< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

99/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

موضوع: أجزای مباینه از میته، أجزای ما لا تحله الحیوة از میته

قال السید ره فی العروة: الرابع الميتة من كل ما له دم سائل‌حلالا كان أو حراما و كذا أجزاؤها المبانة منها و إن كانت صغارا عدا ما لا تحله الحياة منها كالصوف و الشعر و الوبر و العظم و القرن و المنقار و الظفر و المخلب و الريش و الظلف و السن و البيضة إذا اكتست القشر الأعلى سواء كانت من الحيوان الحلال أو الحرام و سواء أخذ ذلك بجز أو نتف أو غيرهما نعم يجب غسل المنتوف من رطوبات الميتة و يلحق بالمذكورات الإنفحة و كذا اللبن في الضرع و لا ينجس بملاقاة الضرع النجس لكن الأحوط في اللبن الإجتناب خصوصاً إذا كان من غير مأكول اللحم و لا بد من غسل ظاهر الإنفحة الملاقي للميتة هذا في ميتة غير نجس العين و أما فيها فلا يستثنى شي‌ء.

ترجمه: چهارم از نجاسات ميته حيوانى است كه خون جهنده دارد اعم از حرام گوشت و حلال گوشت و همچنين اجزايى كه از ميته جدا شده هر چند كوچك باشد مگر اجزايى كه حيات در آن حلول نمی کند مانند پشم، مو،كرك، پر، استخوان، شاخ ، منقار، دندان، ناخن، چنگال، سُم و بيضه «تخم مرغ و تخم دیگر پرندگان» كه پوست بالايى آن بسته شده باشد، أجزای مذكوره از نجاست میته إستثناء شده و محکوم به طهارت است خواه از حیوان حلال گوشت باشد یا حرام گوشت، خواه به طريق بريدن از حیوان جدا شود خواه به طريق كندن، لكن در صورت کنده شدن از حیوان بايد موضع إتّصال این اجزا به میته تطهیر شود حتى مو و پشم و كرك و پر و همچنين در بيضه «تخم مرغ» بايد آن را از رطوبات ميته شست و در حكم طهارت أجزای مذكوره، انفحه است یعنی شيردان برّه و بزغاله كه مشتمل است بر پنير مايه اگر چه از ميته جدا شود لكن بايد ظاهر آن كه ملاقات با ميته كرده تطهیر شود و همچنين شيرى كه در پستان ميته وجود دارد به ملاقات محل و موضع خروج، نجس نمى‌شود لكن أحوط إجتناب از آن است خصوصاً اگر از غير مأكول اللحم باشد، إستثنای اجزاء مذكوره از حکم نجاست ميته در صورتی است كه ميته از حیوان نجس العين نباشد و إلا جميع اجزاء آن نجس خواهد بود مثل كافر و سگ و خوك اگر چه از أجزایی باشد که حيات در آن حلول نكرده باشد.

در بحث دیروز گذشت که أجزای جدا شده از میته مثل دست و پا و حتی جلد میته، حکم میته را دارد که خود نجس بوده و موجب تنجّس غیر است صاحب معالم ره و صاحب مدارک در أدلّه نجاست أجزای میته مناقشاتی دارند که در بحث امروز به نقد و بررسی از آن می پردازیم و اما دلیل بر نجاست أجزای میته روایات متعدّدی است که حکم به نجاست میته کرده است و در مباحث قبل گذشت که روایات در این جهت به طوائف نه گانه تقسیم می شوند این روایات به إطلاق شامل أجزای جدا شده از میته نیز می شود چرا که مقتضای فهم عرفی از حکم به نجاست میته، آن است که در این حکم هیئت اتصالیه شرط نیست به طوری که اگر أجزای حیوان از هم جدا شود حکم به نجاست میته زائل شود بلکه حکم به نجاست میته «الميتة نجسة» به إطلاق شامل أجزای میته نیز می شود زیرا وقتی میته نجس باشد أجزای آن هم بالتبع در مناسبات و فهم عرف نجس خواهد بود.

فلذا نفس أدلّه نجاست میته کافی در حکم به نجاست أجزای میته است چرا که اگر حکم به نجاست چیزی شود أجزای آن نیز بالتبع محکوم به نجاست است چنان که خود صاحب مدارک ره در حکم به نجاست أجزای ما لا تحله الحیوة از حیوانات نجس العین فرموده است: «لأنه داخل في مسماه» با این که در روایات حکم به نجاست سگ و خوک شده و سگ و خوک اسم برای مجموع حیوان است نه أجزای آن، و به قول مرحوم أستاد خویی ره لازمه مناقشه صاحب مدارک در حکم به نجاست أجزای میته به جهت عدم صدق میته بر اجزا، آن است که حکم کنیم به طهارت حیوانی که بوسیله شمشیر از وسط به دو نصف شده است چون به هر یک از اجزاء به تنهایی میته آن حیوان صادق نیست لکن این مطلب عند العرف پذیرفته نیست زیرا لفظ میته اگر چه اسم برای مجموع بدن حیوان است الا این که مستفاد از أدلّه نجاست میته به حسب فهم عرفی، نجاست مجموع أجزای میته است خواه بین اجزاء میته تفرق حاصل شده باشد خواه تفرق حاصل نشده باشد.

میته در این جهت نظیر سگ است که از حکم به نجاست آن به مقتضای فهم عرفی إستفاده می شود که تمام أجزای آن بعد از انفصال نیز محکوم به نجاست است و هیئت اتصالیه حیوان عند العرف دخیل در حکم به نجاست آن نیست اگر چه هیئت اتصالی دخیل در صدق عنوان میته حیوان خاص مثل میته گوسفند و گاو است فلذا مناقشه صاحب مدارک ره در این جهت پذیرفته نیست که فرمود: دلیلی بر نجاست أجزای میته نداریم و أدلّه تنها دلالت بر نجاست میته دارند و چون بر أجزای منفصل از میته إطلاق آن میته نمی شود نمی توان طبق این روایات حکم به نجاست أجزای میت کرد مگر بواسطه استصحاب که جریان استصحاب هم در ما نحن فیه محل إشکال است.

قال فی المدارک: غاية ما يستفاد من الأخبار نجاسة جسد الميت و هو لا يصدق على الأجزاء قطعا، نعم يمكن القول بنجاسة القطعة المبانة من الميت استصحاباً لحكمها حالة الاتصال ثم استشکل فی الاستصحاب و قال فی الحاشیه: «و لا يخفى ما فيه».

اما تقریب استصحاب: أجزای متّصله حیوان میته قبل از جدا شدن،به مقتضای روایات محکوم به نجاست است و بعد از جدا شدن شک داریم که آیا این اجزاء که هیئت اتصالیه اش زائل شده به نجاست خود باقی است یا خیر به مقتضای استصحاب حکم به نجاست اجزاء مبانه می شود.

صاحب مدارک ره ابتدا در شمول روایات و سپس در جریان استصحاب در ما نحن فیه مناقشه نموده است لکن هیچ دلیلی بر عدم جریان استصحاب اقامه ننموده است آری اگر در عدم جریان استصحاب إستناد می کرد به عدم صحّت جریان استصحاب در احکام کلی چنان که برخی از بزرگان قائل به آن شده اند این إشکال مبنایی می شد.

بحث اصولی: استصحاب در موضوعات بلا شک جاری می شود ولی در جریان استصحاب در احکام کلی إختلاف است برخی از بزرگان مثل سیدنا الأستاد به تبع صاحب مستند محقق نراقی ره در جریان استصحاب در احکام کلی إشکال کرده اند به این که إستصحاب بقای حکم مجعول چون معارض با إستصحاب عدم استمرار جعل است از این رو استصحاب در احکام کلی جاری نمی شود.

توضیح ذلک: در احکام کلیه نزاع است که آیا إستصحاب حکم جاری می شود یا خیر؟ مشهور از فقها قائلند به صحّت جریان إستصحاب در احکام کلیه مثلا اگر در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت شک کنیم می گوییم در زمان رسول الله نماز جمعه واجب بوده و الان شک در بقای وجوب آن داریم إستصحاب بقاء وجوب را جاری می کنیم در مقابل مرحوم سیدنا الأستاد خویی ره به تبع محقّق نراقی ره قائل شده اند که إستصحاب در احکام کلی به جهت تعارض با استصحاب عدم جعل حکم با حصوص قیدی یا رفع قیدی جاری نمی شود.

مرحوم شیخ انصاری ره در تنبیه چهاردهم از تنبیهات استصحاب أدلّه این قول را بیان کرده اجمال آن این است که إستصحاب بقاء حکم مجعول در احکام کلی همیشه معارض است با إستصحاب عدم استمرار جعل زیرا درست است که مثلا نماز جمعه در زمان رسول الله یقیناً واجب بوده و شک در استمرار این حکم بخاطر رفع حضور معصوم داریم لکن در جعل حکم نسبت به استمرار آن نیز شک داریم و چون استمرار حکم نیز نیاز به جعل دارد استصحاب عدم جعل استمرار وجوب نیز جاری می شود در نتیجه هر دو استصحاب به تعارض تساقط می کند.

چرا که استمرار هر حکم نیز نیاز به دلیل دارد مثلاً مقاربت با همسر جائز است ولی این حکم استمرار ندارد و در برخی از ازمنه و حالات تخصیص خورده است مثل مقاربت در حال حیض و در نهار ماه مبارک رمضان که حرام است فلذا جعل حکم تنها کافی نیست بلکه استمرار آن هم لازم است در نتیجه استصحاب بقای حکم مجعول چون همیشه معارض است با استصحاب عدم جعل استمرار حکم، از این جهت به نظر سیدنا الأستاد در احکام کلی استصحاب جاری نمی شود اگر چه ما در مباحث اصولی خود در این کلام مناقشه کرده و ملتزم به قول مشهور شدیم.

در هر حال اگر صاحب مدارک ره می فرمود چون إستصحاب بقای حکم مجعول پیوسته معارض است با إستصحاب عدم جعل استمرار، از این جهت استصحاب در ما نحن فیه جاری نمی شود إشکال در این صورت مبنایی می شد.

بنابراین با قطع نظر از إشکال مبنایی مذکور مناقشه صاحب مدارک در عدم جریان استصحاب پذیرفته نیست علاوه بر این که روایات معتبر متعدّد دلالت بر نجاست میته و بلکه برخی از روایات دلالت بر نجاست أجزای میته دارند فلذا مناقشه صاحب معالم ره و صاحب مدارک ره پذیرفته نیست که فرمود: دلیل متقنی بر نجاست مطلق میته به جز اجماع نداریم و اجماع چون دلیلی لبی است قدر متیقن آن در جایی است که أجزای میته متّصل به هم باشند و اگر متّصل نباشند دلیلی بر نجاست اجزا نداریم.

و اما روایاتی که دنبه جدا شده از غنم را درحکم میته قرار داده و حتی نهی از استصباح از آن نموده است صاحب معالم در جواب از این روایات می فرماید برخی از این روایات ضعیف السند است و برخی دیگر از آن اگر چه معتبر بوده و دلالت بر نجاست میته برخی از حیوانات دارد لکن از آن إستفاده تعمیم نمی شود و عمده دلیل بر نجاست میته اجماع است که دلیلی لبی است و قدر متیقن از آن میته حیوان است نه أجزای مبانه از آن علاوه بر این که از این روایات نهایتا إستفاده می شود که الیات غنم، ه منزله میته است ولی حکم به نجاست آن نشده است.

جواب صاحب حدائق ره: روایاتی که دلالت دارند بر نجاست مطلق میته منحصر به روایاتی نیست که در خصوص الیات مبانه از حیوان وارد شده است و دلیل بر نجاست آن خصوص اجماع هم نیست بلکه روایات معتبر متعدّد در مسأله وجود دارد که هر یک به نحوی دلالت بر نجاست میته دارند «و چنان که در جلسات قبل گذشت مرحوم آیت الله خلخالی این روایات را به طوائف نه گانه تقسیم نموده اند» و ظاهراً این که صاحب مدارک و صاحب معالم ره دلیل بر نجاست میته را خصوص اجماع دانسته اند و مناقشه در دلالت روایات بر نجاست میته و نیز نجاست أجزای آن نموده اند علت آن عدم فحص کامل از روایات باب بوده است چرا که این روایات در ابواب مختلف فقهی به صورت متفرق ذکر شده است و از طرفی اجماع هم بی جهت در مسأله حاصل نمی شود حتما مستندات قوی در مقام بوده که در مسأله اجماع حاصل شده است بنابراین حق، قول مشهور است که أجزای جدا شده از میته محکوم به نجاست است و مرحوم سید ره به تبع مشهورحکم به نجاست اجزاء میته نموده است: «الرابع الميتة من كل ما له دم سائل‌حلالا كان أو حراما و كذا أجزاؤها المبانة منها».

حکم أجزای ما لا تحله الحیوة از میته:

قال السید ره فی العروة: الرابع الميتة من كل ما له دم سائل‌حلالا كان أو حراما و كذا أجزاؤها المبانة منها و إن كانت صغارا عدا ما لا تحله الحياة منها كالصوف و الشعر و الوبر و العظم و القرن و المنقار و الظفر و المخلب و الريش و الظلف و السن و البيضة إذا اكتست القشر الأعلى...

مرحوم سید ره در ادامه از حکم نجاست أجزای میته إستثنا کرده أجزایی را که حیات در آن حلول نمی کند مثل «پشم، مو،كرك، پر، استخوان، شاخ ، منقار، دندان، ناخن، چنگال، سُم و بيضه» و حکم به طهارت أجزای مذكوره نموده است.

ما المراد من الاجزاء التی لا تحله الحياة: شکی نیست در این که تمام أجزای حیوانات دارای روح نباتی هستند چنان که تمام أجزای درخت اعم از شاخه، برگ و ریشه آن دارای روح نباتی است این روح نباتی تا زمانی در درخت و یا أجزای آن وجود دارد موجب حیات و تازه گی آن درخت و یا أجزای درخت است و به مجرد زوال روح نباتی از درخت یا جزئی از أجزای آن، درخت و یا آن جزء خشک می شود این روح نباتی در تمام أجزای حیوان نیز وجود دارد حتی در شاخ و دندان و مو که وجود این روح در حیوان موجب رشد و تازگی آن جزء است و اگر روح نباتی از جزئی از أجزای حیوان زائل شود آن جزء فاسد می شود و مراد ما از أجزایی که حیات در آن حلول نمی کند روح نباتی نیست که در تمام اجزاء حیوان وجود دارد بلکه روح حیوانی است که خون در آن جاری است و جدایی آن از بدن دردناک و موجب جریان خون از رگ های متّصل به آن است..

صاحب عروه ره دوازده جزء از أجزایی را که روح حیوانی در آن حلول نمی کند ذکر می کند: «كالصوف و الشعر و الوبر و العظم و القرن و المنقار و الظفر و المخلب و الريش و الظلف و السن و البيضة» این دوازده جزء در روایات صحیحه به صورت مستقل ذکر نشده است و نص خاصی نسبت به برخی از آن ها نداریم الا این که در روایات معتبر برخی از اجزاء ما لا تحله الحیوة ذکر شده سپس حکم به طهارت تعلیل شده به عدم وجود روح در آن جزء، طبق این تعلیل می توان حکم نمود به طهارت جمیع اجزائی که حیات در آن حلول نمی کند و اما روایات:

بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلَهُ أَبِي عَنِ الْإِنْفَحَةِ تَكُونُ فِي بَطْنِ الْعَنَاقِ أَوِ الْجَدْيِ وَ هُوَ مَيِّتٌ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ قَالَ وَ سَأَلَهُ أَبِي وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنِ الرَّجُلِ يَسْقُطُ سِنُّهُ فَيَأْخُذُ سِنَّ إِنْسَانٍ مَيِّتٍ فَيَجْعَلُهُ مَكَانَهُ فَقَالَ لَا بَأْسَ وَ قَالَ عِظَامُ الْفِيلِ تُجْعَلُ شِطْرَنْجاً قَالَ لَا بَأْسَ بِمَسِّهَا وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْعَظْمُ وَ الشَّعْرُ وَ الصُّوفُ وَ الرِّيشُ كُلُّ ذَلِكَ نَابِتٌ لَا يَكُونُ مَيِّتاً قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَيْضَةِ تُخْرَجُ مِنْ بَطْنِ الدَّجَاجَةِ الْمَيْتَةِ قَالَ لَا بَأْسَ بِأَكْلِهَا.[1]

در این روایت نه جزء از أجزای میته که حیات در آن حلول نمی کند ذکر شده است.

بررسی سند: روایت مذکور ضعیف السند است چرا که در طریق آن حسین بن زراره واقع شده که توثیق نشده است[2] و حسین بن زراره داخل در توثقات عامه است چرا که مرحوم شیخ ره مرسلات سه نفر یعنی ابن ابی عمیر و بزنطی و صفوان را به منزله مسندات شمرده و فرموده است: «لانهم لا یروون و لا یرسلون الا عن ثقه».

صحیحه حریز: عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ(قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ لِزُرَارَةَ)وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ اللَّبَنُ وَ اللِّبَأُ وَ الْبَيْضَةُ وَ الشَّعْرُوَ الصُّوفُ وَالْقَرْنُ وَ النَّابُ وَ الْحَافِرُ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ يُفْصَلُ مِنَ الشَّاةِ وَالدَّابَّةِ فَهُوَ ذَكِيٌّ وَ إِنْ أَخَذْتَهُ مِنْهُ بَعْدَ أَنْ يَمُوتَ فَاغْسِلْهُ وَ صَلِّ فِيهِ[3]

صحیحه زراره: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْإِنْفَحَةِ تُخْرَجُ مِنَ الْجَدْيِ الْمَيِّتِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ قُلْتُ اللَّبَنُ يَكُونُ فِي ضَرْعِ الشَّاةِ وَ قَدْ مَاتَتْ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ قُلْتُ وَ الصُّوفُ وَ الشَّعْرُ

وَ عِظَامُ الْفِيلِ وَ الْجِلْدُ وَ الْبَيْضُ يُخْرَجُ مِنَ الدَّجَاجَةِ فَقَالَ كُلُّ هَذَا لَا بَأْسَ بِهِ.[4]

زراره از إمام صادق سؤال کرد از پنير مايه ای كه از معده يا شيردان بزغاله مرده خارج شده است حضرت در جواب فرمودند: منعی ندارد،[5] سپس سؤال کرد از ميش مرده ای که در پستانش شير باقى مانده است آیا می توان آن را ‌دوشید، و خورد؟ حضرت فرمودند: منعی ندارد، سپس سؤال کرد از پشم و مو و استخوان فيل و تخم كه از شكم مرغ مرده بيرون آمده است؟حضرت فرمودند: همه موارد مذکور منعی ندارد «طاهر و حلال است».

در أصل طهارت تخم مرغ و تخم دیگر پرندگان خلافی نیست الا این که اکثر فقها حکم به طهارت آن را تقیید کرده اند به این که پوست زخیم آن تشکیل شده باشد و الا محکوم به نجاست است و در صورتی که پوست زخیم آن تشکیل شده باشد باید ظاهر آن را تطهیر کرد چرا که با بدن میته ملاقات کرده است و بعد از تطهیر اکل آن جائز خواهد بود.

مرسله فقیه: قَالَ عَشَرَةُ أَشْيَاءَ مِنَ الْمَيْتَةِ ذَكِيَّةٌ الْقَرْنُ وَ الْحَافِرُ وَ الْعَظْمُ وَ السِّنُّ وَ الْإِنْفَحَةُ وَ اللَّبَنُ وَ الشَّعْرُ وَ الصُّوفُ وَ الرِّيشُ وَ الْبَيْضُ‌.[6]

إمام صادق فرمودند: ده جزء از أجزای میته طاهر است: شاخ، سمّ، استخوان، دندان، مايه پنير (شيردان بره يا بزغاله‌اى كه هنوز علف خوار نشده است) شيرى كه در پستان باقى دارد، مو، پشم، پر، تخم آن.در این روایت اگر چه تخم مرغ و تخم دیگر پرندگان از نجاست أجزای میته به طور مطلق إستثناء شده است خواه پوسته زخیم آن تشکیل شده باشد یا خیر، لکن در برخی دیگر از روایات این حکم مقیّد شده به این که پوست بالایی آن تشکیل شده باشد:

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي بَيْضَةٍ خَرَجَتْ مِنِ اسْتِ دَجَاجَةٍ مَيْتَةٍ قَالَ إِنْ كَانَتْ اكْتَسَتِ الْبَيْضَةُ الْجِلْدَ الْغَلِيظَ فَلَا بَأْسَ بِهَا.[7]

این روایت مقیّد روایاتی است که به طور مطلق حکم به طهارت بیض نموده است نتیجتا در صورتی تخم میته محکوم به طهارت است که پوست زخیم آن تشکیل شده باشد تا به اینجا معلوم شد أجزایی که نزد عرف عقلا فاقد روح حیوانی است اگر چه دارای روح نباتی باشند، از حکم نجاست میته إستثناء شده و محکوم به طهارت است و اگر از میته جدا شود نهایتا در صورت اتصال به میته بعد از جدا شدن باید تطهیر شود.


[2] تنقيح المقال ج1 ص441 ترجمة زرارة.
[5] پنير مايه كه از بزغاله می گيرند حکم به طهارت آن شده است از آن جهت که روح در آن مانند شير حلول نمی کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo