< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

98/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب طهاره، أحکام آب چاه.

مقتضای قاعده در جمع بین روایات چیست؟

بحث ما در این بود که تعداد زیادی از روایات دلالت دارند بر عدم تنجس آب چاه هنگام ملاقات با نجس و در مقابل آن تعدادی از روایات ظهور در انفعال آب چاه دارند این روایات متعارض خود به چهار دسته تقسیم می شوند در جلسات قبل سه دسته از روایات متعارض بیان شد و اما دسته چهارم از روایات که دلالت بر انفعال آب چاه دارند روایاتی است که به مفهوم دلالت دارند بر انفعال آب چاه در صورتی که میته حیوانی که نفس سائله «خون جهنده» دارد در آن بیافتد از جمله این روایات:

صحیحه ابی بصیر: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَمَّا يَقَعُ فِي الْآبَارِ فَقَالَ أَمَّا الْفَأْرَةُ وَ أَشْبَاهُهَا فَيُنْزَحُ مِنْهَا سَبْعُ دِلَاءٍ إِلَّا أَنْ يَتَغَيَّرَ الْمَاءُ فَيُنْزَحَ حَتَّى يَطِيبَ فَإِنْ سَقَطَ فِيهَا كَلْبٌ فَقَدَرْتَ أَنْ تَنْزَحَ مَاءَهَا فَافْعَلْ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ وَقَعَ فِي الْبِئْرِ لَيْسَ لَهُ دَمٌ مِثْلُ الْعَقْرَبِ وَ الْخَنَافِسِ وَ أَشْبَاهِ ذَلِكَ فَلَا بَأْسَ.[1]

محل شاهد عبارت: «وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ وَقَعَ فِي الْبِئْرِ لَيْسَ لَهُ دَمٌ مِثْلُ الْعَقْرَبِ وَ الْخَنَافِسِ وَ أَشْبَاهِ ذَلِكَ فَلَا بَأْسَ» است این روایت دلالت دارد بر این که حیواناتی که خون جهنده ندارند مثل عقرب و سوسک چنآن چه در چاه بیافتد بأسی در آن نیست یعنی می توان از آب آن چاه إستفاده نمود و به مفهوم دلالت دارد که حیوان دارای نفس سائله ا یعنی خون جهنده اگر در چاه بیافتد فیه بأس أی یوجب نجاسة البئر.

مرحوم صاحب حدائق ره می فرماید: برخی در مقام جواب از این دسته روایات گفته اند: کلمه باس به معنای نجاست نیست تا این که دلالت بر مطلوب کند نهایتاً دلالت دارد بر این که وقوع حیواناتی که نفس سائله دارند در آب چاه دارای بأس است یعنی برای إستفاده از آن تکلیفی وارد شده است گر چه به نحو استحباب باسد و آن بأس بوسیله نزح مرتفع می شود و از طرفی این طور نیست که کلمه باس در لغت به معنای نجاست باشد بلکه با تکلیف استحبابی نیز سازگار است.

کلام أستاد خویی ره: مرحوم أستاد بعد از این که روایات دالّه بر انفعال آب چاه را از اظهر مصادیق تعارض با روایات داله بر عدم انفعال دانسته و روایات داله بر عدم انفعال را به جهت موافقت با کتاب و مخالفت با عامه مقدم داشته است در وجه جمع بین این دسته چهارم از روایات با روایات داله بر عدم انفعال می فرماید مورد باس در جایی است که آب چاه متغیر به یکی از اوصاف ثلاثه نجس شده باشد.

عمده مطلب آن است که نهایتاً اگر هم جمع های مذکور پذیرفته نشود ولی چون روایات داله بر عدم انفعال آب چاه در مقام تعارض به جهت موافقت با کتاب و مخالفت با عامه مقدم بر روایات منزوحات بئر بر فرض دلالت بر نجاست هستند روایت ابی بصیر و روایت ابن ابی یعفور نیز توان مقابله با روایات متعدّد دال بر عدم انفعال را ندارند چرا که روایات دال بر طهارت آب بئر دارای مرجح موافقت با کتاب و مخالفت با عامه هستند و امر روایات معارض را به أهلش واگذار می کنیم.

مرحوم صاحب حدائق ره در جلد أوّل حدائق ص360 فروعی را در بحث منزوحات بئر مطرح کرده است در فرع أوّل می فرماید: اگر کسی سؤال کند که روایات منزوحات بئر که معارضند با روایات داله بر عدم انفعال، با اختلاف در تعداد نزح حتی در موارد معيّن این روایات با آن کثرت، به چه جهت وارد شده است و چه توجیهی دارد با این که بیشتر این روایات از نظر سند معتبر می باشند مثلا در روایت زید شحام در مورد میته موش وارد شده که 5 دلو باید از آب چاه کشیده شود و در روایت ابی بصیر 7 دلو و در روایت علی بن یقطین «دلاء» وارد شده که قدر متیقن از کلمه جمع سه دلو است و در موثقه عمار ساباتی نزح تمام آب چاه وارد شده است و یا در مورد چاهی که سگ در آن افتاده در برخی روایات 5 دلو در برخی دیگر 7 دلو و در برخی امر به نزح تمام آب شده است و یا در بول صبی در برخی روایات یک دلو در برخی دیگر هفت دلو و شاید در برخی دیگر امر به نزح کل آب چاه شده است در جواب از این شبهه برخی از بزرگان إحتمالاتی را بیان کرده اند:

إحتمال أوّل این که بگوییم أئمّه تعداد نزح را به نسبت حجم آب چاه ها از نظر زیادی و کمی متفاوت ذکر کرده اند چرا که استقذار عرفی نجاست واقع در آب چاه نسبت به حجم آب متفاوت است به طوری که اگر حجم آب بسیار باشد در نظر عرف استقذاری ندارد.

إحتمال دوم: این که بگوییم أئمّه چون حق تشریع داشته اند به جهت امتحان پیروان حقیقی خود کلامشان را در مورد نزح متفاوت ذکر نموده اند تا شیعیان حقیقی شناخته نشوند چنان که موسی بن جعفر به علی بن یقطین دستور دادند تا مدت شش ماه وضوی خود را طبق أهل سنت بگیرد و امر به اعاده نماز هم ننمودند و بعد از شش ماه به وی اجازه دادند که مثل وضوی شیعه وضو بگیرد.[2]

مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْمُفِيدُ فِي الْإِرْشَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ كَتَبَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى يَسْأَلُهُ عَنِ الْوُضُوءِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ فَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ مِنَ الِاخْتِلَافِ فِي الْوُضُوءِ وَ الَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ تُمَضْمِضَ ثَلَاثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَكَ ثَلَاثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْيَتِكَ‌ ‌وَ تَغْسِلَ يَدَيْكَ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثَلَاثاً وَ تَمْسَحَ رَأْسَكَ كُلَّهُ وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَيْكَ وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ فَلَمَّا وَصَلَ الْكِتَابُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ تَعَجَّبَ مِمَّا رَسَمَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ فِيه مِمَّا جَمِيعُ الْعِصَابَةِ عَلَى خِلَافِهِ ثُمَّ قَالَ مَوْلَايَ أَعْلَمُ بِمَا قَالَ وَ أَنَا أَمْتَثِلُ أَمْرَهُ فَكَانَ يَعْمَلُ فِي وُضُوئِهِ عَلَى هَذَا الْحَدِّ وَ يُخَالِفُ مَا عَلَيْهِ جَمِيعُ الشِّيعَةِ امْتِثَالًا لِأَمْرِ أَبِي الْحَسَنِ وَ سُعِيَ بِعَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ إِلَى الرَّشِيدِ.

وَ قِيلَ إِنَّهُ رَافِضِيٌّ فَامْتَحَنَهُ الرَّشِيدُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَى وُضُوئِهِ نَادَاهُ كَذَبَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ مَنْ زَعَمَ أَنَّكَ مِنَ الرَّافِضَةِ وَ صَلَحَتْ حَالُهُ عِنْدَهُ وَ وَرَدَ عَلَيْهِ كِتَابُ أَبِي الْحَسَنِ ابْتَدِئْ مِنَ الْآنَ يَا عَلِيَّ بْنَ يَقْطِينٍ وَ تَوَضَّأْ كَمَا أَمَرَكَ اللَّهُ تَعَالَى اغْسِلْ وَجْهَكَ مَرَّةً فَرِيضَةً وَ أُخْرَى إِسْبَاغاً وَ اغْسِلْ يَدَيْكَ مِنَ الْمِرْفَقَيْنِ كَذَلِكَ وَ امْسَحْ بِمُقَدَّمِ رَأْسِكَ وَ ظَاهِرِ قَدَمَيْكَ مِنْ فَضْلِ نَدَاوَةِ وَضُوئِكَ فَقَدْ زَالَ مَا كُنَّا نَخَافُ مِنْهُ عَلَيْكَ وَ السَّلَامُ.[3]

إحتمال سوّم این که خود أئمّه به جهت حفظ جان شیعیان گاهی حکم موضوع واحد را برای أصحاب خود مختلف بیان می نمودند اگر چه آن حکم موافق با عامه هم نباشد این بدان جهت بود که شیعیان شناخته نشوند با این بیان این اشکال رفع می شود که چطور أئمّه در موضوع واحد در موضوع واحد حکم را مختلف ذکر نموده اند.

فروعٌ: صاحب حدائق ره چند فرع فقهی را در مسأله بیان می کند:

فرع اول: اگر طبق روایات منزوحات بئر قائل به تنجس آب چاه شده و به جهت تطهیر باید از چاه آب کشیده شود آیا توابع آن مثل طناب و سطل بعد از نزح و تطهیر آب چاه طاهر می شوند یا این که به جهت ملاقات با آب چاه متنجّس هستند؟ آیا می توان گفت توابع در کشیدن آب از چاه طاهر می شوند چنان که تمام توابع خمرِ تبدیل شده به سرکه از جمله ظرف و ملاقه ...طاهر می شوند؟

به حسب ظاهر روایات همه توابع باید طاهر شوند چرا که اگر این توابع که بواسطه آن از چاه آب کشیده می شود متنجّس باشد باید حداقل در یکی از این روایات متعدّد متذکر این امر می شدند پس نفس سکوت از لزوم تطهیر توابع نشانه عدم نجاست توابع است یه علاوه به ق ول مرحوم محقّق ره اگر توابع ماند دلو و ریسمان طاهر نشوند مستلزم نجاست آب چاه مجدداً بوسیله دخول این آلات و توابع خواهد شد.

فرع دوم: در خصوص این است که اندازه دلو به چه مقدار باید باشد؟ در رویات وارد شده که اگر میته انسان و یا دیگر نجاسات در آب چاه افتاد باید چند دلو از آب چاه خارج شود تا موجب طهارت آن شود سؤال این است که اندازه دلو باید به چه مقدار از حجم باشد؟ در جواب برخی گفته اند به مقدار دلو متعارف کفایت می کند اگر چه برخی دیگر گفته اند می توان به قدر متیقن از حجم دلو اکتفا نمود.

سؤال دیگر آن است که اگر دلوی از نظر حجم مثلاً به اندازه ده دلو باشد اگر یک دلو از آب چاه بردارند آیا معادل ده دلو محسوب می شود یا این که یک دلو محسوب می شود؟ به نظر می رسد که ملاک در تطهیر آب چاه مقدار حجم آب برداشتی از چاه است با این بیان می توان در عوض ده دلو از دلو های متعارف یک دلوکه اندازه آن معادل ده دلو است از آب چاه کشید.

برخی از مقدّسین این امر را قبول نداشته و گفته اند تعداد نزح تعبّدی است و حتما باید به تعداد معيّن شده در روایات نزح شود اگر چه حجم دلو زیادتر از دلو متعارف باشد این زیادی در تعداد دلو تاثیری ندارد از این جهت برخی متعبّد به کلام امام صادق شده اند و چنان که حضرت در کفن فرزند خود بنام اسماعیل نوشتند: «اسماعیل یشهد بان لا اله الا الله» آنان همین عبارت را در کفن فرزند خودشان یا میت دیگر می نویسند اگر چه اسم فرزندشان اسماعیل نباشد لکن به نظر ما تعداد نزح در تطهیر آب چاه موضوعیت ندارد بلکه آن چه موضوعیت دارد حجم آبی است که از چاه خارج می شود چنان که در برخی از روایات اشاره شده که به مقداری از چاه آب بردارند که بوی متعفن آن از بین برود و به حالت اولیه برگردد در نتیجه کمیت نزح موضوعیت ندارد.

 


[2] قال ره فی الحدائق:واحتمل بعض محققي المحدثين من المتأخرين كون هذا الاختلاف من باب تفويض الخصوصيات لهم لتضمن كثير من الاخبار ان خصوصيات كثير من الأحكام مفوضة إليهم كما كانت مفوضة إليه ليعلم المسلّم لأمرهم من غيره.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo