسته سوّم روایات که حکم به نجاست ملاقی با میته حیوانات مرطوب نموده، مقیّد شود نتیجه تقیید این میشود که ملاقی با میته حیوانات متنجّس نمیشود مگر زمانی که میته یا ملاقی مرطوب باشد حال بعد از تقیید مورد روایات دسته أوّل میته انسان است و مورد روایت صحیحه علی بن جعفر بعد از تقیید میته حیوان است و این دو با هم تعارضی ندارند و میتوان در مسأله تفصیل داد بین میته حیوانات که در صورت مرطوب بودن موجب تنجّس ملاقی میشود و بین میته انسان که مطلقا موجب تنجّس ملاقی میشود و لو اینکه هیچ یک از میته یا ملاقی مرطوب نباشند و اگر این تعبد را طبق روایت بپذیریم دیگر نوبت نمیرسد به ارتکاز عرفی که استاد خویی ره بیان نمودند و این همان قول چهارم است.
آری مقتضای عموم در موثّقه عبد الله بن بکیر عدم تنجّس ملاقی با مطلق نجاسات است در صورتی که خشک باشد «كُلُّ شَيْءٍ يَابِسٍ ذَكِيٌّ» و مقتضای روایات دسته أوّل تنجّس ملاقی با میته انسان است مطلقا اعم از اینکه میته یا ملاقی با آن مرطوب باشد یا هیچکدام مرطوب نباشند لکن در محل اجتماع یعنی ملاقی با میته انسان در صورتی که هر دو خشک باشند موثّقه عبد الله بن بکیر مقدّم بر روایات دسته أوّل است زیرا دلالت آن بر شمول بالعموم «لفظ کل» است ولی دلالت روایات دسته أوّل به إطلاق و مقدّمات حکمت است و گفتیم عند المعارضه عموم عام مقدّم بر إطلاق مطلق است بنابراین اگر چه انقلاب نسبت بین موثّقه عبد الله بن بکیر و روایات دسته أوّل محقّق نمیشود ولی میتوان از باب تقدیم عموم عام بر إطلاق مطلق موثّقه عبد الله بن بکیر را مقدّم کرد بنابراین مقتضای روایات آن است که میته مطلقا اعم از میته انسان و حیوان موجب تنجّس غیر میشود در صورتی که میته و ملاقی و لا اقل یکی از آن دو مرطوب باشد ولی اگر هیچکدام از آن دو اگر مرطوب نباشند موجب تنجّس ملاقی نمیشود.
المسألة الحادية عشرة: يشترط في نجاسة الميتة خروج الروح من جميع جسده، فلو مات بعض الجسد و لم تخرج الروح من تمامه لم ينجس.
مرحوم سیّد ره میفرماید: در نجاست ميته شرط است خروج روح از جميع جسد پس اگر بعض جسد بمیرد ولی هنوز تمام روح از بدن خارج نشده باشد بدن میت نجس نمىباشد دلیل این مطلب آن است که به بعض بدن هیچ حیوانی میته عنوان آن حیوان صادق نیست به دست الاغ میته إطلاق نمیشود.
استدراک مرحوم استاد خویی ره: نعم قد دل الدليل على نجاسة خصوص القطعة المبانة من الحي و انها بمنزلة الميتة، بحيث لو لم يرد الدليل لقلنا بطهارتها أيضا، و أما العضو المتصل فلم يرد دليل على نجاسته، فهو محكوم بالطّهارة بمقتضى الأصل.
بنابراین اینکه میگوییم میته نجس است در صورتی است که روح از تمام بدن خارج شود ولی اگر هنوز به تعبیر قرآن به گلو نرسیده باشد ﴿إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ﴾ «چه آن که روح تدریجا در ابتدا از انگشت پا خارج شده و در انتها از گلو خارج میشود و به تراقی و آخرین نقطه میرسد» در این صورت بدن نجس نمیباشد زیرا احکام میته مثل نجاست بر موت حیوان یا انسان میت مترتّب شده است و چون به موت برخی از بدن و خروج روح از برخی از کل اعضا میت صادق نیست در این حال بدن نجس نمیشود همچنین است در حیوانات که اگر مثلا الاغی در چاه بیافتاد باید تمام بدن مرده شده باشد و اگر روح در آن نصف بدن نباشد إطلاق حیوان میته بر آن صحیح نیست.